Get Mystery Box with random crypto!

•|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|• م
لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
آدرس کانال: @romanlove_maf
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.37K
توضیحات از کانال

°﷽°
پارت‌گذاری: روزانه ۲ پارت(به جز جمعه ها)
رمان هام
میخواهم اربابت باشم💦
رمان مافیا 🔥
نویسنده✍: خزان
دلم از اون با هم یکی شدنا میخواد که پاهامون توی هم گره خورده و لبام رو گردنت چسبیده💋
لفت نده🥺میوت کن🔇
🔴هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد🔴

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 8

2021-09-06 11:46:30 ایلما دختره پرورشگاهیه و میخواد بگرده خانواده اشو پیدا کنه

-دلم میخواد بگردم #خانواده‌امو پیدا کنم

-آخه #چطور میخوای پیدا کنی؟اصلا از #کجا میدونی دلشون میخواد ببیننت

-خانوم نصیری میگفت یه #دختری تو رو آورد #اینجا گذاشت و گفت این بچه نباید به #دنیا میومد به دنیا اومدنش #زندگیه منو بهم #ریخت میگفت لباسای #گرون‌قیمتی تنم بوده میگفت نشستم پای #حرفش ببینم چرا یه #بچه ی معصومو از #خانواده اش جدا کنه که گفت اون #نامزد پدرم بوده ولی پدرم سره #عشقو عاشقی اونو #ول کرده و رفته با یه #دختره دیگه ریخته رو هم میگفت این #ننگ بود برای خانواده #کمیلی که پسره با یه دختره دیگه #عقد کنه بعد از ۵ ماه پدرمو برگردوندن به خانواده و به زور #مجبورش کردن مامانمو #طلاق بده ولی چون مامانم منو #باردار بوده نتونستن طلاق بگیرن پدربزرگمم دیده اونا قراره بچه دار شن گفته به #شرطی که تو #انباریه عمارت زندگی کنین میتونین #باهم زندگی کنین میگفت خیلی #سعی کرده با چیزایی که به مادرم #میخورونده باعث شه بچه #سقط شه ولی نشده آخرشم منو که تازه ۲ هفته بود به #دنیا اومده بودم آورده بود به #یتیم‌خونه

-آخه همون خانوم نصیری که میگی چرا تورو که خانواده داشتی رو از اون #تحویل گرفته؟

-میگفت اون دختر بین حرفاش گفت اسم پدرم #کامران کمیلیه میگفت با خودم گفتم مگه تو این #شهر چقدر آدم مهم و #پولدار وجود داره که نتونم #پیداش کنم ولی بعد هرچی گشته #شخصی به اسم کامران #کمیلی پیدا نکرده

-خب الان چرا اینا رو به تو گفته؟

-چون ما وقتی ۱۸ سالمون بشه و اونجا رو #ترک کنیم #پرونده امونو میدن که بخونیم و هرچی که در اون #مورد میدونن #بهمون میگن

-حالا از کجا میخوای #پیداش کنی؟

-من نه #تو قراره خانواده ی #زنتو پیدا کنی

-یعنی چی؟

-یعنی اینکه......

تو ام دلت میخواد از زندگیه ایلما سر در بیاری؟
پس جوین شو
بهتون قول میدم یه قلم متفاوت و صد البته دلنشینو میبینین
رمانش کامل شده و کلا ۱۳۰ پارت هست
وقتی پارتگذاری تموم بشه رمان چاپ میشه
پس تا کامل نشده دست به کار شو

https://t.me/joinchat/AohdKfv3FfRlODc0
47 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 08:46
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 11:46:05 #زمانی که نمیدونی چی شد که #اینطوری شد بدون پای انتقام در میونه
اکیپ #مرگ برای اینکه از اکیپ #فرشته انتقام بگیره اونا رو تو #فریزر بزرگ آشپزخونه ی #دانشگاه زندانی کرده

#پارت_۳۸

کیمیا با ترس اومد شروع کرد در زدن
_ کسی اینجا هست ما اینجا گیر کردیم
بعد با #مشت لگد افتاد به جون در
زینب کیمیا رو #بغل کرد تا آرومش کنه
کیمیا فوبیای فضای بسته داشت

زهرا آروم #نشست زمین و تو خودش #جمع شد تا گرم بشه با صدای #لرزون گفت:
_ بچه ها گوشیتون هست
آروم گفتم:
_گذاشتم رو کابینت تا راحت تر کار کنم
حنانه_ منم همینطور
زینب_ مال من تو خونه اس
کیمیا_ مال من خاموشه
فاطمه_ منم دادم فائزه برام یه برنامه بریزه

