Get Mystery Box with random crypto!

شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص #۱۴۶ نگ | کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)

شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۱۴۶
نگران اومد سمتم و گفت
-...خوبی؟ بیا یچیزی بخور فشارت افتاده رنگ و روت پریده
+...مرسی

توسرم پراز سوال بود
جسمم اینجا بود و ذهنم هزارجای دیگه باتکونای روشنک به خودم اومدم
+...چیزی گفتی؟

-...سایه بهتر نیست به پلیس گزارش بدی؟
باچشمای گرد نگاش کردم
+...وای نه نه اگه بابام بفهمه منو میکشه بخدا
-...ولی اگه دوباره بیاد سراغت چی؟

سؤالی بود که خودمم ازدیشب توسرم بود
بادستای لرزون بی هدف یه لقمه پیچیدم و گفتم
+...نمیدونم هروقت اومد سراغم همون موقع یه خاکی توسرم میریزم

از شدت فکرو استرس داشتم پس میفتادم حتی خوردن اون چندتا لقمه هم کمکی بهم نکرد دستام یخ کرده بود

روی کاناپه دراز کشیدع بودم و بی هدف داشتم سقفو نگاه میکردم
روشنک لباس پوشیدع اد اتاق اومد بیرون
ترسیده سریع بلند شدم و گفتم

-...جایی میری؟
+...میرم همین فروشگاه بغل خونه یکم خوردنی بگیرم زود برمیگردم

مستاصل مونده بودم به روشنک هنوز در مورد ماشین مشکی پایین ساختمون چیزی نگفته بودم

+...برم سایه؟ بیا کلیددستت باشع درو از پشت قفل کن

سرتکون دادم و به محض رفتن روشنک درو قفل کردم و رفتم پشت پنجره
روشنک از ساختمون رفت بیرون و به محض خارج شدنش در ماشبن مشکی باز شدو دونفر پیاده شدن

هینی گفتم و از جاپریدم
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell