Get Mystery Box with random crypto!

•|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|• م
لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
آدرس کانال: @romanlove_maf
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.37K
توضیحات از کانال

°﷽°
پارت‌گذاری: روزانه ۲ پارت(به جز جمعه ها)
رمان هام
میخواهم اربابت باشم💦
رمان مافیا 🔥
نویسنده✍: خزان
دلم از اون با هم یکی شدنا میخواد که پاهامون توی هم گره خورده و لبام رو گردنت چسبیده💋
لفت نده🥺میوت کن🔇
🔴هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد🔴

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 9

2021-09-05 21:20:54 بریم برا پارت گذاری
86 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 18:20
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 18:02:03 من دلم سکس میخواد!
متعجب زده به ایلیا نگاه کردم و گفتم:

چی؟!جدی دیگه یعنی؟
ایلیا خیلی ریلکس گفت:
خیلی هم جدیم دلم سکس میخواد و تو هم وظیفته من و تکمین کنی
ترسیده گفتم:
نه ایلیا من نمیتونم سکس کنم چون هنوز زخم زن من خوب نشده
یادت رفته هفته پیش چیکارم کردی که با این که پرده نداشتم تخت پر خون شد!
ایلیا خمار لب زد:

قول میدم آروم باشم دلم میخواد پیچ و تاب تنتو زیر تنم حس کنم


https://t.me/joinchat/WbNmJQOCTDQ4NDA8
9 views•ربات کاکائو تب •, 15:02
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 17:31:55 دختره سرتق بازی درمیاره، ببین پسره چطوری رامش میکنه

اعصابم به شدت از بچه #پروئه #خودخواه خرد بود و با برخورد به یه چیز سفت تمامِ #تعادلم رو از دست دادم و داشتم #میفتادم که دستای یکی دور #کمرم حلقه شد
از بوی #عطرش فهمیدم #رهامه!
+کوچولوی دست پا چلفتی چطوره؟
بازم مسخره ام کرد و خواستم جدشو اباد کنم که با #پرویی ادامه داد:
+ بنظرم اروم باشی بهتره، چون الان جایی نیستی که هرچی دلت خواست فحشم بدی.
_ من هرچی بخوام میگم توام هیچ #غلطی نمی تونی بکنی.

_فعلا که تو الان تو بغل منی!
یه نگاه به خودم کردم و خاک تو سر من انقدر #غرق دعوا شدم که یادم رفت هنوز تو #بغلشم و سعی کردم دستاش رو #پس بزنم ولی اون منو بیشتر به خودش فشار داد.
_ کجا؟ مگه جات بده؟
دستام رو گذاشتم رو #سینه اش سعی کردم یکم فاصله ایجاد کنم ولی یه #سانتم تکون نخورد .
_ الکی زور نزن چون تا من نخوام نمی تونی از بغلم بیای بیرون، زیادم تکون نخور که اوضاع رو بدتر میکنی...
_ از این بدتر هم مگه هست؟
_باید بگم #تکون خوردن یه #جوجه کوچولو‌، تو بغلم بدجوری #تحریکم میکنه!
قبل از اینکه معنیه حرفشو هضم کنم نرمی چیزیو رو لبام حس کردم و هر عان نزدیک بود خفه شم و با گاز ریزی که از لب پایینم گرفت یهو دیوونه شدم و...
https://t.me/joinchat/qOrldyAx5fg0MmFk
دیشب تا ساعت چهار بیدار بودم، هر کاری کردم نتونستم از این رمان دست بکشم از بس با هر پارتش جر خوردم راستی هنوزم دنبال رمانای دانشگاهی و کلکلی میگیری؟
قبول دارم کمیاب شدن اما بهترینشو واست اوردم
24 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 14:31
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 16:39:43 -سپنتا یه کاری کن...
سپنتا بی توجه به اشکام کلافه روی سنگی نشست و به لجنزار اشاره کرد.
-یا بشین توش که اون زالو بیاد بیرون یا صبر کن همون تو انقدر بخوره که بترکه
ترسیده جیغ زدم

-مرسی که روحیه میدی مسخره گوریل.
خندید و نشست.

-ما تو این جزیره گیر افتادیم و تو هوس آب تنی به سرت میزنه همین میشه.
لب ورچیدم و نگاهم رو بین لجنزار و سپنتا چرخوندم. چشماش زیر نور مستقیم میدرخشید و موهای بهم ریختش جذابترش کرده بود
-میشینی یا بزور بنشونمت؟

پا کوبیدم
-حداقل روت و برگر...

