Get Mystery Box with random crypto!

یه پیرمرده هست که فکر کنم حدودای هشتاد سالشه. خودشم متخصصه و ب | م

یه پیرمرده هست که فکر کنم حدودای هشتاد سالشه. خودشم متخصصه و به رشته ما خیلی علاقه داره، بعضی روزها میاد اتاق عمل پیش ما و کارهای ما رو نگاه میکنه. امروزم اومده بود.
بعد یک تکه با هم تنها شدیم، ازم پرسید هیچ خلاصه یا دست نوشته ای از مراحل کاری که میکنید داری به من بدی ؟ حالا منم به احترام موی سفیدش استاد صداش میکنم الکی گفتم که نه خب کار عملیه و جزوه ای ندارم ازش ! ولی مثلا کتاب هست راجع بهش ! گفت اسمش چیه ؟ گفتم الان اسم دقیقش یادم نیست :/ گفت برام بیار ! گفتم pdf دارم !
گفت pdf چیه ؟! خیلی بامزه بود که هیچ ایده ای راجع به pdf نداشت. گفتم یک جور فایله ! گفت مخفف چیه ؟ گفتم مخفف نیست، پسوند فایل هست !
بعد یک کاغذ سفید به چه بزرگی از رو میز برداشت و روش نوشت ”pdf پسوند فایل است !” و هی اصرار که کتاب کاغذی بده یا بهم بگو از کجا بخرم ! هرچی بهش توضیح دادم کتابش گیر نمیاد باید فایل pdf رو ببری چاپ خونه برات کتابش کنن متوجه نمیشد ! فکر کنم اصلا هیچ ایده ای راجع به فایل نداشت کلا.
بعد ازم پرسید زمان شاه رو یادته ؟! خنده ام گرفته بود ! من برای اینکه زمان شاه رو یادم باشه حداقل باید پنجاه سالم باشه :/ گفتم نه استاد ! من زمان شاه هنوز بوجود نیومده بودم گفت عههه مگه متولد چه سالی هستی ؟! گفتم ۶۸ ! بعد روی کاغذش نوشت سال تولد ۶۸ ! تو این مرحله مطمن شدم الزایمری چیزی داره ! بعد کلی تعجب کرد که وااااای چه سن هایی دکتر شدن الان و این حرفا ! بعد گفت خب چه سالی وارد دانشگاه شدی ؟ گفتم ۸۶ ! دوباره رو کاغذ نوشت عمومی ۸۶ ! من همینجور لحظه به لحظه تعجبم بیشتر میشد و همزمان از کاراش خنده ام گرفته بود. دوباره پرسید تخصص چه سالی رفتی دانشگاه ؟! گفتم ۹۵ ! دوباره اینم نوشت
یکسری خاطره پرت و پلا هم از زمان شاه و نحوه انجام عمل های رشته ما قبل از انقلاب برام تعریف کرد.
تموم شد و بعد میخواست بره، کاغذه رو گم کرده بود ! کل وسایل و کاغذای روی میز رو زیر و رو کرد و کاغذه رو پیدا کرد و رفت.

یک کم بعد پرستارمون اومده بهم میگه این پیرمرده ازت سنت رو پرسید ؟! میگم آره ! یک کم قاطی کرده طفلی. میگه رو کاغذم نوشت ؟! میگم آره ! میگه اونور یکی بهش سپرده بود بیاد آمار تو رو دربیاره واسه پسرش