Get Mystery Box with random crypto!

•|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|• م
لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
آدرس کانال: @romanlove_maf
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.37K
توضیحات از کانال

°﷽°
پارت‌گذاری: روزانه ۲ پارت(به جز جمعه ها)
رمان هام
میخواهم اربابت باشم💦
رمان مافیا 🔥
نویسنده✍: خزان
دلم از اون با هم یکی شدنا میخواد که پاهامون توی هم گره خورده و لبام رو گردنت چسبیده💋
لفت نده🥺میوت کن🔇
🔴هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد🔴

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2021-09-13 12:26:08
,‌- بابایی داری کمربندتو رو در میاری؟

با دیدن ماهور هینی کشیدم و آرتان به سرعت از #روی‌تنم کنار رفت و با لحن توبیخ گرانه‌ای گفت:
- ماهور تو نباید الان توی #تختخوابت باشی؟
لب برچید.
- خوابم نمیاد بابایی.
لب گزیدم و سعی کردم #تن‌برهنه‌ام را در پس ملافه پنهان کنم تا دخترکم مرا نبیند.
- بیا بغلم بریم بخوابونمت، بیا.
گردن کشید و در میان نور کم چراغ خواب سعی در دید زدنم داشت که به سرعت چشم بستم.
- مامان جون چرا هیچی تنش نیست؟
مریض میشه ها!
آرتان کلافه دستی به پیشانی کشید و دکمه‌‌های پیراهنش را بست.
- بسه ماهور ، بیا بریم.
- بابایی خب نگفتی چرا کمربندت و دراوردی؟ میخواستی رو مامان میتی جیش کنی؟
نمی‌دانستم بخندم یا گریه کنم! مطمئن بودم فردا آبرویمان را می‌برد.
- میخواستم شلوارم رو عوض کنم بخوابم، حالا هم بیا بریم.
- ولی تو روی میتی دراز کشیده بودی، پس شاید میخواستی خفه‌ش کنی؟
کلافه و عصبی غرید.
- ماهور!
- اهان میخواستی نم نم مامان میتی رو بخوری! ولی نی نی‌ها باید بخورن که، تو که بزرگی بابا جون.
#کراش_این_فندق
8 views ربات اد تب فروزان , 09:26
باز کردن / نظر دهید
2021-09-13 11:58:39 #رابطه، اونم توی خونه‌ی مادر شوهر...

-اون چیه تو دستت؟
با صدای مادرِ #آیمان به طرفش برگشتم و آب دهنم رو قورت دادم.

نگاهی به بسته‌ی #جلوگیری انداختم و توی دستام سعی کردم پنهان کنم.
-چ..چیزی نیست.

#مشکوک ابرو بالا انداخت و با قدم‌های آهسته و شمرده به سمتم #گام برداشت.
نگاهی به پشت سرم انداخت که #بسته رو محکم توی دستم فشردم.

-میگی چیه یا نه #عروس؟
خواستم جوابش رو بدم که صدای #آیمان خط کشید روی تموم پنهان کاریام:

-دلبر!؟ چیشد؟ اون #بسته پیش گیری از #بارداری رو بیار دیگه می‌خوایم به کارمون برسیم...

https://t.me/joinchat/HMELWJx9tt1iNTM0

واییی ، مادرشوهرش میفهمه و قبل عروسی می‌خوان #رابطه برقرار کنن و...

#عاشقانه_ای_ناب
#فقط_۱۳_نفر_عضو_بشند
15 views•ربات کاکائو تب •, 08:58
باز کردن / نظر دهید
2021-09-13 11:16:13 پسره میگه بچم و میکارم توی شکمت بعد هم انقدر میزنمت تا سقط شه !
دختری که گیر یه سادیسمی افتاده..
https://t.me/joinchat/_nX80RxI5XdjNzFk

