Get Mystery Box with random crypto!

ساکنِ گردون

لوگوی کانال تلگرام sakenegardoon — ساکنِ گردون س
لوگوی کانال تلگرام sakenegardoon — ساکنِ گردون
آدرس کانال: @sakenegardoon
دسته بندی ها: وبلاگ ها
زبان: فارسی
مشترکین: 107
توضیحات از کانال

ساکن و گردون دلِ من

پیام به من:
@NiloofarLatifian
https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MzczMDM2MjI5

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2023-01-06 19:42:54 “But not anymore” نمی‌دانم این پنج دقیقه را از آن روز تا به امروز چند بار دیدمش… زیاد بود. هر چه بود زیاد بود. روی جمله به جمله‌اش تمرکز کردم تا بفهمم کدام جمله‌ها بیشتر گیرم می‌اندازند. گیج و مبهم بودم که چرا به وقت دل‌زدگی، به این ویدئو پناه می‌آورم. برای…
75 viewsedited  16:42
باز کردن / نظر دهید
2023-01-06 19:26:22 [ این. ]
79 views16:26
باز کردن / نظر دهید
2023-01-05 10:39:04 بنده‌ی خدا: «من این‌جوری نمی‌تونم یه سدی بین قلب ماست.» خدا: «تو باید غرق شی در من بفهمی کی دلش دریاست.» خدا: «من این‌جوری نمی‌تونم تو پای من نمی‌شینی تو رو اونقدر بخشیدم بزرگیمو نمی‌بینی...» بنده‌ی خدا: «همیشه مقصدم بودی، کجا با تو سفر کردم؟ چقد تنها برم…
91 viewsedited  07:39
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 17:31:22
“But not anymore” نمی‌دانم این پنج دقیقه را از آن روز تا به امروز چند بار دیدمش… زیاد بود. هر چه بود زیاد بود. روی جمله به جمله‌اش تمرکز کردم تا بفهمم کدام جمله‌ها بیشتر گیرم می‌اندازند. گیج و مبهم بودم که چرا به وقت دل‌زدگی، به این ویدئو پناه می‌آورم. برای…
136 views14:31
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 09:20:31 “Despair is the price one pays for self-awareness. Look deeply into life, and you'll always find despair.”

― Irvin D. Yalom, When Nietzsche Wept.
127 views06:20
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 19:48:20 گاهی وقتا یه دردی می‌دی #پروردگارم که من اگگگه تو اون لحظه بتونم وصل شم بهت - که خب یک در هزار پیش میاد البته - هی می‌شینم حض می‌کنم ازت! حض می‌کنم که چطووووور به ذهنت می‌رسه که الان این درد یه چشمه‌ای رو تو من باز می‌کنه که هزارتا خوشحالی و مستی نمی‌تونه ایجادش کنه! که اصن هرچی می‌چینم همه‌چیز رو کنار هم، می‌بینم هیچ چیز جایگزینی نمی‌تونست اینقدر قشنگ بشینه سرجاش و فرم بگیره لای صخره‌های پر پیچ و خم من. هیچ چیزی نبود که بتونه این چشمه رو باز کنه.
حالا اگه این لحظه رد شه و اون درد کم شه و تو محو شی چی؟ هوم؟

خوش به حال آقای #شادمان‌ی که چه خوب می‌فهمید این درد‌های عین درمانی که می‌دی رو!
120 views16:48
باز کردن / نظر دهید
2022-12-29 20:38:22
“But not anymore” نمی‌دانم این پنج دقیقه را از آن روز تا به امروز چند بار دیدمش… زیاد بود. هر چه بود زیاد بود. روی جمله به جمله‌اش تمرکز کردم تا بفهمم کدام جمله‌ها بیشتر گیرم می‌اندازند. گیج و مبهم بودم که چرا به وقت دل‌زدگی، به این ویدئو پناه می‌آورم. برای…
194 views17:38
باز کردن / نظر دهید
2022-12-27 21:57:52 “But not anymore”

نمی‌دانم این پنج دقیقه را از آن روز تا به امروز چند بار دیدمش… زیاد بود. هر چه بود زیاد بود.
روی جمله به جمله‌اش تمرکز کردم تا بفهمم کدام جمله‌ها بیشتر گیرم می‌اندازند.

