Get Mystery Box with random crypto!

•|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|• م
لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
آدرس کانال: @romanlove_maf
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.37K
توضیحات از کانال

°﷽°
پارت‌گذاری: روزانه ۲ پارت(به جز جمعه ها)
رمان هام
میخواهم اربابت باشم💦
رمان مافیا 🔥
نویسنده✍: خزان
دلم از اون با هم یکی شدنا میخواد که پاهامون توی هم گره خورده و لبام رو گردنت چسبیده💋
لفت نده🥺میوت کن🔇
🔴هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد🔴

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 13

2021-09-01 21:50:12 #پارت‌سی‌سه #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم وارد عمارت شدم خداروشکر خبری از عماد نبود کاش این دو ماه سریع بگذره من از اینجا خلاص بشم کاش کاش کاش ... شیما با نگرانی در اتاق زدو گفت: ویدا داداشم اومد عصبیه عصبی!! یطوری میگفت عصبی فک میکردم سگ هار…
120 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 18:50
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 19:17:46 #پارت‌سی‌دو #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم #عماد فریدون‌خان احترام سنتو دارم چیزی نمیگم با احترام برای دوم میگم میری به اون پسرت میگی بیاد پایین! فریدون‌خان : پسرم بیا برو شر درست نکنید علی‌خان به پسرت یه چیزی بگو عصبی نگاهش کردم گفتم : نمیگی…
128 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, edited  16:17
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 14:45:18
#شخصیت_ها
شخصیت های رمان #میخواهم_اربابت_باشم
شیما ، مژگان ، نازگل
کدومشون خوشگلتره ؟
@romanlove_maf
131 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 11:45
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 21:39:44 #پارت‌بیست‌نهم #میــخــواهم_اربــــابـــت_باشــم آیی عماد بسه دستم درد گرفت ول کن . نگاهشو به من داد گفت : ببخشید الان میام از پیشم رفتو ، رفت‌ کنار پدرش ایستاد و باهاش حرف زد ... #عماد این اینجا چه غطی میکنه علی‌خان؟ علی‌خان : پسره خان باید…
10 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, edited  18:39
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 20:36:00 #خلاصه‌ای‌از‌پارت‌‌آینده‌

تو #کتابخونه داشتم برای #تیام کتاب مورد علاقمو میخوندم که #سرشو گذاشت رو پاهامو #رون پامو فشار داد
بعد گف بخون #نازلی
ادامه دادم به خوندم که دسشو برد #سمته ... اروم شروع کرد به #مالیدن نفسم #گرفتو نتونسم که ادامشو بخونم
#دستشو گذاشت رو دستمو تو چشام نگاه کرد و گف دیگه نخون
بدنم داغ شده بود و منم چیزی نگفتم که یهو لبامو ازم دزدید ...

ادامش تو لینک زیر...

t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8
29 viewst♡h, 17:36
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 20:18:04 نیم ساعت نوپست
27 viewst♡h, 17:18
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 20:17:39
+۱۸
لطفا به رده سنی رمان توجه کنید
#گی
#پابلیک_سک*س
#عاشقانه
#بزرگسالان

#lgbt
#به_دوست_پسرش_خیانت_کرده. بیا ببین دوست پسرش چی کارش میکنه
#فصل۲_پارت۲۸
از #ترس داشتم #سکته میکرد. هیچ وقت انقدر #عصبانی ندیده بودمش. با ترس گفتم
-گری بیا با هم صحبت کنیم. یکم #اروم باش.
گری در حای که #دکمه های #استینش رو #باز میکرد و استینش رو بالا میزد گفت
+اره حرف میزنیم.
به لکنت افتاده بودم و درست نمیتونستم حرف بزنم.
-گگگری ... باور کن همش #تقصیر باربارا بود. اون #نقشه کشیده بود.
توی صورتم خم شد و یقه لباسم رو گرفت. با #داد گفت
+حتما باربارا مجبورت کرد با اون #دختره #بریزی رو هم؟ اونم اون مجبورت کرد؟ هان؟ جواب بده.
یاد اون شب افتادم. من واقعا چیزی از اون شب #یادم نمیومد. چشمام #اشکی شد و گفتم
-بهم #مواد داده بود. من گیج بودم. اصلا #نفهمیدم چی کار میکردم.
با داد توی صورتم گفت
+فقط #خفه شو بالدر. امشب میدونم #چی_کارت کنم. بهت یاد میدم #سزای #خیانت کردن چیه.
میخوای ادامش رو بخونی؟اروم روی لینک زیر بزن
https://t.me/joinchat/rMmFMDSxJ9c

