Get Mystery Box with random crypto!

•|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|• م
لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
آدرس کانال: @romanlove_maf
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.37K
توضیحات از کانال

°﷽°
پارت‌گذاری: روزانه ۲ پارت(به جز جمعه ها)
رمان هام
میخواهم اربابت باشم💦
رمان مافیا 🔥
نویسنده✍: خزان
دلم از اون با هم یکی شدنا میخواد که پاهامون توی هم گره خورده و لبام رو گردنت چسبیده💋
لفت نده🥺میوت کن🔇
🔴هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد🔴

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 12

2021-09-02 22:08:34 #پسره‌خارجی‌می‌خواد‌دختر‌یه‌آخوند‌رو‌بگیره ....
#سمممممممم بای
- #گلی؟
حاج بابا، با خشم می گوید:
- #لااله‌الله! دختر به این زبون نفهم بگو جلوی من انقدر اسم تو رو صدا نزنه ها! #می‌زنم‌دک‌وپوزشومیارم‌پایین.
در حالی که دارم‌از خنده منفجر می شم، رو به #ساواش به انگلیسی می گم:
- #عزیزم، تو که حساسیت های پدرم رو می دونی.
سر تکانمی دهد و می گوید:
- آره
#ولی‌معنی‌یه‌کلمه‌هست‌که‌می‌خوام‌از....
با #لحجه‌ای غلیظ می گوید:
- #ازحاج‌آقابپرسم.
پدرم که فقط #حاج‌آقایش را فهمیده، #چشم‌غره‌می‌رود و رو به من منتظر نگاه می کند. با #لبخندی کنترل شده شانه بالامی اندازم که ساواش، با لحنی پر لحجه و پر از غلط و غلوط می گوید:
- #تمکین‌چی‌هست؟
همزمان، چشم هایم گرد می شوند. رنگ حاج بابا به سرخی می زند وعاطفه خاتون، آن وسط با نگاهی که مدام در اطراف می چرخاند #سینه‌خیز سمتِ آشپزخانه می رود.
- #پسره‌ی‌بی‌چشم‌وروووووووووو!
این رمان محشره!
سریع بجوین و ادامه اش و بخون قندم #یااااااااغی!
https://t.me/joinchat/LW1BjzJJB-kzZmFk
67 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 پایه نمیگیرم/خارج خالیم, 19:08
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 20:35:58
میخوای رمانای پولی نویسنده ها رو #رایگان بخونی؟

رمان ددی لیتل بوی
#میس_اسلیو

اگه از رمانای آنلاین خسته شدی و چنل VIP‌رمانا رو‌ میخوای بپاچ اینجا

#گی
#لزبین
#ترنس

پر از رمان های کامل شده #همجنسگرایی و بی دی اس ام
فایل تمام داستان‌های صحنه دار و هات
https://t.me/cafferoman2
https://t.me/cafferoman2
75 viewsDalaram, 17:35
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 20:35:49 ⁠ ⁠ چنگی به رون پای برجسته‌ام انداخت کم مونده بود شلوار مشکی براقم رو جر بده. لب زیرم رو گاز گرفتم.

با دیدن #لب گاز گرفته ام #لبخند موذیانه ای زد و به #طرفم خم شد. #موهامو توی #دستاش گرفت و لیسی به گردنم زد

-جیغ بکش عسل!
هر موقع زیرمی میخوام فقط صدای اه کشیدنت تنها موسیقی اتاق باشه
فقط میخوام صدای ناله‌ات توی اتاق بپیچه!


با ترس #چشمامو بستم و خواستم جیغ بکشم که #دستمال #کلفتی رو دور دهنم بست و دستشو سمت #بهشتم و برد و تند تند مالید


صدای جیغ هام با اه و ناله هام قاطی شده بود، بدنم لرزشی کرد و بلافاصله ارضا شدم

#خم شد و از روی شلوار #خیسم زبونی به وسط پام زد.
دلیدو و #برداشت و با خشم گفت:

- چطوره بریم واسه راند دوم جنده کوچولو؟ آهی کشیدم که ....


https://t.me/joinchat/5t00UIFngio3ODQ0
https://t.me/joinchat/5t00UIFngio3ODQ0

بیا ببین دختره رو چطور...
#اووووف_سکسیییی_ترین_چنلهههه
71 viewsDalaram, 17:35
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 20:35:48 صدای #آه و ناله #ضعیفی به گوشش خورد با آرامش به سمت اتاق خزان رفت و در نیمه باز اتاق رو کنار زد با دیدن #صحنه روبه‌روش آب دهنش رو به زور قورت داد.

خزان داشت با دستش #کلوچه صورتی رنگ تپلشو ور میرفت لب های باد کرده #ک*صش به حدی زیبا بود که آتش بدون هیچ وقفه‌ایی رفت توی اتاق و روی خزان #خیمه زد.
- میخوام به آرزوت برسونمت کوچولو.

