بندهی خدا: «من اینجوری نمیتونم یه سدی بین قلب ماست.» خدا: | ساکنِ گردون
بندهی خدا: «من اینجوری نمیتونم یه سدی بین قلب ماست.» خدا: «تو باید غرق شی در من بفهمی کی دلش دریاست.» خدا: «من اینجوری نمیتونم تو پای من نمیشینی تو رو اونقدر بخشیدم بزرگیمو نمیبینی...» بندهی خدا: «همیشه مقصدم بودی، کجا با تو سفر کردم؟ چقد تنها برم…