_تو که دوست نداری دوباره توی زیر زمین پیش مار و ملخا زندانیت کنم؟
با ترس تند تند سرم و تکون دادم.
_نه آمین تروخدا..
راه اتاق و طی کرد و اومد پشت سرم وایساد.
_منم دوست ندارم، پس همین الان باید من و ار*ضا کنی!
به سمتش برگشتم و تاپم و درآوردم.
_آمین ببین، دیروز جوری کتکم زدی که همه جای بدنم زخم و کبوده..آمین توانش و ندارم دیگه تروخدا بزار یه روز دیگه.
بدون نگاه به بدنم زمزمه کرد:
_حقت بود، میخواستی بلبل زبونی نکنی واسه من..حالا هم حوصله چرت و پرت ندارم میترا، خودت دست به کار میشی یا من به شیوه خودم ؟
لرز بدی توی بدنم افتاد.
اگه خودش دست به کار میشد کارم ساخته بود.
جلوی پاش زانو زدم و شروع کردم باز کردن کمربندش..
فشاری روی پایین تنه‌اش آوردم که آخی گفت.
_هوی وحشی آروم.
نگاهم و بهش دوختم و لب زدم:
_مگه وحشیانه دوست نداشتی؟
_چرا، ولی وقتایی که تو زیرمی!
پوزخندی زدم و فشار دوم و بهش وارد کردم دلم میخواست حرصم و خالی کنم پس مشت محکمی به پایین تنه‌اش زدم.
فریادی کشید و با پاش پرتم کرد اون طرف.
_میترا یه بلایی سرت بیارم اون سرش ناپیدا، اول یه بچه میکارم توی شکمت..و بعد خودم یه کاری میکنم تا سقط شه!
خواستم بلند شم و فرار کنم که..
https://t.me/joinchat/_nX80RxI5XdjNzFk
https://t.me/joinchat/_nX80RxI5XdjNzFk
32 views ربات اد تب فروزان , 08:16
باز کردن / نظر دهید
2021-09-13 11:15:29 _آمین ترو خدا ولم کن لعنتی!... ولم کن دیگه هر چی جون و روح و روان داشتم و نابود کردی!... ولم کن بزار برم... دیگه چی می‌خوای از وجود من؟ دیگه اصلا مگه چیزیم گذاشتی؟!

اشکای رو صورتم و پاک کرد و گفت
_هیش هیش... عروسک من گریه نمی‌کنه... عروسک من فقط باید جیغ بکشه!... پارادوکس قشنگیه من درد میدم تو جیغ می‌کشی من لذت می‌برم!... ازت چی میخوام!؟... خودت و می‌خوام تو نمی‌دونی من چجوری آروم میشم!؟...‌ وقتی کل بدنت بشه رنگ لبت!

بدنم لرزید از لحنش و پر بغض گفتم
_هنوز خون‌ریزی دارم... هنوز بدنم درد میکنه هنوز کبودم بزار برای بعد نمی‌تونم!
_خوب میشی... دیگه پوستت کلفتم شده، بعدش مگه خودت انتخاب نکردی!؟

هق هقم شکست و گفتم
_من یه غلطی کردم... یه انتخاب که به من‌نمی‌خورد تو چرا دست از سرم...

با کشیدن موهام توسط دستای مردونش جیغی کشیدم و حرفم و خوردم که تو صورتم خم شد و گفت
_آتیشت میزنم اگه یه بار دیگه بگی میرم!... می‌دونی که میزنم!... حالام اگه می‌خوای آروم تر باشم مثل یه سگ خوب گوش کن به حرفام!

نیشخندی زد و ادامه داد
_مثل یه عروسک خوب زانو بزن و کمربندم و باز کن...
https://t.me/joinchat/_nX80RxI5XdjNzFk
27 views ربات اد تب فروزان , 08:15
باز کردن / نظر دهید
2021-09-13 11:14:50 در خونرو بهم کوبیدم و با چشم دونبالش گشتم و هوار زدم
_میــــــــتــــــــرا؟

کامل وارد شدم و همین طور که اطراف و نگاه میکردم سمت اتاقا رفتم و ادامه دادم
_میترا بیا تا هفت جد آبادت و زنده و مردش و تو گور نکردم!

