Get Mystery Box with random crypto!

•|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|• م
لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
آدرس کانال: @romanlove_maf
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.37K
توضیحات از کانال

°﷽°
پارت‌گذاری: روزانه ۲ پارت(به جز جمعه ها)
رمان هام
میخواهم اربابت باشم💦
رمان مافیا 🔥
نویسنده✍: خزان
دلم از اون با هم یکی شدنا میخواد که پاهامون توی هم گره خورده و لبام رو گردنت چسبیده💋
لفت نده🥺میوت کن🔇
🔴هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد🔴

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2021-09-08 17:34:55 #دختره.نصف.شب.توی.اتاقش...
#پارت.واقعی

نصف شب با تشنگی زیاد بلند شدم که برم آب بخورم. همین که به در آشپز خونه رسیدم مایه ی سردی رو پشت سرم حس کردم دستم و برم پشت سرم که ....

https://t.me/majnoonhay_faratabiee

به دلیل نفس گیر بودن رمان تیکش رو حذف کردیم
ادامش

با سردرد شیدید چشم هامو باز کردم که با دو جفت چشم قرمز روبه رو شدم. شوک زده بهش نگاه کردم همین که خواستم جیغ بزنم دستشو گذاشت روی دهنم و کنار گوشم اروم گفت: عاشقتم.
https://t.me/majnoonhay_faratabiee
#فکرش.رو.بکن.نصف.شب.توی.اتاقت.یک.موجود.فراطبیعی.بیاد.و.تویگوشت.بگه.عاشقته
75 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 14:34
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 22:59:52 از مافیا هم میزارم بچه ها یه ۲۰ دقیقه دیگه
بچه ها مافیا متاسفانه امروز پارت نداریم عوضش فردا چهارتا پارت میزارمش ازش ببخشید کار داشتم نتونستم تایپ کنم
145 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, edited  19:59
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 22:59:33 #پارت‌چهل‌پنج #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم دستمو کشید و پاشو محکم گذاشت رو ترمز که دستم شل شد نزدیک بود بیوفتم زمین شیما فقط جیغ میکشید ، که عماد محکم دستمو سمت خودش کشید افتادم بغلش . سرم رو سینش بود که محکم منو فشار میداد به خودش با تمام قدرتش!…
140 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 19:59
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 22:59:30 #پارت‌چهل‌چهار #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم دستمو نوازش وار روی موهاش کشیدم که قطره اشکی از چشمم چکید رو دستم گفت : ببخشید ویدا . نتونستم خجالت کشیدم بگم! بخدا تازه‌است باهمیم از همون موقعی که رفتیم رستوران باهم آشنا شدیم! اولین باری بود که…
132 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 19:59
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 20:23:46 بعد 11 پارت داریم منتظر باشید
113 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 17:23
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 15:54:15 #دختر_شیطان

#عصبی از جام‌ بلند شدم و گفتم:چجوری‌ کنار بیام اخه؟تو میفهمی من از #نه سالگی تا الان چی کشیدم؟همیشه فکر میکردم من یه #دختر بچه #طلسم‌ شدم‌ ولی الان میبینم نه قضیه #بدتر از اونیه‌ که فکر میکردم.

ئاکام:آروم باش اونقدرا‌ هم که فکر میکنی #گرگینه بودن‌ بد #نیست‌

#اشکامو که تند تند می ریخت #عصبی زدم کنار و با داد گفتم:مگه‌ من از #نژاد یه گرگینه تنهام؟اره؟نه نیستم من #خون یک شیطان توی رگامه‌....

با گذاشتن #لباش رو #لبام بقیه حرفمو‌ فراموش‌ کردم‌ که‌ دستشو‌ اروم‌ برد وسط‌ پامو‌ به‌ به*شتم‌ چنگی‌ زد که #آه خفه ای بین‌ لباش‌ کشیدم


میخای ادامه‌ شو بخونی؟
پس‌ بدو تو چنل دختره دو رگست‌ و خوناشاما‌ دنبال‌ خونشن‌ ولییی... این رمان‌ صحنه‌ باز داره لطفا‌ بچه مچه‌ وارد نشه

https://t.me/joinchat/FLYnTetd6Qk3M2Jk
3 views•ربات کاکائو تب •, 12:54
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 15:53:34

عصبے با چشمای‌ که رو به #سرخے بود‌ اومد‌ نزدیک‌ #گلومو‌ گرفت‌ و‌ چسبوندم‌ به‌ دیوارو‌ تویه‌ #گوشم‌ پچ زد و گفت:من‌ اگه‌ بخام‌ همین‌ الان‌ #همینجا‌ میتونم‌ تورو‌ #زن‌ خودم‌ کنم‌ پس‌ رو عصاب من #یورتمه‌ نرو‌.
من:هه‌ تو بخواب‌ ببینی
بعد از حرفم #دستشو‌ گرفتم‌ محکم‌ از رو‌ گردنم‌ بلند کردمو‌ بردم‌ پشت‌ سرش که صداے #تق تق استخوناش‌ بلند شد

