#رابطه، اونم توی خونهی مادر شوهر... -اون چیه تو دستت؟ با صدای مادرِ #آیمان به طرفش برگشتم و آب دهنم رو قورت دادم. نگاهی به بستهی #جلوگیری انداختم و توی دستام سعی کردم پنهان کنم. -چ..چیزی نیست. #مشکوک ابرو بالا انداخت و با قدمهای آهسته و شمرده به سمتم #گام برداشت. نگاهی به پشت سرم انداخت که #بسته رو محکم توی دستم فشردم. -میگی چیه یا نه #عروس؟ خواستم جوابش رو بدم که صدای #آیمان خط کشید روی تموم پنهان کاریام: -دلبر!؟ چیشد؟ اون #بسته پیش گیری از #بارداری رو بیار دیگه میخوایم به کارمون برسیم... https://t.me/joinchat/HMELWJx9tt1iNTM0 واییی ، مادرشوهرش میفهمه و قبل عروسی میخوان #رابطه برقرار کنن و... #عاشقانه_ای_ناب #فقط_۱۳_نفر_عضو_بشند 15 views•ربات کاکائو تب •, 08:58