ناخدا دل... تورج عاطف هستم. در یک روز تابستانی میانه ده | روشنفکران
ناخدا دل...
تورج عاطف هستم. در یک روز تابستانی میانه دهه 40 خورشیدی( 1345) در یکی از خیابان های قدیمی تهران( بهار ) به دنیا آمدم. روزگارم پر از جنب و جوش بود اما سر انجام با قلم آرام گرفتم. مینویسم و باور دارم به قلمی که از سر صداقت مینگارد و به همین دلیل است که هنوز احساس زندگی میکنم . قلم را به شوق روشنائی دل میچرخانم.
روشنایی دل از جهل ماحصل تعصب و سنت و تکرارهایی که در تاریخ بارها چون آوار بر سرِ ما ریختند.
آری جهل است که قلمها را میخشکاند و قلبها را میشکند. اما چه چیز میتواند مصداق درستی از " جهل " باشد؟ پاسخ به این پرسش را پس از سالها بیهیچ درنگی میگویم " بی عشقی "
کتاب " ناخدا دل" بیست و ششمین اثر من است و یک کتاب عاشقانه برای همه دلهایی است که به عشق ایمان دارند و این دل است که در این کتاب سخن میگوید و راهی می جوید تا روزگارمان به گونهای دگر چرخد و رها باشیم از این بی کران تلخیها ..
ای کاش همه ما دلی این گونه رها ز جهل و عاشق داشته و دل رمیده از نجوا را به قاب دلنشین آوا بیاوریم.
و در این پیشگفتار از بخشی از کتاب " یک عاشقانه آرام " نادر ابراهیمی که از عشق سخن میگوید نقل قول میکنم
.. نمیشود که تو باشی، من عاشقِ تو نباشم
نمیشود که تو باشی
درست همینطور که هستی
و من، هزاربار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار عاشق تو نباشم.
نمیشود، میدانم
نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد....
بیگمان مگر میتواند سبزتر از بهار بود؟ چه معجزه ای فراتر از عشق است؟ دل باید باشد تا عشق را چون همراهی وفادار همواره باور و عمل کرد ..
کتاب ناخدا دل را به همه دلهایی تقدیم میکنم که امید دارند که احوال جهان ما بهتر و رها شود از همین تاریکی و سیاهی که جهل برای ما ساخته است