لبخند #عشوه گری زدم و رو #پاهاش نشستم دستمو دور #گردنش حلقه کر | •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
لبخند #عشوه گری زدم و رو #پاهاش نشستم دستمو دور #گردنش حلقه کردم. - هنوزم بعده 9 سال عاشقمی #امیر؟ #خمار دستش رو دور کمرم #حلقه کرد و سرش رو تو گردنم فرو برد و بوی بدنمو #عمیق بو کشید. - مثل همون روز اولی که از تو #دریا نجات دادم عاشقت شدم، عاشقتم #توله. خندهی #نازی کردم. - چیز خنده داری گفتم مگه؟ سرشو عقب بردم و دستمو بین #ریشاش کشیدم. - نه، ولی ریشات #قلقلکم میده! خندهای کرد و منو بیشتر به خودش #چسبوند. - نکنه میخوایی کاری کنم تا صبح آه و #ناله کنی،آره؟ دستامو دوباره دور گردنش حلقه کردم و #لب پایینمو گاز گرفتم. - اممم... بدم نمیاد! بلند شد و منو رو #کولش انداخت. - اصلا کاری میکنم تا یه #ماه نتونی راه بری! الکی با مشت های بی جون به #پشتش زدم و اون بدون توجه به من شروع کرد به در اوردن #لباس خواب توری #سرخم و... https://t.me/joinchat/NjLv8pM8yvA2OGU0 #ژانر_بزرگسال