Get Mystery Box with random crypto!

•|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|• م
لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
آدرس کانال: @romanlove_maf
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.37K
توضیحات از کانال

°﷽°
پارت‌گذاری: روزانه ۲ پارت(به جز جمعه ها)
رمان هام
میخواهم اربابت باشم💦
رمان مافیا 🔥
نویسنده✍: خزان
دلم از اون با هم یکی شدنا میخواد که پاهامون توی هم گره خورده و لبام رو گردنت چسبیده💋
لفت نده🥺میوت کن🔇
🔴هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد🔴

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 7

2021-09-06 23:33:56 #پارت۱۵۲ #رمان_مافیا #به_قلم_خزان در اسانسور باز شد که سام‌رو رو به روم دیدم این کی اومده از شرکت بیرون . اولش منو نشناخت یزره دقیق نگاه کرد که عینکمو دادم پایینو گفتم : منم من لونا هر دختری دیگه‌ی هم بود اینطوری از نزدیک نگاه میکردی سام!...…
64 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 20:33
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 23:33:29 #پارت‌چهل‌سه #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم نشسته بودم که ویدا با گریه میخواست بیاد اما عماد دستشو گرفت بود نمیذاشت حقم داشت که نزاره بیاد رنگش پریده بود رفتم پیششو دستامو رو صورتش قاب کردم‌گفتم : ویدا اروم باش اروم امیر خوبه . ویدا : هق..…
61 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, edited  20:33
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 23:33:27 #پارت‌چهل‌دو #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم سریع برگشت دستشو انداخت زیر پام بغلم کرد گذاشت رو تخت! با نگرانی بهم‌ نگاه کردو گفت : چی شد؟ عصبی بهش گفتم : برو دیگه داشتی میرفتی آخخخ به کف پام نگاه کرد گفت : ویدا ویدا ویدا ... ! میخواست شیشه رو…
63 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 20:33
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 19:58:04 بعد 11 شب پارت داریم منتظر باشید
82 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 16:58
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 14:41:00 #به_قلم_خزان #رمان_مافیا #پارت۱ امتحانات تموم شد ، از دانشگاه با دوستام اومدیم بیرون بخاطر رسیدن تابستون رفتیم کافه کناریه دانشگاه جشن بگیریم کلی حرف زدیم بعد اومدیم بیرون ... #من اههههه باز دوباره این پسرااااا از قدم هاشون معلومه مستن یکی اینور…
18 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, edited  11:41
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 14:40:04 #پارت‌اول #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم واقعا این آتلیه ارامش خاصی بهم میداد ضبط رو روشن کردم آهنگ مورد علاقم " magic flute " من عاشق اهنگ های اُپرا و کلاسیک بودم با بخش شدن اهنگ قلم نقاشیمو برداشتم و شروع کردم به نقاشی کشیدن . موسیقی کلاسیک ارامش…
19 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, edited  11:40
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 13:29:59 - رابطه ما تموم شده #آراد ! وقتی که عین #دستمال کاغذی کارتو باهام کردی و #انداختیم سطل اشغال و یادته؟بفهم من #منبع #تمکین تو نیستم.

موهامو از پشت کشید که جیغ #خفه ای کشیدم و #پرتم کرد رو تخت.
روم #خیمه زد و همونطور که سرشو تو #موهام برد لب زد:
-هستی! چون فقط با تو خالی میشم! هر چی نباشه هم زن منی ! اولین‌بار زیر‌ من خوابیدی و ناله کشیدی!.
وبا #شهوت نگاه هیزش و به #پایین تنم دوخت و چنگی بهش زد.
- تو سرت فرو کن کارینا، هر وقت که دلم بخواد، هرچقدر که بخوام با هر روشی مجبوری ارضام کنی و باید زیر من...و روی تختم بیای تو اسمشو بزار دستمال یه بار مصرف، من میگم پارچه ای
https://t.me/joinchat/vwgHgSuRHuMyOGI0
27 views•ربات کاکائو تب •, 10:29
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 12:47:34دختره از لجه رئیسش میره برای جشن لباس باز میپوشه و....
https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0
https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0
#پارتی_از_آینده

جلوش واستادم با اعصبانیت داشت نگاهم میکرد یه دور زدم و دستی به لباسم کشیدم

- این لباس چیه پوشیدی برو درش بیار تا تو تنت جرش ندادم

پوزخندی زدم و خم شدم تو صورتش گفتم:

- من حنام هر کاری بخوام میکنم تورو سننه

فکمو گرفت تو دستش و با خشم غرید:

- منم رئیستم اینو یادت نره که میتونم سه سوته اخراجت کنم!

با اعصبانیت و حرص نگاهش کردم پسره ی پروی چلمنگ عنتر، دست رو نقطه ضعفم گذاشته.

- هیچ غلطی نمیتونی بکنی دیوار !

کوبوندم به دیوار و لبشو نزدیک لبم کرد و گفت:

- تو فقط به من تعلق داری نه هیچ کس بادیگارد کوچولو!

لباشو وحشیانه روی لبام قرار داد که با پام کوبیدم به وسط پاش...

- برو گمشو داریوش خان بزرگ بالا مقام در ضمن حدتو بدون!

دستش رو گذاشت رو خشتکش و با خنده گفت:

- بالا مقام رو خوب اومدی بادیگارد!

خاستم برم که از مچ پام گرفت و من پرت شدم روش....

- جای خوبی فرود اومدی کوچولو!

با دستم کوبیدم به سینش و با داد گفتم:

- ولم کن ، میگم کمرمو ول کن دیوار خان!