در اتاق اول و باز کردم و وقتی نبود در و محکم بهم کوبیدم و دعا به جونش می‌کردم که فقط تو اتاق بعدی باشه، که اگه نبود نمی‌تونستم تضمین بدم دستم روش بلند نمیشه!... سمت اتاق دیگه محکم قدم برداشتم در و جوری باز کردم که برخورد کرد به دیوار اما با چیزی که دیدم کل اعصبانیتم فرو کش کرد!... چشمای به رنگ خون و خیس و صورتی که خیره بود به در!... من و که دید دستی با شالش کشید و از جاش بلند شد!... اخمی کردم و جلو رفتم و گفتم
_هان چته چه مرگته!؟... چرا داری خون خودم و خودت و میکنی تو شیشه لعنتی؟!

لبش و تر کرد و نزدیکم اومد، تو چشمام خیره شد و گفت
_آرتان من و تو برای هم ساخته نشدیم!... ما...

هقی زد و چند لحظه مکث کرد
_ما از دو تا دنیا متفاوتیم... ما جز اون دسته آدماییم که زندگی تمام تلاشش و می‌کنه که بهم نرسیم!...‌از همون آدما که زندگی می‌خواد زندگی و زهرشون کنه پس‌‌... پس بزار همون طور که خوب شروع شد خوبم تموم شه بدون دعوا، بدون بحث، بدون جنگ، بدون دلگیری!

اشکاش گوله گوله رو صورتش می‌ریخت اما این وسط اعصاب خورد کن تر از اشکاش حرفاش بود!... بی توجه به حرفاش دست دراز کردم طبق عادت اشکاش و پاک کنم اما سرش و کج کرد و گفت
_نه... دیگه بهم دست نزن!

مات نگاهش کردم و گفتم
_#دست نزنم؟... غریبه شدم!؟

هقی زد که ادامه دادم
_گریه نکن لعنتی گریه نکن بگو چته چه مرگته!؟... داری آسیم می‌کنی!

سرش و انداخت پایین و با مکث گفت
_هیچیم نیست فقط تو غریبه شدی!

حرصی نگاه کردم و تو یه تصمیم آنی شال رو سرش که برای من معنی و مفهومی نداشت و کشیدم و پرت کردم گوشه اتاق که ترسیده نگاهم کرد و گفت
_چی... چیکار میکنی!؟

نیشخندی زدم که چند قدم رفت عقب و من ادامه دادم
_وقتی میگی غریبه دوست دارم خودم و آتیش بزنم!... می‌دونی چرا!؟... چون هیچ وقت هیچ دختری و مثل تو نگاه نکردم!... چون هیج وقت هیچ دختری و اندازه مادرم دوست نداشتم!..‌ چون هیــــــــچ وقــــــــــــت هیــــــــچ وقــــــــت...

چند قدم رفتم نزدیکش و ادامه دادم
_هیچ وقت هیچ زنی و اون طور که تورو لمس می‌کردم نکردم!... حالا می‌خوای بری!؟... نمی‌زارم!... حداقل این طور راحت نمی‌زارم!

با پایان جملم دستم و بردم سمت #دکمه‌پیراهنم که نگاهش ترسیده شد و...

https://t.me/joinchat/_nX80RxI5XdjNzFk
32 views ربات اد تب فروزان , 08:14
باز کردن / نظر دهید
2021-09-13 11:14:17 #پیرمرد‌حشری

انگشتشو با #ضرب تو #سوراخم کرد اهی کشیدم و به موهای #سفیدش دست انداختم، اروم اروم #مردونگیشو واردم کرد...
نفسم بند اومده بود با اینکه چهل سالش بود هنوزم #حشریت سابق رو داشت زیرش بالا پایین میشدم #پ.ستونامو چنگ زد و با ولع شروع کرد به خوردنشون اوففف داشتم زیر #ک.یر پیرش لذت میبردم که چنگ زد به #ک.صم و بند انگشتشو همراه #مردونگیش فرو کرد تو .....
https://t.me/joinchat/_nX80RxI5XdjNzFk
#اروم‌بیا‌توش‌
31 views ربات اد تب فروزان , 08:14
باز کردن / نظر دهید
2021-09-13 11:06:47 دختره بیبی چک استفاده می‌کنه میبینه حاملست و هرچی تو دهنشه به شوهرش میگ

