#پارت۱۵۲ #رمان_مافیا #به_قلم_خزان در اسانسور باز شد که سام | •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
#پارت۱۵۲ #رمان_مافیا #به_قلم_خزان در اسانسور باز شد که سامرو رو به روم دیدم این کی اومده از شرکت بیرون . اولش منو نشناخت یزره دقیق نگاه کرد که عینکمو دادم پایینو گفتم : منم من لونا هر دختری دیگهی هم بود اینطوری از نزدیک نگاه میکردی سام!...…