وقتی کاری را که موردِ پسندت نبود شروع میکردم و تو مرا تهدید ب | کافه هدایت
وقتی کاری را که موردِ پسندت نبود شروع میکردم و تو مرا تهدید به شکست میکردی، حرمتی که نسبت به عقیدهات در خودم احساس میکردم آنقدر زیاد بود که شکست حتمی بود، حتی اگر مدتی بعد پیش میآمد. اعتمادم از عملی که می کردم سلب میشد. متزلزل بودم، مردد بودم. و هرچه بزرگتر میشدم تعدادِ مواردی که تو برایِ اثباتِ بی قدرت بودنم میتوانستی به رخم بکشی بیشتر میشد و با گذشتِ زمان، از جهتی دیگر واقعاً حق با تو شده بود. باز هم بگویم که من به هیچ وجه ادعا نمیکنم که این که هستم صرفاً معلولِ وجودِ تو است، منتها تو آنچه من بودم تشدید کردی و زیاد هم تشدید کردی، چون در نظرِ من قدرتِ تو زیاد بود و تو همهٔ قدرتت را در این راه بکار گرفتی.