با جیغ #جیغای روناک یهو از خواب بیدار شدم و گفتم:
- اه #روناک باز چیشده!؟
با گریه به سمت تخت اومد که با خمیازه‌ای متعجب نگاش که یهو با عصبانیت گفت:
- انقدر گفتم #نکن ارسلان نکن زشته یکم مراعات کن حرف حالیت نشد حالا بیا دست #گلت رو تحویل بگیر!
یکم به مخم فشار اوردم و گفتم:
- من چیو کردم چه #دسته‌گلی!؟
ایندفعه با حرص بالشت رو سمتم پرت کردو چیزی به طرفم گرفت و گفت:
- این #بیبی‌چک رو ببین #مثبته! ببین چیکار کردی اخه تو!
اولش نفهمیدم ولی بعد از چند ثانیه نیشم باز شد و با ذوق گفتم:
- وای یعنی #جوجه #کاشتم تو #شکمت؟!
روناک جیغ بلندی کشیدو گفت:
- تو خجالت نمیکشی حالا ذوقم میکنی؟ اون شب #عروسی خواهرم بود تو چرا فاز #شب اول عروسی رو گرفتی و این دسته گل رو به اب دادی اخه!؟
از حرصش دست رو شکمش گذاشتم و گفتم:
- اخ قربون #جوجمون بشم من!

بزن رو لینک جوین شو باور کن عاشق هرپارتش میشی
https://t.me/joinchat/SEW919DeFyfnpNAN
30 views•ربات کاکائو تب •, 08:06
باز کردن / نظر دهید
2021-09-13 11:05:41 #ارسام تازه یک ماهش شده بودو #پسر کوچولومون برامون دلبری میکرد.
همونجوری داشتم از #سینه‌ام بهش #شیر میدادم که امیر اومد کنارم نشستو گفت:
- #توله سگو ببین چجوری #میخورها!
نگاهی بهش انداختم و گفتم:
- #پسرم گرسنس خب!
نچی زدو گفت:
- اولا اون حق منو داره میخوره اونا #مال منن!
بخاطر اینکه حرصشو در بیارم گفتم:
- #نخیر از وقتی پسرم اومده مال اونه!
امیر عصبی شد و زیر لب چیزی گفت که یهو بچه رو از دستم گرفت و #خیمه زد روم و‌‌......

#بیا_ببین_دختره_چجوری_حرص_شوهرشو_در_میاره
فقط سه نفر دیگههه
https://t.me/joinchat/SEW919DeFyfnpNAN
31 views•ربات کاکائو تب •, 08:05
باز کردن / نظر دهید
2021-09-13 10:58:44 Almas sorkh shop
بهترین برندای لوازم آرایشی با کمترین قیمت
کـلی چیزای جینگول مینگول داریم
مسابقه داریم
وارداتی از دبی پخش عمده و همکاری
ارسال به تمام نقاط کشور

پاسخگو برای سئوالات و ثبت سفارش :
@Dl40aram
https://t.me/joinchat/dp724Qe1_TJkMzRk
34 viewsDalaram, 07:58
باز کردن / نظر دهید
2021-09-13 10:25:10
دنبال یه رمان هات میگردی؟
#گی_خشن
#ممنوعه
#بیا_ببین_چه_بلایی_سر_پارتنرش_میاره

#فصل2_پارت55
دست بالدر رو گرفتم و سمت #اتاق_خوابم بردم. روی #تخت #پرتش کردم. #تابم رو از #تنم در اوردم و گوشه اتاق پرت کردم. #کمربند رو برداشتم که بالدر گوشه #تخت رفت و #پاهاش رو توی شکمش جمع کرد. سرش رو روی زانو هاش گذاشت. عین یه گنجیشک توی خودش جمع شده بود. میتونستم #ترس رو توی #چشماش ببینم.
زود روی لینک زیر بزن و ادامش رو بخون

https://t.me/joinchat/rMmFMDSxJ9c3OTQ0
39 viewsDalaram, 07:25
باز کردن / نظر دهید