2021-09-13 11:14:50
در خونرو بهم کوبیدم و با چشم دونبالش گشتم و هوار زدم
_میــــــــتــــــــرا؟
کامل وارد شدم و همین طور که اطراف و نگاه میکردم سمت اتاقا رفتم و ادامه دادم
_میترا بیا تا هفت جد آبادت و زنده و مردش و تو گور نکردم!
در اتاق اول و باز کردم و وقتی نبود در و محکم بهم کوبیدم و دعا به جونش میکردم که فقط تو اتاق بعدی باشه، که اگه نبود نمیتونستم تضمین بدم دستم روش بلند نمیشه!... سمت اتاق دیگه محکم قدم برداشتم در و جوری باز کردم که برخورد کرد به دیوار اما با چیزی که دیدم کل اعصبانیتم فرو کش کرد!... چشمای به رنگ خون و خیس و صورتی که خیره بود به در!... من و که دید دستی با شالش کشید و از جاش بلند شد!... اخمی کردم و جلو رفتم و گفتم
_هان چته چه مرگته!؟... چرا داری خون خودم و خودت و میکنی تو شیشه لعنتی؟!
لبش و تر کرد و نزدیکم اومد، تو چشمام خیره شد و گفت
_آرتان من و تو برای هم ساخته نشدیم!... ما...
هقی زد و چند لحظه مکث کرد
_ما از دو تا دنیا متفاوتیم... ما جز اون دسته آدماییم که زندگی تمام تلاشش و میکنه که بهم نرسیم!...از همون آدما که زندگی میخواد زندگی و زهرشون کنه پس... پس بزار همون طور که خوب شروع شد خوبم تموم شه بدون دعوا، بدون بحث، بدون جنگ، بدون دلگیری!
اشکاش گوله گوله رو صورتش میریخت اما این وسط اعصاب خورد کن تر از اشکاش حرفاش بود!... بی توجه به حرفاش دست دراز کردم طبق عادت اشکاش و پاک کنم اما سرش و کج کرد و گفت
_نه... دیگه بهم دست نزن!
مات نگاهش کردم و گفتم
_#دست نزنم؟... غریبه شدم!؟
هقی زد که ادامه دادم
_گریه نکن لعنتی گریه نکن بگو چته چه مرگته!؟... داری آسیم میکنی!
سرش و انداخت پایین و با مکث گفت
_هیچیم نیست فقط تو غریبه شدی!
حرصی نگاه کردم و تو یه تصمیم آنی شال رو سرش که برای من معنی و مفهومی نداشت و کشیدم و پرت کردم گوشه اتاق که ترسیده نگاهم کرد و گفت
_چی... چیکار میکنی!؟
نیشخندی زدم که چند قدم رفت عقب و من ادامه دادم
_وقتی میگی غریبه دوست دارم خودم و آتیش بزنم!... میدونی چرا!؟... چون هیچ وقت هیچ دختری و مثل تو نگاه نکردم!... چون هیج وقت هیچ دختری و اندازه مادرم دوست نداشتم!.. چون هیــــــــچ وقــــــــــــت هیــــــــچ وقــــــــت...
چند قدم رفتم نزدیکش و ادامه دادم
_هیچ وقت هیچ زنی و اون طور که تورو لمس میکردم نکردم!... حالا میخوای بری!؟... نمیزارم!... حداقل این طور راحت نمیزارم!
با پایان جملم دستم و بردم سمت #دکمهپیراهنم که نگاهش ترسیده شد و...
https://t.me/joinchat/_nX80RxI5XdjNzFk
32 views ربات اد تب فروزان , 08:14