Get Mystery Box with random crypto!

«دیدار با مرغ آمین در روزگار آزادی» * ای ملک! تو چه دانی که ر | ساکنِ گردون

«دیدار با مرغ آمین در روزگار آزادی»

* ای ملک!
تو چه دانی که راوی این قصه‌های بی‌پایان
خود حامل هزار درد و هزار‌ داستان است؟
چه فایده گفتن آن همه حکایات ناآشنای جن و پری که در تو هیچ اثر نکرد و اثر نمی‌کند؟
شاید که حکایت آشنای این راوی غمگین
ذره‌ای بر جانت بنشیند…

* مگه خود تو نبودی که می‌گفتی ما تو یه جای عجیبی از تاریخ گیر افتادیم؟
باز می‌شه این در
صبح می‌شه این شب
صبر داشته باش!

* گوش کن به من…
هیچ‌وقت، هیچ‌وقت؛ به هیچ‌کس و هیچ‌چیز تو زندگیت تکیه نکن جز خودت.
خب؟
منتظر نباش هیچ‌کس کنارت وایسه و دستت رو بگیره.

* وقتی زندگی رو روالش نیست
وقتی همه‌چی اینقدر درهمه
من دیگه از هیچی تعجب نمی‌کنم.

* غریب شبیه امشب
و غریب موجودیه آدمیزاد.
گاهی آدم تو جنگ با خودش
باید اونقدر پیش بره که یه ویرونه بسازه از وجودش.
اون‌وقت از دل اون ویرونه
یه نوری،
یه امّیدی،
یه جرئتی جرقه می‌‌زنه.

* حالا از اون روزا چی مونده جز یه مشت حسرت؟

* من و تو تلاش کردیم دنیامونو عوض کنیم ولی دنیامون داره ما رو عوض می‌کنه. همیشه اون‌طوری نمی‌شه که ما منتظرشیم.

* این روزا کسی رو نمی‌شناسم که سرش به تنش بیارزه و بی‌تاب و بی‌قرار نباشه… دسته‌بندی کردن آدما به خیلی خوب و خیلی بد کار درستی نیست؛ ولی این وسط تکلیف شرافتمون چی می‌شه؟

- شهرزاد، خانم علیدوستی.

(پ.ن: چون که زندگی کردن نقش، این شکلیه.)

#ایران
#غم
#درباره‌ی_آزادی