لباشو رو لبام قرار داد و.....

https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0
https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0

آقا این #رمان هر پارتش پر از #هیجانه
یعنی یه #حنا دارن هر چقدر بگم کم گفتم
حنایی که فقط بلده #زور بگه به همه حتی به #رئیسش داریوش
و این #وسط داریوش خان با #کاری که با حنا میکنه .....
29 views ربات اد تب فروزان , 09:47
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 12:46:48پسره از دختره میخواد که یه شب باهاش باشه و.....
https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0

به لباش خیره شدم و تو یه حرکت کوبوندمش به دیوار و لباشو بوسیدم این دختر آدمو با کاراش دیونه میکرد.
خواست ازم جدا بشه که با چشمای پر نیازم نگاهش کردم و گفتم:

- اینجوری با لباسای باز جلوم میگردی توقع نداشته باش که عین بز نگاهت کنم.

گازی از لبش گرفتم که گفت:

- تو یه حیوونی حیوون!
داریوش خانِ بزرگ

باسنش رو چنگ زدم که با درد نالید:

- فقط به فکر گرمی تختت هستی آشغال!

پرتش کردم روی تخت و روش خیمه زدم...

https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0

- امشب تخت من رو گرم میکنی بادیگارد کوچولو.

لباساش رو در اوردم و با شهوت خیرش شدم که با اعصبانیت گفت:

- من حاملم نمیتونم رابطه داشته باشم!

سرم رو یهو بالا اوردم و با خشم غریدم:

- بچه ی کدوم حرومزاد ایی رو حامله ایی هان؟
الان که بچتو با دستای خودم کشتم میفهمی!
تو حق نداری به جز بچه ی من بچه ی دیگه داشته باشی.

با ترس نگاهم کرد از خشم زیاد داشتم میلرزیدم بچه ی کدوم آشغالی بود؟

- ب....بخدااااا......ب....چم......چی.....

سیلی به باسنش زدم که با جیغ گفت:

- بسه بسه!
آخ......آییییییی........داریوش.....

با شنیدن اسمن از طرفش نگاهش کردم که با چشمای اشکی نگاهم کرد و گفت:

- اون بچه پدرش‌‌‌‌.....

نزاشتم حرفش کامل بشه و لباسام رو در اوردم...
من امشب اون بچه رو نابود می‌کردم...
نمیزاشتم به دنیا بیاد...

- داریوش تو اینکارو نمیکنی؟!
نه تو نمیتونی با من این کارو کنی...!

و جیغی بود که بعد از انجام دادن کارم زد، به خون روی تخت خیره شدم و با بهت گفتم:

https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0

- تو......تو.....باک....باکره....بودی؟!

دستامو دو طرفه صورتش قرار دادم و گفتم:

- ببین من تورو دوست دارم حنا.

سعی در کنار زدنم داشت که با.........

https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0
https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0

#خلاصه

حنا دختری که بخاطر انتقام گرفتن نزدیک داریوش میشه.
و بادیگارد شخصی داریوش میشه ولی در این بین داریوش به حنا دل میبنده و حنا......

https://t.me/joinchat/I4GBZIBG2zU0N2E0

دوستان این رمان حق عضویتش تا سقف ۱۰ نفره
به نفر اولی که وارد کانالش بشه جایزه میدن
دوستان این رمان حق عضویتش تا سقف ۱۰ نفره
به نفر اولی که وارد کانالش بشه جایزه میدن
27 views ربات اد تب فروزان , 09:46
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 12:12:05 دختره از پسره متنفره، ولی پسره هر کاری برای اینکه نزدیکش بشه و زجرش بده انجام میده


نفسای داغش به #صورتم برخورد میکرد و فاصلمون باهم انقدر کم بود که با هر #نفسش داغ میشدم و با صدای آرومی لب زدم:
- برو کنار راد!
اما بی توجه ،سرشو تو گودی گردنم فرو کرد نفس عمیقی کشید:
- بوی بهشت میدی کارینا! بهشتتو میخوام که جهنمو درونمو خاموش کنه لعنتی!
چشام بسته شد داشتم در مقابل حرفاش کم #میاوردم که تو بغلش تکونی به خودم دادم و خواستم فاصله بگیرم که #محکم تر گرفتمو و پچ زد:
- میشه انقدر تکون نخوری و بزاری کارمو انجام بده؟ به هرحال مجازات بازی شدن با غیرتم؛بد چیزیه!
+مجازات؟
و با #ترس بهش نگاه کردم که تک خنده ای کرد دستای بزرگش دوتا #سینه هامو چنگ زد و فشار محکمی داد که نا خواسته اهی از گلوم خارج شد.
- آراد....نکن!

چشمای قرمز و #شهوتیشو بهم دوخت و کنار گوشم پچ زد:
-مجازات شما اینکه هر جایی چشم #میچرخونم اونجا باشی، هر جا! تو هر #زاویه، و اینکه زاویه دید من ۳۶۰ #درجه‌اس، پس بخوای از زیرش در بری بد میبینی، تا #بفهمی غیرت من #مضحکه دست عالم و ادم نیست
و این دفعه بدتر از قبل سینمو درید جوری که...

https://t.me/joinchat/vwgHgSuRHuMyOGI0
دختری که بابت نفرت از پسره، کل زندگیشو خارج از کشور میگذرونه و حالا برگشته ولی به شرط نابود کردن غیرت و اعتبار پسره
هشدار
جوین شدن جنبه میخواهد
کارایی که دختر در حق پسره انجام داده و تلافی هایی که از عشق به انتقام رسیده مناسب هر سنی نیست
33 views•ربات کاکائو تب •, 09:12
باز کردن / نظر دهید