_آمین ترو خدا ولم کن لعنتی!... ولم کن دیگه هر چی جون و روح و ر | •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
_آمین ترو خدا ولم کن لعنتی!... ولم کن دیگه هر چی جون و روح و روان داشتم و نابود کردی!... ولم کن بزار برم... دیگه چی میخوای از وجود من؟ دیگه اصلا مگه چیزیم گذاشتی؟!
اشکای رو صورتم و پاک کرد و گفت _هیش هیش... عروسک من گریه نمیکنه... عروسک من فقط باید جیغ بکشه!... پارادوکس قشنگیه من درد میدم تو جیغ میکشی من لذت میبرم!... ازت چی میخوام!؟... خودت و میخوام تو نمیدونی من چجوری آروم میشم!؟... وقتی کل بدنت بشه رنگ لبت!
بدنم لرزید از لحنش و پر بغض گفتم _هنوز خونریزی دارم... هنوز بدنم درد میکنه هنوز کبودم بزار برای بعد نمیتونم! _خوب میشی... دیگه پوستت کلفتم شده، بعدش مگه خودت انتخاب نکردی!؟
هق هقم شکست و گفتم _من یه غلطی کردم... یه انتخاب که به مننمیخورد تو چرا دست از سرم...
با کشیدن موهام توسط دستای مردونش جیغی کشیدم و حرفم و خوردم که تو صورتم خم شد و گفت _آتیشت میزنم اگه یه بار دیگه بگی میرم!... میدونی که میزنم!... حالام اگه میخوای آروم تر باشم مثل یه سگ خوب گوش کن به حرفام!
نیشخندی زد و ادامه داد _مثل یه عروسک خوب زانو بزن و کمربندم و باز کن... https://t.me/joinchat/_nX80RxI5XdjNzFk