کلکل دوتا دانشجوی شیطون تو دانشگاه فقط بلاهایی که سر هم میارن | رمان تیر | نسترن اکبریان
کلکل دوتا دانشجوی شیطون تو دانشگاه فقط بلاهایی که سر هم میارن https://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8 https://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8 سرم و انداختم پایین و با قدمهای اروم سمت سلف دانشگاه قدم برداشتم با برخورد محکم چیزی بهم و بعدش سوزش شدید سینم شوکه سرم و بلند کردم که چشمم به قیافه خندون تیام افتاد... همونطور شوکه چندبار نگاهم و بین تیام و لباس کثیف شدم چرخوندم عوضی چای داغ ریخته بود روم... با شدیدتر شدن سوزش سینم با دو بسمت دستشویی رفتم در دستشویی زنونه رو چندبار بالا و پایین کردم... لعنتی حالا چه وقت قفل کردن در دستشوییا بوووود؟ ناچار وارد دستشویی مردونه شدم... خداروشکر کسی اونجا نبود. در و قفل کردم و سریع مانتوم و درآووردم سوتینمم درآووردم و بالای در آویزون کردم که ینفر از اونطرف برش داشت. چشمام درشت شد، نکنه یکی اومده تو... نه امکان نداره من انقدر بدشانس باشم.
سریع لباسم و پوشیدم و از دستشویی زدم بیرون جمعیت زیادی اونجاوجمع شده بودند که با دیدنم همه صداها خوابید و فقط صدای ینفر بلند شد _دوستان... این سوتین مال کدوماتونه؟ شوکه به سوتینم توی دستای تیام نگاه کردم. عوضی...عوضی، عوضیییی همش نقشه بود؟ _این سوتینو تو دستشویی مردونه پیدا کردم. صدای رفیق نکبتش بلند شد _داداش سوتین تو دستشویی مردونه چیکار داره آخه؟
تیام با لحن بدجنسی گفت _بزار اول صاحبش و پیدا کنیم بعد به بقیشم میرسیم. با این حرف همه نگاها سمت من چرخید و... https://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8