Get Mystery Box with random crypto!

قسمت۲۴۶ بردیا:لعنت بهش لعنت بهش گوشیو زد زمین درکش میکردم | رمان نویس

قسمت۲۴۶

بردیا:لعنت بهش لعنت بهش


گوشیو زد زمین درکش میکردم


خیلی سخت بود ببینی یکی بهت

خیانت بکنه بردیا صورتشو گرفت

بردیا:دوسش داشتم خیلی این,

بود جواب دوستداشتنم جواب


اعتمادم لعنتی من چرا نفهمیدم


من احمق چرا نفهمیدم فکر کردم

واقعا دوسم داره عاشقمه میدیدم

این چند روزه بیقراره خیلی ازش


میپرسیدم میگفت


بخاطرازدواجمونه هیجان زده اس

بلند شد از روی صندلی بردیا:تو


چرا زودتر نگفتی چرا نگفتی بهم


چرا بهم هشدار ندادی هیچی؟؟


امیرحسین:فک نمیکردم کار به


اینجا بکشه بردیا اومد سمتم یقه


پیراهنمو گرفت بردیا:یعنی چی


کار به اینجا نکشه امیرحسین:نامزد


تو زندگیمو خراب کرده تو میگی


من مقصرم ؟؟من زنم دیگه منو


نمیخواد بردیا میفهمی نهال عاشقم


بود الان شدم قاتل عشقش بردیا


دستشو برداشت از روی یقمو دور


شد ازم نمیدونستم چیکار میخواد


بکنه برام مهمم نبود نشستم ت


و ماشین روشنش کردم دوباره


سردرد لعنتیم شروع شد از لابلای


ماشینو رد میشدم چشمام تار


میدید خوب نمیدیدم جلوی رومو


چشمامو پاک کردم دستمو برداشتم


از صورتم نور شدیدی خورد ب


ه چشمام...