با حسِ #کلفتی یه چیزی #بینپاهام آروم چشمامو باز کردم #لبم رو گزیدم و آروم خودم رو #روش #تکوندادم چی می تونست باشه غیر #دیک اون عوضی؟ سرم و بالا بردم، خوابه #خواببود. لبخند #شیطونی زدم و خودم رو کشیدم پایین روی #رونهاش نشستم و به #دیککلفت و #سیخشدهاش خیره شدم #زبونی روی لبام کشیدم و با #شهوت گفتم: _اینم تلافی بلایی که سرم آوردی؟؟ سرم رو سمتش بردم و #یهجاهمشوتودهنمکردم. یک ثانیه نگذشت که تنش تکونِ #شدیدی خورد و آروم چشم هاش رو باز کرد. چند لحظه منگ به سقف نگاه کرد. انگار نمی دونست چه خبره؟! با شیطنت #مکمحکمی به #کلاهکش زدم که ناخودآگاه #آهکشید، یه لحظه چشم بست و بعد، با #خشم نیم خیز شد تا من رو دید، نیشخندی زد که #چندتامکمحکمدیگهامبهدیکشزدم و محکم گاز گرفتم و با فریادی که از درد زد، منم سریع از اتاف فرار کردم اما صداشو شنیدم. - #میکشمتتتت دختره کثافتتت، جوری جرت میدم تا عمر دلری یادت نرههــ! یهو موهام و تو مشتش گرفت و با دیدنِ چشمای به اون نشسته اَشو #جر دادن لباسم...