پس از لحظاتی سکوت، جرعهای نوشید و به نجوا گفت: - اندوه، اندوخ | کافه هدایت
پس از لحظاتی سکوت، جرعهای نوشید و به نجوا گفت: - اندوه، اندوختنی نیست، و هرگز از هیچ اندوهی نمیتوان همچو زخمی کهنه سخن راند! زخم ِ اندوه تا ابد تازه است و حتی هماو که نصیباش از اندوه بیشتر بوده، هرگز به لحظاتی که این سایهی ِ سهمگین بر جان مینشیند، خو نمیکند. این همان کیفیتیست که خنجر ِ اندوه را همارهآخته و خونریز نگاه میدارد. خو... حرفاش را خورد، عذر خواست و جرعهای دیگر نوشید...