کودکی خشمگین است و به او میگوییم، 'خشم بد است. خشمگین نباش.' | راز رابطه(هرسوالی درمورد رابطهت داری بپرس)
کودکی خشمگین است و به او میگوییم، "خشم بد است. خشمگین نباش." ولی خشم طبیعی است و فقط با گفتن این که "خشمگین نباش،" ما خشم را از بین نمیبریم، فقط به آن کودک آموزش میدهیم که آن را سرکوب کند. سرکوب به رنج تبدیل میشود، زیرا هر چه که سرکوب شود، مسموم میگردد. مانند یک ماده ی سمی وارد خود ساختار شیمیایی بدن میشود. و با آموزش مداوم، "خشمگین نباش،" به او میآموزیم که تمام سیستم خودش را زهر آگین کند. ولی یک چیز را که به او نمی آموزیم: چگونه خشمگین نباشد. فقط به او می آموزیم که چگونه خشم را سرکوب کند. و ما میتوانیم به او تحمیل کنیم، زیرا کودک به ما وابسته است. او ناتوان است؛ باید از ما پیروی کند. اگر بگوییم، "خشمگین نباش،" آنوقت او لبخند میزند. آن لبخند دروغین است. او در درونش میجوشد و در دورش غوغایی برپاست و آتشی روشن است، و در بیرون او لبخند میزند! یک کودک خردسال__ ما از او یک منافق میسازیم. او دروغین و تقسیم شده میگردد.او میداند که لبخندش دروغین است، خشم او واقعی است، ولی آن چیز واقعی باید سرکوب شود و آن چیز غیر واقعی باید تحمیل شود. او شکاف بر میدارد. و رفته رفته، آن شکاف چنان عمیق میشود که هرگاه لبخند بزند، آن لبخندش دروغین خواهد .