Get Mystery Box with random crypto!

.شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص #۹ تو | کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)

.شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص


توجام جابجا شدم و باصدایی که سعی میکردم نلرزه گفتم
+...سلام خوبی؟
تمام اون دوماهی که باهم حرف میزدیم انگار اصلا هیچی نبود
مغزم سفید شده بود...
توعکس بنظر کم سن تر میرسید
اماالان جاافتاده تر بنظر میومد
چندتا تار مو روی صورتم ریخت بادست زدمشون پشت گوشم
آراز گوشیو گذاشت یجای ثابت و گفت
-...چخبر؟ امروز نشد زیاد صحبت کنیم
از راحتیه اون منم یکم ریلکس تر شدم وفشاری که روی بدنم بود کمتر شد
منم گوشیو چسبوندم به تخت و گفتم
+...آره منم کلاس طراحی داشتم بعدم اومدم خونه خبر خاصی نیست
آراز دستی بین موهاش کشید و دوباره نگاهم چرخید روی موهاش و بی هوا گفتم
+...موهاتو رنگ کردی؟
از سوال یهوییم لب گزیدم
توگلو خندید و گفت
-...نه مادرزادی این تکه از موهام خاکستریه
ابروهام بالا پرید و سرتکون دادم
برام جالب بود
تاحالا ندیده بودم
آراز دوباره نگام کرد و گفت
-...میشه گوشیو بذاری یجا ثابت بمونه بتونم کامل ببینمت؟
+...مگه الان تصویر کامل نیست؟
-...منظورم اینه کامل از سرتاپا ببینمت
نمیتونستم مخالفت کنم
سرتکون دادم و گوشیو روی میز فیکس کردم
یه نگاه به خودم کردم یه تیشرت و لگ تنم بود
بدنبود
رفتم عقب تر و گفتم الان میبینی؟
-...آره یه چرخ بزن
مؤذب چرخیدم و سریع رفتم سمت گوشی
برداشتمش

آراز گفت
-...اینطوری نمیشه باید زودتر بیام ازنزدیک ببینمت
همین ک گفت انگار سرب داغ ریختن روم...
سرتا پام داغ شد و بی هوا گفتم
+...حالا چه عجله ایه؟
باابروهای بالا پریده گفت
-...عجله؟ دیرم هست...دوماه گذشته...نکنه تونمیخوای ببینیم همو؟

برای خواندن این رمان میتونید از طریق باغ استور اقدام کنید
https://baghstore.net/roman/رمان-کاژه/