Get Mystery Box with random crypto!

,‌- بابایی داری کمربندتو رو در میاری؟ با دیدن ماهور هینی کش | •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

,‌- بابایی داری کمربندتو رو در میاری؟

با دیدن ماهور هینی کشیدم و آرتان به سرعت از #روی‌تنم کنار رفت و با لحن توبیخ گرانه‌ای گفت:
- ماهور تو نباید الان توی #تختخوابت باشی؟
لب برچید.
- خوابم نمیاد بابایی.
لب گزیدم و سعی کردم #تن‌برهنه‌ام را در پس ملافه پنهان کنم تا دخترکم مرا نبیند.
- بیا بغلم بریم بخوابونمت، بیا.
گردن کشید و در میان نور کم چراغ خواب سعی در دید زدنم داشت که به سرعت چشم بستم.
- مامان جون چرا هیچی تنش نیست؟
مریض میشه ها!
آرتان کلافه دستی به پیشانی کشید و دکمه‌‌های پیراهنش را بست.
- بسه ماهور ، بیا بریم.
- بابایی خب نگفتی چرا کمربندت و دراوردی؟ میخواستی رو مامان میتی جیش کنی؟
نمی‌دانستم بخندم یا گریه کنم! مطمئن بودم فردا آبرویمان را می‌برد.
- میخواستم شلوارم رو عوض کنم بخوابم، حالا هم بیا بریم.
- ولی تو روی میتی دراز کشیده بودی، پس شاید میخواستی خفه‌ش کنی؟
کلافه و عصبی غرید.
- ماهور!
- اهان میخواستی نم نم مامان میتی رو بخوری! ولی نی نی‌ها باید بخورن که، تو که بزرگی بابا جون.
#کراش_این_فندق