Get Mystery Box with random crypto!

‍ ‍ ‍ ‍ 'آبی' اگه بودی توو این بارون دلگیر میبوسیدم لباتو ی | دکتر صالح قدک زاده

‍ ‍ ‍ ‍ "آبی"


اگه بودی توو این بارون دلگیر
میبوسیدم لباتو یه دلِ سیر

میذاشتم روی سینت گونه هامو
میبستم توی آغوشت چشامو

مث شبنم روی گلبرگ مریم
میشد آغوشت از چشمای من نم

با دستات اشکامو که پاک میکردی
تموم غصه هامو خاک میکردی

نفس هاتو که میریختی روو دستام
بهاری میشد از تو کلِّ دنیام

با لبخندات غریبی هام میمردن
منو به شهر رؤیاهام میبردن

به یه شهر همیشه روز و روشن
همیشه غرقِ لاله غرقِ سوسن

یه شهری که توو هر گوشش خدا و
غم از هر خونه و کوچش جدا و

تا چشم کار میکنه دریا و نورِ
پر از یاقوت و مرجان و بلورِ

جاییکه شاعراش از شب نمیگن
از ابر و مرگ و بُغض و تب نمیگن

کسی اونجا پَرِ ماه و نچیده
کسی مردابُ بی ماهی ندیده

قفس محوِ توی نقاشیاشون
توو طرحِ شاخه های کاشیاشون

جاییکه حتی پاییزِش بهاره
جاییکه میشه عاشق شد دوباره

جاییکه آبیِ آبیِ دریاش
جاییکه رنگِ عشقِ رنگِ شعراش

همونجا که سر انگشتای نازت،
موهای لَختِ خرمایی و بازت،

طپش های قشنگ قلبِ پاکت،
تلؤلؤ های الماسِ نگاهت،

همه زیر نسیم بالِت هستن
جاییکه خورشیدا دنبالت هستن

جاییکه پُر میشم از پَرهای نو
دیروزا رو میدم به فردای نو

روو شن هاش موجای شادی میسازم
همش پرواز و آزادی میسازم…
.
.
.
داره بارون میاد و باز تو نیستی
دلم بوسه میخواد و باز تو نیستی

میشه رد شی بازم از سدِّ تقدیر
میشه باشی توو این بارون دلگیر

شب اشکیم میخوام مهتابی باشه
میخوام دریای شعرام آبی باشه…


شعر و دکلمه :
دکتر صالح قدک زاده
خرداد ۱۴۰۱
@salehghadakzadeh