من خیلی کوچولو تر بودم اون موقعها اما، یادِ غمِ اون روزها ریش | [خَلَاء]
من خیلی کوچولو تر بودم اون موقعها اما، یادِ غمِ اون روزها ریشه داده و اومده و پیچیده دورِ گلوم. اون موقعها برای کنکور درس میخوندیم، یعنی وقتی همه مشغولِ درسخوندن بودن، چند روزِ تمام غم جامهای من رو پیدرپی پُر میکرد. این روزها عکسی ندیدم، نه اینکه نباشه، نخواستم که ببینم. اما قربونِ اون کفشِ کوچولوی قرمز و عروسکِ سوختهت برم.