فقر تا کفر! 'کاش در سرزمین مصر به دست یهوه مرده بودیم، آن ز | اخلاق در حوزه اجتماع
فقر تا کفر!
"کاش در سرزمین مصر به دست یهوه مرده بودیم، آن زمان که کنار دیگ گوشت مینشستیم و تا حد سیری نان میخوردیم! به یقین ما را به این صحرا آوردید تا تمامی این خیل پرشمار را از گرسنگی بمیرانید. (خروج ۱۶: ۳) به گزارش سفر خروج، بعد از آنکه حضرت موسی به دستور خدا، بنیاسرائیل را از مصر بیرون برده و از ستم مصریان رهانید، گرسنگی آنان را چنان آزار داد که آرزو کردند "کاش با شکمهای سیر، پای دیگهای گوشت" و در اسارت مصریان مرده بودند ولی مجبور نمیشدند این همه سختی و گرسنگی را تحمل کنند. البته سِفر خروج گزارشش را اینگونه تکمیل میکند که: "موسی گفت یهوه زمزمههای شما را علیه خویش بشنیده است. ما که هستیم؟ زمزمههای شما نه علیه ما، بلکه علیه یهوه است." فقر و گرسنگی سبب شد که فرزندان اسرائیل ترسشان از خدا بریزد، آن همه معجزه یادشان برود و در نهایت به یهوه اعتراض کنند که چرا خدایان مصریها میتوانند قوم خود را سیر کنند و تو که با هزار وعده ما را از مصر بیرون آوردی، نمیتوانی؟! آنها که قرنهای زیادی در انتظار تحقق وعدههای خدا بودند، همین که با مشکلِ گرسنگی روبهرو شدند، آرزو کردند کاش به آن همه وعده دل خوش نمیکردند. زورِ پشیمانی چنان بود که گریبان موسی و هارون را گرفتند و گفتند خدای ما کجاست که وقتی حال و روزِ ما را میبیند و آن را با مصریان مقایسه میکند از این که ما قوم او هستیم و این همه مشکل داریم خجل نمیشود. گرسنگی، فقر، و تبعیض هر چیزی را از آدمی میگیرد. آدمهای گرسنه که در معاشِ خود ماندهاند هیچ وعدهی آخرتشناسانه، هیچ قاعدهی ایمانی، و هیچ اصل اخلاقیای را باور ندارند: "کاد الفقر ان یکون کفرا". فقر یک بند انگشت با کفر فاصله دارد.