با ناامیدی گفتم:
_ پس تا کسی بیاد باید اینجا بمونیم

زینب با صدای لرزون گفت:
_ بیاین همه پیش هم بشینیم تا کمی بیشتر گرم بمونیم

کیمیا_ بچه ها من داره #حالم بهم میخوره
آروم رفتیم #سمتش دیدم چشماش رو بسته و داره #میلرزه

کیمیا رو گذاشتیم #وسط خودمون دورش #نشستیم چسبیده بودیم بهم تا گرم بمونیم

کمی که گذشت حس کردم #نفسای کیمیا #کند شده بچه ها خودشونم نای #تکون خوردن نداشتن و #حواسشون به کیمیا نبود

آروم تکونش دادم
-کیمیا....کیمیا....چشماتو وا کن....تو نباید بخوابی
با صدای من همه شون با ترس به کیمیا نگاه کردن

حنانه #خیز برداشتو به صورت کیمیا #سیلی زد
در همون حال داد میزد و هق هق میکرد
-کیمیا بیدار شو.....مرگ من چشاتو وا کن....الان بخوابی دیگه نمیتونی بیدار شیا.....کیمیا ....پاشو ..... احمق اذیتمون نکن .....پاشو میگمت

نمیدونم یهو اونهمه #قدرتو از کجا آوردم ولی #رفتم سمت در و با تمام وجودم #کوبیدم به در

- دوستم حالش خوب نیست باز کنید این درو عوضیا
با همون بغض دوباره گفتم
_ باز کنید داره میمیره....فوبیا داره

با گریه ی بچه ها به خودم اومدم
-چی شده؟

زهرا با صدای لرزون گفت
-رها.....نفس نمیکشه.......کیمیا نفس نمیکشه......

تنها قربانیه این انتقام کیمیایی بود که فوبیای شدید به فضای بسته داشت
یعنی میتونه از #چنگ عزرائیل فرار کنه یا #دخترایی که برای #خوب شدنش بال بال میزننو #تنها میداره؟

نمیگم #لینک چنل VIP رو میذارم نه
این چنل VIP نداره چون اونقدری که نویسنده ی این رمان #پارت میذاره حتی تو VIP هم پارت نمیذارن
خودت چک کنی میبینی که راست میگم

#پیشنهاد‌شخصیه‌خودمه
جوین نشی بعد خودت پشیمون میشی

https://t.me/joinchat/qOrldyAx5fg0MmFk
46 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 08:46
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 09:59:59 نیم ساعت نوپست
60 viewsDalaram, 06:59
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 09:01:22 https://t.me/joinchat/AohdKfv3FfRlODc0



https://t.me/joinchat/AohdKfv3FfRlODc0


نباید ترسم رانشان میدادم
برای همین گفتم:بوران جان
بیا بریم، مامانت منتظره ها

خدا میدانست

که پشت تک تک کلماتم چه ترسی بود

در عالم مستی خندید
خنده اش در مستی
زشت بود

برای منی که گیرش افتاده بودم

محکم به دیوار کوبیدم
که نفسم رفت

آرام لبش را روی گردنم گذاشت و گاز گرفت

خواستم جیغ بزنم
تا بلکه اصلا کسی بیاید

بیایند ببینند
اما بی عفت نشوم

اما فوری دستش را روی دهنم گذاشت و گفت:میگن هر*ه ها خوب سرویس میدن

تا حالا آکبند امتحان کردم

از حرفش قلبم تیر کشید

هیچ وقت فکر نمیکردم که شکستن قلبم را حس کنم

اما....

حرفش تیر بود بر جسمم
بر پاکی چند ساله ام
بر دنیای دخترانه ام

پارت واقعیه عزیزای دلم
68 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 06:01
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 08:53:44 عشقش موقع...با یه نفر دیگه دیدتش
دختره وسط دعوا میگه عاشقشه!
#پارت_واقعی_رمان

عصبی پرید تو حرفم و داد زد:
_ منو با اون هرزه های دورو برت یکی ندون...من دوسِت دارم میفهمی دوسِت دارم برا همینه که دوست نداشتم منو تو اون وضعیت ببینی
با بهت نگاهش کردم فک کنم توهم زدم
_ چی؟!
آروم گفت:
_گفتم دوست دارم کجاش رو نمی...
نذاشتم حرفش رو ادامه بده دستمو انداختم دور کمرش و چسبوندمش به خودم و غمگین زمزمه کردم:
_ باورت ندارم رها
_ چرا؟
_ چطوری باور کنم؟ بعد اون کارت!
جسور زل زد تو چشمام و گفت:
_ثابت میکنم!
_ چطوری؟
به لبام نگاهی کرد و گفت:
_ اینجوری...
تا اومدم معنی حرفش رو درک کنم لباشو نرم رو لبام گذاشت و...