به سمتم هجوم اورد و جیغ کشیدم و خواستم در برم که گرفتم و دکمه شلوارم رو باز کرد. و زیر گوشم لب زد.
-حرف گوش کن نباشی این عواقبشه.
تقلا کردم که پاهام رو با پاهاش قفل کرد و شلوارم رو..

#پر_از_صحنه_های_هات
هر کی رفته برنگشته
بیا ببین پسره چیکار میکنه باهاش

#عاشقانه_های_ناب

https://t.me/joinchat/AAAAAFbHdhb2DFl3Z-vJnQ
32 views•ربات کاکائو تب •, 13:39
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 16:34:57 _که چی بشه؟ برا چی بدون اینکه به من بگی #داوطلب شدی اومدی تو این #روستا ؟
اصن چرا باید بهترین دکتر بیمارستان که کل استانبول میشناسنش بیاد تو روستا کار بکنه؟

اشکام رو گونه هام جاری بود ..
اون #نمیدونست که من برا چی اومدم اینجا..
نزدیکم شد و بازوم رو محکم گرفت ..
+اخ ولم کن .. تو خودت چی؟ چرا رفتارت عوض شده؟ چرا با هر کی که میاد #لاس میزنی؟
_ خفه شو ..
+پس به منم دستور نده .. تو هیشکی من نیستی ..
_ کی من هیشکیت نیستم؟ یادت رفته شوهرت میشم؟
+ نیستی
کافی بود همین جمله رو بشنوه و #حمله ور بشه سمتم ..
#وحشیانه دستامو گرفت و صورتش رو مماس صورتم قرار داد و غرید :
_ که نیستم اره؟ یه نیستی برات نشون بدم که بفهمی #صاحب داری
کمرمو گرفت و هلم داد که محکم خوردم به دیوار ..با دردی که تو #شکمم پیچید داد زدم

_ پاشا ‌... پاشا تو رو خدا ولم کن ..#بچم


یه رمان متفاوت .. مطمئن باش پشیمون نمیشی از خوندنش
نویسنده چالش گذاشته قرعه کشی میکنه و جایزه میده ، از دستش نده

https://t.me/joinchat/G8yPlaV2-6A4YjU0
31 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 13:34
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 13:41:03 _که چی بشه؟ برا چی بدون اینکه به من بگی #داوطلب شدی اومدی تو این #روستا ؟
اصن چرا باید بهترین دکتر بیمارستان که کل استانبول میشناسنش بیاد تو روستا کار بکنه؟

اشکام رو گونه هام جاری بود ..
اون #نمیدونست که من برا چی اومدم اینجا..
نزدیکم شد و بازوم رو محکم گرفت ..
+اخ ولم کن .. تو خودت چی؟ چرا رفتارت عوض شده؟ چرا با هر کی که میاد #لاس میزنی؟
_ خفه شو ..
+پس به منم دستور نده .. تو هیشکی من نیستی ..
_ کی من هیشکیت نیستم؟ یادت رفته شوهرت میشم؟
+ نیستی
کافی بود همین جمله رو بشنوه و #حمله ور بشه سمتم ..
#وحشیانه دستامو گرفت و صورتش رو مماس صورتم قرار داد و غرید :
_ که نیستم اره؟ یه نیستی برات نشون بدم که بفهمی #صاحب داری
کمرمو گرفت و هلم داد که محکم خوردم به دیوار ..با دردی که تو #شکمم پیچید داد زدم

_ پاشا ‌... پاشا تو رو خدا ولم کن ..#بچم


یه رمان متفاوت .. مطمئن باش پشیمون نمیشی از خوندنش
نویسنده چالش گذاشته قرعه کشی میکنه و جایزه میده ، از دستش نده

https://t.me/joinchat/G8yPlaV2-6A4YjU0
59 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 10:41
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 09:01:44 #زمانی که نمیدونی چی شد که #اینطوری شد بدون پای انتقام در میونه
اکیپ #مرگ برای اینکه از اکیپ #فرشته انتقام بگیره اونا رو تو #فریزر بزرگ آشپزخونه ی #دانشگاه زندانی کرده

#پارت_۳۸

کیمیا با ترس اومد شروع کرد در زدن
_ کسی اینجا هست ما اینجا گیر کردیم
بعد با #مشت لگد افتاد به جون در
زینب کیمیا رو #بغل کرد تا آرومش کنه
کیمیا فوبیای فضای بسته داشت

زهرا آروم #نشست زمین و تو خودش #جمع شد تا گرم بشه با صدای #لرزون گفت:
_ بچه ها گوشیتون هست
آروم گفتم:
_گذاشتم رو کابینت تا راحت تر کار کنم
حنانه_ منم همینطور
زینب_ مال من تو خونه اس
کیمیا_ مال من خاموشه
فاطمه_ منم دادم فائزه برام یه برنامه بریزه