من:آخرین بارو‌ اولین بارت باشه با من‌ اینجورے رفتار میکنی‌ دفع بعد نمیزارم #سالم از این در برے بیرون حالا هم گمشو برو نمیخام #ریختت‌ و ببینم.
بعد محکم‌ ولش کردم‌ و به جلو هولش‌ دادم‌ که‌ دو سه قدم حرکت‌ کرد‌ به جلو‌ و‌ همینجوری‌ که دستشو‌ میمالید گفت:هیلایدا‌ بخدا‌ از این کارات‌ #پشیمونت‌ میکنم‌.
پشت کردم‌ بهش رفتم سمت #آشپزخونه‌ و یه پوزخند بلند زدم که‌ صداشو بشنوه
من: زر نزن گمشو‌ بیرون‌ هر #غلطے میخای‌ بکن‌ بچه تیغی...

میخای بفهمی‌ چی میشه؟دنبال یه رمان با ژانر متفاوتی؟پس منتظر چی هستی بکوب‌ روی لینک‌ زیر
دختر‌ بی عصابمون‌ پدر‌ کل‌ پسرارو‌ در آورده
https://t.me/joinchat/FLYnTetd6Qk3M2Jk
3 views•ربات کاکائو تب •, 12:53
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 13:16:18 ⁠ - همسرتون #باردارن...

آیهان متعجب زمزمه می کند:
- چی؟ چی دارید می گید آقای دکتر؟

دکتر عینکش را جا به جا می کند:
- طبق #آزمایشی که دادن...نشون میده که شما دارید صاحب #بچه می شید!

نفس آیهان گرفت و خشم تنش را #داغ کرد.
وقتی با دختر خاله ی ۱۷ ساله اش #رابطه نداشته چطور #حامله بوده؟

گیج و سردرگم تشکری کرد و به سمت آیسو رفت.
با ورود آیهان، آسو از روی تخت بلند شد و مضطرب گفت:
- چی شد آیهان؟ من چرا #بیهوش شدم؟

که در یک‌ آن فک کوچکش در دست آیهان گرفتار می شود:
- چه #گوهی خوردی آسو؟ زنِ منی بعد با یکی دیگه رابطه داشتی؟ این #تخم حروم رو کدوم بی شرفی توی #شکمت کاشته؟

آیهان حرف زد و ندید چشم های خیس آسو را تا اینکه با حرفی که زد:
- تو از کی پست شدی که به بچه ی #خودت میگی تخم #حروم؟

آیهان پوزخندی زد:
- ما حتی یک #معاشقه ی ساده ام با هم نداشتیم...نمی تونی با #دروغ این حرومی رو بهم بندازی!

آسو دیگه طاقت نیاورد:
- لامصب تو بهم #تجاوز کردی...در اوج بی رحمی #دخترونگیم رو گرفتی حالا داری برای چی من رو مواخذه میکنی؟

آیهان مبهوت غرید:
- چرت و پرت نگو آسو من هیچی #یادم نمیاد!

آسو با بغض تایید کرد:
- معلومه نباید یادت بیاد چون #مست بودی...اونقدر خورده بودی که حتی خودتم نمی شناختی آیهان...بفهم این #بچه ی خودته!

نفس آیهان با شنیدن این حرف ها تنگ شد و ناگهان با یاد آوری هاله ی تیره ای و شنیدن جیغ و #ناله ها...
https://t.me/joinchat/--ZKfh-wdLE3ZTdk
https://t.me/joinchat/--ZKfh-wdLE3ZTdk
#مخصوص_بزرگسالان
9 views ربات اد تب فروزان , 10:16
باز کردن / نظر دهید
2021-09-07 13:15:47 - ما قرارمون یک وارث پسر بود پس این سونوگرافی لامصب چی میگه؟

ترسیده دستم روی شکمم مشت شد:
- دختر مگه چه اشکالی داره آیهان؟ بعد...بعد مگه من انتخاب کردم که بچه دختر باشه یا پسر؟

با چشم های سرخ شده آروم زد به شقیقه ام:
- چون بخاطر اون وارثی که قرارمون بود، خون بس بودنت رو فراموش کردم...بخاطر اون بچه هنوز زنده ای ولی امشب چاره ی دیگه ای برام نذاشتی!

ضربان قلبم بالا رفت و عرق سرد رو روی کمرم حس کردم:
- چی...چیکار میخوای بکنی؟

همونطور که دکمه های پیرهنش رو باز می کرد دستور داد:
- بخواب روی تخت و دامنت رو بده بالا...امشب تا یک پسر توی شکمت نکارم ولت نمیکنم آسو
https://t.me/joinchat/--ZKfh-wdLE3ZTdk
https://t.me/joinchat/--ZKfh-wdLE3ZTdk
ودف
پسرش چقدر وحشیه
پارت بعدش دختر بیچاره رو مجبور میکنه که...
ادامه اش رو خودت بخون

https://t.me/joinchat/--ZKfh-wdLE3ZTdk
11 views ربات اد تب فروزان , 10:15
باز کردن / نظر دهید