Get Mystery Box with random crypto!

- در اتاق خودتم ببند، بیا اینجا! با این حرف رفت سمت تختش، ضربا | کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)

- در اتاق خودتم ببند، بیا اینجا!
با این حرف رفت سمت تختش،
ضربان قلبم بالا رفته بود.
پس قبول کرد بخوابه... اما ... اما حالا من باید بیام اتاقش!
خودت خواستی دیگه نغمه...
حالا از چی میترسی؟
آروم برگشتم اتاقم.
موبایلم رو برداشتم و در اتاقم رو بستم. اما مکث کردم
آدم تو خواب آلودگی حرفی میزنه که خیلی به منطق نزدیک نیست...
تو این خونه که همه هستند....برم اتاق شهریار!؟
میدونم درست نیست اما...
اما دل برگشتن تو اتاقم وخوابیدن تنها رو ندارم.
قبل از اینکه پشیمون شم، وارد اتاق شهریار شدم و در رو بستم.
شهریار تو تختش بود.
پتو برام بالا داد تا برم پیشش و من گوشیم رو گذاشتم رو پا تختی.
خزیدم زیر پتو .تو بغل شهریار فرو رفتم.
شلوارک پاش بود و پاهام رو بین پاهاش قفل کرد.
نفسش رو داغ بیرون داد و گفت
- کاش یکیمون شلوار بلند پاش بود
سرم رو روی بازوش گذاشتم و دستمو بردم رو کمرش.
صورتمو به سینه اش چسبوندم و گفتم
- میخوای برم عوض کنم؟
شهریار دستش دورم محکم شد و در حالی که موهام نفس میکشید، گفت
- نه ... بمون ...
با این حرف کنار چشمم رو بوسید
حس عجیبی بود اینجوری تو بغلش خوابیدن.
بوی سرما و عطر تلخ شهریار وجودم رو لبریز از یه حس ناشناخته کرده بود.
ناخوداگاه سرمو عقب بردم و بهش نگاه کردم، نگاهش تو چشم هام دو دو زد و رو لبم قفل شد.
نفسش رو آروم و سنگین بیرون داد و گفت
- تو آخر منو میکشی دختر، این چی بود خواستی !
خواستم بپرسم چی! اما شهریار فرصت نداد . چرخید روم و لبمو بوسید
پارت واقعی از رمان #نغمه_شب داستانی بر اساس واقعیت . ادامه رو تو این کانال بخون
https://t.me/+QZ2mxd0nZwAzOTE8
میتونید رمان رو جلو تر هم داخل اپلیکیشن باغ استور بخونید

نغمه تک دختر یک سازنده سرشناس تو شیرازه که برای رفتم به دانشگاه تو خونه مادربزرگ شریک پدرش ساکن میشه. اما این سکونت شروع یک ارتباط ممنوعه است

یه قلم بنفشه و آرام نویسنده رمان های #زندگی_بنفش و #عشق_خاکستری