#ک*یر خوش فرم و سفیدش رو در اورد و یک ضرب توی #ک*ص خزان وارد کرد که #جیغ بلند خزان توی عمارت بزرگ پیچید.

زبونش رو دورانی روی #نوک سینه خزان چرخوند، و شدت #تلنبه هاش رو بیشتر کرد.

آه و ناله خزان داشت بیشتر از همیشه میشد و نزدیک #ارضا شدن دوتاشون بود که در باز شد و...
https://t.me/joinchat/cL2ulgrX4ioxODg8
74 viewsDalaram, 17:35
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 20:34:40 دختره عاشق یه پسره شده ولی نمیدونه اون پسره خون آشامه
پسره حسابی مست میکنه و دختره رو گیر میندازه یه گوشه و...

#masti •
#khonasham •
#love •

پارتی از اینده
دستش خورد گذاشت کش رفتم گذاشتم اینجا
بجنب بیا تا باطلش نکردهههه

#متیو گمشو کنار باید بر . . .
با داغی #لباش روی لبام #لال شدم !!
#نفسم داشت بند میومد !!
به بازوهاش #چنگ انداختم که #صورتش و برد عقب !
خواستم با یه حرکت از دستش #فرار کنم که مچ دستم و گرفت و کشید گوشه ی #دیوار و #غرید : لینا #حالم بده !
#گرمی اشک و روی #گونم احساس کردم !
لرزش بدنم و #نمیتونستم کنترل کنم !!!
با #بغۻ و صدای #خفه گفتم : متیو #گمشو اونور ! من #نامزد دارم میفهمی چی داری می....
دستشو گذاشت روی #دهنم : لینا تو میفهمی من چی میگم ؟! #حالم بده و فقط تو باید #آرومم کنی !

با #التماس خیره شدم توی چشماش که انگار دلش #سوخت و دستشو از روی #دهنم برداشت : لینا زود #خواهش میکنم!

دستمو #محکم کشید و سمت اتاق طبقه بالا کشوند! هرچی #مقاومت کردم فایده نداشت و فقط گریه میکردم و #التماس که در اتاق و باز کرد و....

https://t.me/joinchat/7-FkxwCnalM1YzVl

یبار فیلتر شدیم دوباره برگشتیم پرقدرت
لینکش و باطل میکنم دو دیقه دیگه
68 viewsDalaram, 17:34
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 20:34:30 نیم ساعت نو پست
69 viewsDalaram, 17:34
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 16:53:43 #طنز
دوتا پسر که سره....... بخون خودت آخه!
با حرص می گم:
- غلط نکن! دارن.
طوفان نعره ی بلندی می زنه و همونطور که هی یقه ام رو می کشه می گه:
- سگ، خر، عن، گاو! پسرا بکارت دارن؟
با داد می گم:
- ندارن؟
بلند تر خودم می گه:
- معلومه که ندارن!
گوشیم رو می کشم بیرون و همونطور که می رم تو گوگل با حرص می گم:
- الان معلوم می شه........
#طوفارن
https://t.me/joinchat/LW1BjzJJB-kzZmFk
قصه‌ی #باب‌اسفنجی و #پاتریک به روایتِ یه قلمِ طنز

نویسنده دوتا رمانِ کامل شده و پر طرفدار داره
طنزاش معرکه ان
81 views 𝙶𝙰𝚂𝙴𝙳𝙰𝙺 𝚃𝙱 پایه نمیگیرم/خارج خالیم, 13:53
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 16:51:28 #پارت‌سی‌پنج #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم با اخم نگام کردو گفت : ببین ویدا اسم اون مرتیکه رو نیار! تو بهش خیانت نکردی! _کردم من خیانت کردم عصبی گفت : کو پس چرا بهت زنگ نمیزنه؟؟ الان اینجای تا حالا بهت زنگ زده پیام داده؟؟ من که نمیبینم نپرسیده…
79 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 13:51
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 16:33:20 #پارت‌سی‌چهار #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم #مهشید‌بانو یعنی تو قبلا قوب عماد رو به دختر خسرو‌خان دادی علی‌خان! این کارت زشته من عروس دارم اون دختره‌رو نمیخوام درسته فامیلیم اما لایق پسرم نیست علی‌خان نیست . علی‌خان فقط سکوت کرده بود عصبی داد…
80 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 13:33
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 22:18:16 #پارت۱۴۶ #رمان_مافیا #به_قلم_خزان سام : نمیخواد کار نمیتونه بکنه میرم میگم نرو سام خطرناکه لیلا رو به من کردو لبخندی زدو گفت : سام میتونه لونا چقدر منو عصبی میکرد میگفت سام زیر لب غریدم : آقا آقا سام بدون اینکه به حرفم گوش بده از ماشین پیاده…
132 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 19:18
باز کردن / نظر دهید