با ناامیدی گفتم:
_ پس تا کسی بیاد باید اینجا بمونیم

زینب با صدای لرزون گفت:
_ بیاین همه پیش هم بشینیم تا کمی بیشتر گرم بمونیم

کیمیا_ بچه ها من داره #حالم بهم میخوره
آروم رفتیم #سمتش دیدم چشماش رو بسته و داره #میلرزه

کیمیا رو گذاشتیم #وسط خودمون دورش #نشستیم چسبیده بودیم بهم تا گرم بمونیم

کمی که گذشت حس کردم #نفسای کیمیا #کند شده بچه ها خودشونم نای #تکون خوردن نداشتن و #حواسشون به کیمیا نبود

آروم تکونش دادم
-کیمیا....کیمیا....چشماتو وا کن....تو نباید بخوابی
با صدای من همه شون با ترس به کیمیا نگاه کردن

حنانه #خیز برداشتو به صورت کیمیا #سیلی زد
در همون حال داد میزد و هق هق میکرد
-کیمیا بیدار شو.....مرگ من چشاتو وا کن....الان بخوابی دیگه نمیتونی بیدار شیا.....کیمیا ....پاشو ..... احمق اذیتمون نکن .....پاشو میگمت

نمیدونم یهو اونهمه #قدرتو از کجا آوردم ولی #رفتم سمت در و با تمام وجودم #کوبیدم به در

- دوستم حالش خوب نیست باز کنید این درو عوضیا
با همون بغض دوباره گفتم
_ باز کنید داره میمیره....فوبیا داره

با گریه ی بچه ها به خودم اومدم
-چی شده؟

زهرا با صدای لرزون گفت
-رها.....نفس نمیکشه.......کیمیا نفس نمیکشه......

تنها قربانیه این انتقام کیمیایی بود که فوبیای شدید به فضای بسته داشت
یعنی میتونه از #چنگ عزرائیل فرار کنه یا #دخترایی که برای #خوب شدنش بال بال میزننو #تنها میداره؟

نمیگم #لینک چنل VIP رو میذارم نه
این چنل VIP نداره چون اونقدری که نویسنده ی این رمان #پارت میذاره حتی تو VIP هم پارت نمیذارن
خودت چک کنی میبینی که راست میگم

#پیشنهاد‌شخصیه‌خودمه
جوین نشی بعد خودت پشیمون میشی

https://t.me/joinchat/qOrldyAx5fg0MmFk
75 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 06:01
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 00:09:42 دوتا رمانه تموم شده داره اینم پارتای آخرشه
https://t.me/joinchat/GQr6ci1O5mwxNDU0
90 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 21:09
باز کردن / نظر دهید
2021-09-05 00:04:31 #بیا‌ببین‌تو‌این‌رمان‌دختره‌چطوری‌بازیچه‌ی‌این‌آدم‌ها‌میشه
#وفتی‌عاشق‌شد‌که‌فهمیده‌پسره‌خودش‌زن‌و‌زندگی‌داره
#همش‌دروغ‌بود
_ _
مردد پاکت رو ازش گرفتمو بازش کردم.
#عکس‌هایی که داخلشون بود رو بیرون کشیدم که با دیدن ستاره توی #آغوش الیار اونم وقتی که #نیمه‌برهنه بودند و همو #میبوسیدند ، بند دلم پاره شد.

همونجور مسخ‌شده عکس‌ها رو نگاه میکردم که ستاره با لحن نیش‌داری گفت :
ازش #حاملم...این یعنی اینکه تو جایی توی زندگیش نداری..
دستی روی شکمش گذاشت و گفت :
این شروع آیندست..
بچه‌ی منو الیار..
با خودت تکرارش کن.
شاید اینجوری بهتر بفهمی که پدر و مادر یه بچه باید کنار هم باشند
_ _

#عقیق‌قصه‌ی‌ما‌دوبار‌قلبش‌میشکنه
#اعتــماد‌ها‌غلــط
#عشــق‌دروغیــن
#هــوس‌یک‌شـب
https://t.me/joinchat/GQr6ci1O5mwxNDU0
86 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 , 21:04
باز کردن / نظر دهید
2021-09-04 23:20:14 #پارت۱۵۰ #رمان_مافیا #به_قلم_خزان لیلا : لونااا من اصلا همچین کاری نمیکنم من دوست تو هستم! اخمی کردم گفتم : لیلا اما گوشیت اینو نمیگه! لیلا با استرس گفت : من فقط زنگ زدم احوال تو رو پرسیدم! سارا پرید وسط حرف گفت : احوال منم باور کردم لیلا راستشو…
91 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 20:20
باز کردن / نظر دهید