Get Mystery Box with random crypto!

فصل بیست و یکم: دوماه بعد..... چقدر داخل این دوماه از یه | تا اخرین نفس کنارهم

فصل بیست و یکم: دوماه بعد.....

چقدر داخل این دوماه از یه طرف خوش بود چون هم نازنین و هم نسترن ازدواج کردن دوتا عروسی خواهرام همزمان و ازیک طرف هم دوری من از عشقم یکم به دخترا حسودی میکردم چون دوتاشون به عشقاشون رسیده بودن به جزء من داخل این دوماه کارم شده بود گریه کردن هزارتا خاستگار داشتم اما همشونو رد میکردم تا شاید ارشیا بیاد خبر ارشیارو از نازنین میگرفتم چون اون همه جور از ارشیا خبر داشت هرچی باشه برادر شوهرش میشد صدای زنگ گوشی به گوشم رسید شیرجه رفتم و برداشتمش دیدم نازنینه
من-الو سلام عشقم خوبی
نازنین-سلام عزیزم مرسی تو خوبی
من-ممنون
نازنین-باید یه چیزی بهت بگم نفس
من-بگوشم بفرما
نازنین-....حقی....حقیتش.....ارشیا میخ
من-ارشیا چی زود بگو دیگه
نازنین-مامان ارشیا میخواد بره خاستگاری یه دختری برای ارشیا
باورم نمیشد این حرف نازنین مثل اکو توی سرم مرور میشد گوشی رو قطع کردم و نشستم یه گوشه ی اتاقم شروع کردم گریه کردن
من- خدایا چرا مگه من چیکارت کردم که من رو هم به عشقم نمی رسونی مگه من چمه چرا نمیتونم مثل بقیه خوشحال باشم خدایا توی زندگیم فقط یه چیزی خواستم اونم این بود که منو به ارشیا برسونی من باورم نمیشه ارشیا نباید با اون دختر قبول کنه نه نباید من باید برم و با ارشیا حرف بزنم و بهش بگم که دوستش دارم تا اون نره با کسی دیگه ازدواج کنه آره همین کارو میکنم
تندتند لباسام و عوض کردم و سویچ ماشین رو برداشتم و رفتم سمت ماشین زود ماشین و از توی پارکینگ در اوردم و پام و گذاشتم روی پدال گاز و فقط حس میکردم که دارم هرچی زور دارم رو روی پدال گاز پیاده میکنم خیلی تند میروندم رسیدم به جایی که ارشیا کار میکرد یه شرکت بزرگ ماله فروش ماشین بود رفتم داخل
من-ببخشید آقای ارشیا کجا هستن
یه زنه-داخل اتاق مدیریت هستن
با دو رفتم سمت اتاقش درو باز کردم که با دیدنم خیلی تعجب کرد
زنه-ببخشید اقا ایشون حتی محلت ندا
ارشیا-باشه میتونی بری
درو بست و رفت بیرون رفتم جلوشو محکم زدم رو میزش حواسم نبود میزی که روش کار میکنه شیشه ای هست و منم اینقدر محکم زدم روی میز که میز شکست و دستم پاره شد
ارشیا-نفس چته چرا اینجوری میکنی دیوونه بیا تا دستتو بان پیچی کنم
داد زدم-دست به نزن
ارشیا-چیشده نفس تو چته
من-بلند شدم و رفتم روبروش وایسادم -ندیدی وقتی خواستیم از هم جدا بشیم چقدر دلم پر بود حتی بغض توی حرف زدنامو هم نشنیدی موقعه من کر شده بودی چرا نفهمیدی چرا از کارایی که میکردم و خوبی هایی که بهت کردم تو هیچکاری نمیکردی تازه بیشتر ازم دور میشدی چرا اینکارو رو باهام کردی خیلی ازت گله دارم خیلی دلم میخواست همه چیزمو بهت تکیه کنم اما تو ...تو لعنتی هیچی از کارا مو ندیدی ندیدی چقدر عاشقتم ندیدی
بعد شروع کردم گریه کردن دست خودم نبود خیلی دلم پر بود دلم از همه پر بود دیگه غرور برام مهم نبود
ارشیا هی دست تو موهاش میکشید و تندتند نفس میکشید بعد گفت-نفس نمیدونم من چه کاری کردم که تو فکر کردی من میتونم دوستت داشته باشم من تورومثل خواهر نداشته خودم دوست داشتم من و ببخش عزیزم من نمیدونستم کارام باعث میشه که تو عاشق من بشی من و ببخش آجی جو
وقتی کلمه آجی گفتن رو از عشقم شنیدم کنترلم و از دست دادم و یه سیلیه محکم خوابوندم توی گوشش اشکم میریخت پاکشون کردم و گفتم-ممنون بهم یاد دادی که جلوی هیچ بنی بشری نباید غرورم رو بشکونم ولی اینو بدون نامرد تر از تورو هیچجا پیدا نمیکنم
بعد انگشت اشارم و آوردم بالا و سمتش نشونه گرفتم و گفتم-انتقام کاری رو که باهام کردی رو پس میدی و اینم بدون هر بلایی سر من بیاد تقصیره تو خوده خودت آخه لعنتی همون موقعه هم میتونستی صدام کنی اجی تا من لعنتی بدبخت هم عاشق تو نشم
با گریه دویدم سمت درو بازش کردم و رفتم بیرون
از اتفاقی که برام افتاده بود اصلا باور نکردنی بود
بیشعور به من میگه مثل آجیمی اخه کدوم دختری میتونه بفهمه عشقش اونو مثل خواهرش میدونه
سوار ماشین شدم و شروع کردم به گاز دادن نمیدونستم کجا دارم میرم فقط میدونستم که هرجا که هست منو از شهر دور میکنه دلم میخواست برم بیابون پس رفتم سمت بیابون گوشیم رو هم خواموش کردم
صدای ضبط ماشین رو بلند کردم و آهنگ مورد علاقه ام رو گذاشتم و شروع کردم به گریه کردن و بازم به روندن و گاز دادن ادامه دادم
به نام خدا من وجود ندارم
شبیه تورو ندیدم که بهم بگه عزیزم
ولی ته قصه بره و بده فریبم
تو چشام بازم اشک بشه جمع
واسه دیدنه چشاشه که پره دلم
همه چی مو بهش تکیه کنم
باکسی باشم که باشه شبیه خودم
ولی حیف که دیگه غریبه شده و من
پر شده از غریبه دورم
چرا دور شدی ازمن
تو کور شدی از من
که ندیدی چقدر به تو من خوبی کردم
یه درد توی مغزم
یه عغده با یه رفتن
یه حس بدی که همه ی شهر ردت کردن
مثل سرطان شدی واسه من
که میکشونه من و هرلحظه
دائما پیشه تو پیشه خاطراتمون
پیشه وقتایی که تو فقط بودی واسه من