تاماشاخانهست یا مانم دارم بارات اپرای ساگداست و سوپاپ میخو | Sarvazheh. سرواژه
تاماشاخانهست یا مانم دارم بارات اپرای ساگداست و سوپاپ میخونم اینطوری بار و بار داری مانو نیگاه میکنی آرتوش؟ چی شد به سار اون بابای بیکلهات جارقه زد تو رو بفرسته شاگردم باشی؟ ماگه پول گمرک کامه یا هاماشو خارج اون بوغوس حاراف میکنه؟ واقتی بهت میگم اون آچار هیفده رو بیار مانظورم این نیست هامهی آچارا رو بیاری جلوی مان سار چال تا خودم آچار هیفده رو باردارم. چارا میخندی؟
بخند! فاردا آخر ماه بشه، پولت رو نادادم هی میای پیشم و میگی عموتاتاووس مان فاردا میخوام بارام مدرسه، چی میخوام، چی نمیخوام، اون واقت مانم بهت میخندم!
فکر کردی مانم از روز اول آچار توی داستم بوده و از توی شیکم مادرم میکانیک بودم؟ نا عامو! مان بارای خودم کیا و بیایی داشتم. توی همین شرکت نفت مهندس تاعمیرات بودم. یک سافار رافتام ایتالیا صافا کنم و پولهای کوفتی رو خارج شیکم و زیرشیکم کنم، چه میدونستم توی اون بار کوفتی سیاه ماست میشم و مانو میبرن میندازن توی تاخت یک روسپی جاسوس. بیدار شدم، کثافاتها ریختن سارام و مانو بردن کاردن توی گونی، اونقده کُتک خوردم، به هر چی گهی که ناخورده بودم، اعتراف کاردم!
باله که دیپورتام کارداند.
واقتی بارگشتم شرکت نفت، دام دار نگهبانی، جلومو گرفتند و گفتند؛ برو پیش همونا که باراشون جاسوسی میکاردی!
پاره از از رمان #می_نار
#محمد_اسماعیل_حاجی_علیان
#چاپ_اول_۱۴۰۰
#انتشارات_کتابستان
#ارامنه_ایران
@sarvazheh