نمونه ی بارز دختره امروزیه
خودش نخ داد
خودش عاشق شد
خودشم برا اولین بار بوسیدش
میخوای بخونی بقیه اشو؟
بدو تا برنداشتممممممم
https://t.me/joinchat/qOrldyAx5fg0MmFk
بچه مچه جوین نشه وگرنه ریمو میکنم
64 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 05:53
باز کردن / نظر دهید
2021-09-06 06:22:15 دختره با دوس #پسرش......کرده
با دوستش داشتن در اون مورد حرف میزدن که برادره سر #رسیده
بیا ببین چه جنجالی به پا میکنه برادره

#پارت‌واقعیه‌رمان
برو نبود #لف بده
#پارت_۷

-کی #عشقه کیه؟

باصدای محمد هر دو رنگمون پرید این کی اومد
ب سمتش چرخیدم ب نرده تکیه داده بود داشت #مشکوک مارو نگامون میکرد

رها_ کیمیا رو که #میشناسی کلا چرت و پرت میگه اصلا کی حرف درست درمون از دهنش در اومده که این دومیش باشه؟

کیمیا با عصبانیت گف:
کیم_ من چرت میگم یا #تو که با اون #یالغوز

سریع پریدمو دستمو گذاشتم رو دهنش

محمد مشکوک گف:
محمد_ رها #دستتو #بردار ببینم کیمیا خانم چی میگه

همینجور ک کیمیا رو هل میدادم تو اتاق گفتم:
-هی...هیچی داداش...کیمیاس دیگه...حرف چرت زیاد میزنه

با تموم شدن حرفم درو بستم ب طرف کیمیا #حمله کردم تا میخورد #کتکش زدم دخترکه خر داشت #راپورت منو به محمد میداد

در همین حین در #باز شد محمد منو دید که داشتم #گیسای کیمیو میکشیدم #مشکوک نگام کردو گفت
-که خبری نیست نه؟#گوشیتو بده من زود باش

-داداش؟

-حرف اضافه نزن #گوشیتو بده

با ترس #گوشیمو سمتش گرفتم.....

میخوای بدونی #ادامه‌اش چی میشه؟پس جوین شو تا بر نداشتم

لینک #چنل VIP بهترین دوستمو گذاشتم فقط #5نفر جوین بده برداشتمش پس تو ام #جوین شو تا از اون 5 نفر باشی
https://t.me/joinchat/qOrldyAx5fg0MmFk
73 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 03:22
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 22:58:22 #پارت۱۵۱ #رمان_مافیا #به_قلم_خزان پریدم وسط حرفش گفتم : چی‌میگید که من نمیدونم! سارا : هیچی احمق جان در جهالیت بمون تو! اهیل سارا هی بهم‌ نگاه میکردن که بشکنی زدم با دستم گفتم : بچه ها چی شده!! اهیل : هیچی لونا سریالو نگاه کن چی میشه این اخرش!…
94 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 19:58
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 22:27:13 #پارت‌چهل‌یک‌ #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم عماد سریع از ماشین پیاده شد رفت با نگرانی کفش هام رو پوشیدم . کیارش داداش عماد سرش خونی بودو افتاده بود زمین علی‌خانم بالا سرش وایساده بود . عماد با علی‌خان صحبت میکرد بعد دست کیارشو گرفت بلندش کرد…
81 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, edited  19:27
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 22:27:10 #پارت‌چهل #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم یعنی چی نه عماد! اخمی کردو گفت : ویدا پاشو بریم دیگه نه عماد بگو لطفا عصبی گفت : پاشو ویدا الان وقتش نیست! از اون موقع پاهات در نیاوردی دختر سرما میخوری بدو درشون بیار از آب! اصلا حواسم نبود غرق حرفای…
78 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, edited  19:27
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 21:23:23 •|میـ ـخواهم اربـــابت بــ ــاشم|• pinned Deleted message
18:23
باز کردن / نظر دهید