گیج و مبهم بودم که چرا به وقت دل‌زدگی، به این ویدئو پناه می‌آورم. برای آن‌که بدانم چه چیزی به دیدنش متمایلم می‌کند، اول باید از خودم می‌پرسیدم که اصلاً کدام شکست؟ مگر چه چیزی را از دست داده‌ام؟ چه چیزی‌ست که یک‌دلم می‌کند با آن “that failure, it turns my stomach like I’m on a roller coaster” که می‌گوید؟ اولش خواستم بگویم دل‌شکستگی، دیدم نیست. خواستم بگویم هجوم غم، دیدم نیست. خواستم بگویم ازدیاد شرم، دیدم نیست. باید حرف از چیزی بزرگ‌تر باشد، چیزی سهمگین و وارونه‌کننده‌ی زندگی. نه یک شکست کوتاه و مقطعی. دیدم که توانایی عشق ورزیدنم به گونه‌ی انسان را از دست داده‌ام. این که می‌گویم «گونه‌ی انسان»، منظورم آدم‌های اطراف و به وابسته‌ی محبتی متقابل نیست؛ گرچه آن هم زیرمجموعه‌ای مهم است. اما منظور من انسان به معنای جامع کلمه ‌است، انسان به عنوان یک مخلوق، یک گونه‌ی جانوری. با همین بدن، همین ذهن، همین احساسات، همین مسائل. و عشق به عنوان احساسی ذاتی، نه احساسی معشوق‌طلب.
آدم اگر مثل من بدشانس باشد، مدام به تورش کسانی گیر می‌کنند، چیزی از او می‌کنند و می‌برند، بدون کوچکترین پاسخی از دنیا.
چه حدی از بی‌اعتمادی، چه حدی از القای کوچک‌شدگی، چه حدی از طرد شدن، چه حدی از شکست، چه حدی از اضطراب، چه حدی از درماندگی باید برای چون منی حاصل شود تا به نقطه‌ی گارد داشتن به عشق ورزیدن به گونه‌ی انسان برسم؟
حالا چند سال است که کَنده‌ای و بُرده‌ای و برای من این عشق نورزیدن به عظیم‌ترین چیز جهان را به ارث گذاشته‌‌ای؟
“You were my sun and my moon…”
برای منی که قبلاً طعم این عشق را چشیده‌ام و می‌شناسمش، که قبل‌تر به حساب دودوتا چهارتا نمی‌دیدمش، که قبل‌تر سرشار از عشق بدون هیچ حساب زیسته‌ام - و البته عاشقی بدون خطا هم نبوده‌ام، برای منی که به این نوع زیستن امید زیادی بسته بودم و معنای زیادی گرفته بودم، منی که قبلاً می‌دانستم شور و شوق چیست و در صدایم ذوقی حذف نشدنی به وقت سخن گفتن از خیلی چیزها داشته‌ام، حالا اینطور بددل و شکاک و بی‌میل نسبت به گونه‌ی انسان زیستن رنج بزرگی‌ست.

من هم همینطور بث عزیزم، من هم همینطور. همین‌طور که تو می‌گویی “it’s a part of me that makes me feel so small”. بخشی از من که برای مدت‌ها از همه‌ی همه پنهانش کرده‌ام. و پنهان خواهم کرد که چه چیزها مرا به اینجا کشاند. البته که شاید دم خروس بوده باشد واقعاً. به هر حال همه‌ی این مسائل طولانی‌تر از آنچه من و تو فکر کنیم مرا در خودش نگه داشته. به گمانم من آن جسورِ بیست سالگی‌ام هستم، نه کسی که حالا می‌بینی‌اش. این کسی که حالا هستم، درافتاده با بیست سالگی‌ام. و خاطرم هستم که بیست سالگی‌ام همان موقع هم چقدر می‌ترسید از کسی که حالا هستم! از آن جسور بیست سالگی‌ام، آن صحنه را به یاد می‌آورم که پس از دردی که از شجاعت زنانه‌اش حاصل شده بود، روی پله‌های ایوان خانه، شاکرتر از همیشه نشسته بود و هنوز با همه دردش امید درمان بود. او بعدترش هم جسور می‌زیست. “But you took that from me”. اما حالا همه‌ی نیرویم را، یا لااقل هرقدرش را که این فسردگی‌ها اجازه دهد، جمع می‌کنم تا بگویم: “but now I’m taking it back. I know who I am. And I know what I was meant to do now.” حتی اگر شکست‌ها در پی جسارت‌ها باشند، من یکی ترجیح می‌دهم در پی جسارتی شکستی بخورم تا در پی هیچ باشد.
“ I… for so long put a part of myself away. But not anymore.”
با شجاعت، با نشکستن از رنج حضور انسان‌های «در هر معیار، ناانسان»، با خواستن بدون خودخواهی و با برابری، راحت‌تر می‌توانم در حس و حال عشق ورزیدن به شگفی‌های خیلی غریب این گونه‌ی باشکوه باقی بمانم.

حالا در انتهای این نوشته هیچ ابایی ندارم که مغرورانه بگویم گاهی دلم برای کسانی که هنوز مرا به خوبی نمی‌شناسند می‌سوزد. مرا و این نیروی بالقوه‌ی عظیم عشق ورزیدنم به گونه‌ی انسان را. نارسیسم .

#من
#عشق
215 viewsedited  18:57
باز کردن / نظر دهید
2022-12-25 10:06:08 #موقت امروز برای مشورت سر یه موضوعی رفتم پیش دکتر شریفی. میون حرفامون یه حرف خوبی زد. گفت تو هر جا هر چی بگی در هر صورت یه عده هستن که باهات مخالفت کنن. مثلاً بگی «سلام» هم می‌گن چرا نگفتی «درود». نیازه که بدون توجه به این مسئله، ببینی که راه درست چیه. اینجاست…
208 views07:06
باز کردن / نظر دهید
2022-12-21 02:40:14 «او می‌کشد قلاب را؟»

#شجریان_درمانی
261 viewsedited  23:40
باز کردن / نظر دهید