https://t.me/joinchat/rMmFMDSxJ9c3OTQ0
26 viewst♡h, 17:17
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 20:17:14 #راحله دختری که یکسال بعد از فوت مادرش با به #قتل رسیدن صمیمی ترین دوست پدرش به دست #پدرش برای قصاص نشدن باباش #مجبور میشه با #پاکان #پسر_مقتول و تنها اولیای دم که هیچ شناختی ازش نداره و تازه از خارج برگشته #ازدواج کنه. بی خبر از اینکه این پسر پر از #کینه و بیماریه، و تنها راه آرام گرفتن #زخم های عمیق و کهنه ی دلش #انتقام گرفتن از راحله و #آزار اونه...!
(پایان خوش)
برای خوندن رمان جنجالی #قفس_تنگی،اینجا رو لمس کنید.
https://t.me/joinchat/pqajfTF1GssyZGM0
24 viewst♡h, 17:17
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 20:16:22 مرده_با_چیستان_تحریک_میشه
تا اخر بخونننن پشیمون نمیشی
https://t.me/joinchat/i2XupConAZJjM2Rk
داشتم با آریا حرف میزنم که ایلیا بدو بدو اومد طرفمون
_مامان بابا
+جونم عشقم
_میخوام #چیستان بگم
آریا با خنده گفت #بگو
ایلیا: اون چیه که #شب ها #خیسش میکنی و مایع #سفیدی ازش میریزه و بعضی موقع ها #میخوریش ؟!
زدم تو صورتم و گفتم:
+خاک تو سرم ، آریا این چی میگه!
ایلیا با یه لحن #متاسف گفت:
_مامان اونی که فکر میکنی نیست، #خمیر دندون بود
با #حرص برگشتم طرف آریا که در گوشم گفت:
_عشقم ، #کوچولو بیدار شد
با #جیغ بلند شدم و پتو رو انداختم روش تا ایلیا نبینه
+پدر و پسر گندید اه ،#مرتیکه #سست عنصر با یه چیستان #تحریک میشی اخه
https://t.me/joinchat/i2XupConAZJjM2Rk
24 viewst♡h, 17:16
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 19:37:45 پسره فهمیده دوست دخترش حامله است و میخواد بچه رو سقط کنه داره قیامت به پا میکنه
صدای دادش بلند توی گوشم میپیچید
- بچه #منو سقط میکنی هان؟
از ترسش زیر تخت قایم شده بودم
- کدوم گوری هستی، جرئت داری خودت رو نشون بده...
دستمو #روی شکمم گذاشتم، بچم گناه داشت، خدا بهش رحم کنه
- نکنه بچه از من #نیست نخواستی بفهمم...
نفس هم نمیکشیدم، اما دستی #از زیر تخت من رو گرفت و صدای دادش #که میگفت
- گیرت آوردم...
از ترس گریه #میکردم، شکاک شده بود، خدا خودش رحم کنه، بچم #رو میکشت
- حالا تخم حروم میکاری #تو شکمت هرزه؟
محکم روی زمین پرتم #کرد، با حس مایعی زیر پام نگاهم زیر پام #رفت، قرمر شده بود بلمد داد #زدم
- بچم...
کمربندش رو درآورد و...

پسره کراش هزار درصد دختر های چنله مخصوصا خودم
#غیرتی #خشن #جذاب #متفاوت

https://t.me/joinchat/xiD4xvQrflM3NTE0
36 views•ربات کاکائو تب •, 16:37
باز کردن / نظر دهید