گاهی وقتا یه دردی میدی #پروردگارم که من اگگگه تو اون لحظه بتو | ساکنِ گردون
گاهی وقتا یه دردی میدی #پروردگارم که من اگگگه تو اون لحظه بتونم وصل شم بهت - که خب یک در هزار پیش میاد البته - هی میشینم حض میکنم ازت! حض میکنم که چطووووور به ذهنت میرسه که الان این درد یه چشمهای رو تو من باز میکنه که هزارتا خوشحالی و مستی نمیتونه ایجادش کنه! که اصن هرچی میچینم همهچیز رو کنار هم، میبینم هیچ چیز جایگزینی نمیتونست اینقدر قشنگ بشینه سرجاش و فرم بگیره لای صخرههای پر پیچ و خم من. هیچ چیزی نبود که بتونه این چشمه رو باز کنه. حالا اگه این لحظه رد شه و اون درد کم شه و تو محو شی چی؟ هوم؟
خوش به حال آقای #شادمانی که چه خوب میفهمید این دردهای عین درمانی که میدی رو!