#پارت۱۵۵ #رمان_مافیا #به_قلم_خزان سر میز نشستیم در حال غذا خوردن بود سام من هیچی نخوردم فقط با تعجب به سام نگاه میکردم . سام نگاهی بهم کردو گفت : بخور دیگه! نگاهی به غذا کردم گفتم : میل ندارم سام اخمی کردو گفت : چی چیو میل نداری نگا چقدر لاغر… 116 views⋆𝓚𝓱𝓪𝔃𝓪𝓷⋆, 19:54