Get Mystery Box with random crypto!

قسمت۲۴۴ نهال:طلاق میخوام نمیتونم با یه قاتل زندگی کنم از | رمان نویس

قسمت۲۴۴


نهال:طلاق میخوام نمیتونم با


یه قاتل زندگی کنم از شنیدن


حرفاش مغزم سوت میکشید

نمیشنیدم حرفاشو درست


پیشونیمو گرفتم از شدت درد

نهال:شنیدی امیرحسین من

طلاق میخوام آتنا:نهال الان


حالت خوب نیست معلوم نیست


چی میگی خواهش میکنم اروم


باش نهال:آرومم من اتنا ولی


دیگه نمیخوام یه لحظم با یه


امیرحسین:من قاتل نیستم نهال

طاقتم نمیدم مطمعن باش ب


ا سرعت از اتاق خارج شدم


نمیتونستم اون همه تحقیر شدنو


تحمل کنم چرا نهال چرا نمیبینی


دوستداشتنمو چرا بچمونو نمیبینی

نمیتونستم خوب فکر کنم سردرد


زیاد امونمو بریده بود سوار ماشین


شدم تو آینه به خودم نگاه کردم از


چشمام خون میبارید خیلی قرمز

شده بودن شماره بردیا رو گرفتم

بهش گفتم هرچه سریعتر باید

ببینمش قبول کرد ماشینو روشن

کردم راه افتادم باید همچیو بهش


میگفتم باید میدونست تو آستینش

مار پرورونده بود که هم نیششو به

بردیا زد وهم زندگی من