Get Mystery Box with random crypto!

'عقل، تنها ابزار شناخت' پرسش سلام. آیا سخن فوق، با فرمایش | ساسان حبیب‌وند

"عقل، تنها ابزار شناخت"

پرسش
سلام. آیا سخن فوق، با فرمایشات قبلی شما تناقض ندارد؟ اینکه قبلا فرمودید شهود و تجربه، یکی از راه‌های شناخت در عرفان است؟

با سلام و احترام. سوال خیلی خوبی پرسیدید.
اولا عرض کردم از نظر عارفان و نگفتم از نظر من. ثانیا شهود، تجربه باطنی و امثال آن (بر فرض وجود) شواهد هستند (بخوانید "نشانه‌ها")، نه دلیل استدلال به معنای دقیق آن.

توضیح این که در علم "شناخت‌شناسی" ("اپیستمولژی" یا "نظریه‌ معرفت" که از شاخه‌های اصلی دانش فلسفه است) می‌گویند ما شش گونه شواهد داریم که شناخت‌مان از جهان، بر مبنای آنها صورت می‌گیرد: حواس پنجگانه، عقل، شهود (یعنی بدیهیات عقلی)، درون‌نگری، حافظه و گواهی دیگران. منظور از "شناخت" چیست؟‌ گفته‌اند: "باور صادق موجه" (مقصود از "موجه"، "بر مبنای شواهد" است)- البته من اشکالاتی به این تقسیم‌بندی دارم ولی عجالتا وارد آنها نمی‌شویم.
حالا این یعنی چه؟ یعنی برای این که بگوییم خانم ایکس از چیزی "شناخت" دارد، سه شرط لازم است:
۱. خانم الف به امری باور دارد.
۲. خانم الف برای باور خود، شاهد یا شواهدی دارد.
۳. باور خانم الف، عینیت دارد یعنی صادق است و کاذب نیست.

(توضیح:
ممکن است شما به چیزی باور داشته باشید و شاهدی هم برایش داشته باشید ولی باور شما کاذب باشد، در آن صورت باید گفت شما "شناخت" ندارید- مثل این‌که بگویید خورشید به‌دور زمین می‌چرخد (باور) چون حرکت آن را به چشم می‌بینیم (شاهد).
همینطور ممکن است شما به چیزی باور داشته باشید و باورتان هم صادق باشد ولی شاهدی برای آن نداشته باشید. در این صورت باز هم شما به‌معنای دقیق آن "شناخت" ندارید- مثل این که به‌شوخی یا از روی شانس بگویید الان ساعت ۴ است و اتفاقا هم ساعت ۴ باشد.)

در فرایند استدلال، ما بر اساس شواهد موجود به نتایج (باورهای) تازه‌ای می‌رسیم. استدلال، یک فرمول یا فرایند است و شواهد، مواد آن هستند و باورها، محصول آن، درست مثل مواد لازم برای تهیه کیک، در کنار فرایند پخت کیک و داشتن خود کیک. ما مواد را در فرایند قرار می‌دهیم و کیک به دست می‌آوریم. آن مواد، شواهد هستند و آن فرمول یا فرایند، استدلال است و آن کیک، شناخت.

مثلا ما از سخن دوستمان که می‌گوید فردا مدرسه تعطیل است (گواهی دیگران) به این شناخت می‌رسیم که مدرسه فردا تعطیل است. یا از این که به یاد می‌آوریم که کلید را در کمد گذاشته‌ایم (حافظه) به این شناخت می‌رسیم که کلید در کمد قرار دارد و... شواهد قبلی، مبنای کشف معلومات جدید می‌شوند و معلومات جدید، شواهدی برای کشفیات جدید قرار می‌گیرند و قس علی‌هذا. همه علم و دانش بشر به این صورت به‌وجود می‌آید.

البته ممکن است شواهد، غلط یا فریبنده باشند (اصطلاحا "فاسد" باشند) یا فرایند به‌درستی طی نشده باشد یا هردوی این‌ها، که در آن صورت، نتیجه‌گیری غلط خواهیم داشت یعنی به باور کاذبی خواهیم رسید (مسؤول حفظ ذهن از خطا در استدلال کیست؟ علم منطق.)

حال باید گفت که تجربه قلبی یا الهام درونی و امثال آن، "شواهد" هستند، نه شناخت، یعنی اینها مواد هستند نه کیک. اینها باید در فرایند استدلال قرار بگیرند و با شواهد دیگر مطابقت شوند تا اگر صحت‌شان ثابت شد، شناخت به‌وجود بیاورند.
گفتن این که شهود باطنی، ثابت‌کننده‌ی وجود فلان چیز است مثل این است که بگوییم آرد، ثابت‌کننده‌ی وجود کیک است که سخن درستی نیست. در هر جا که آرد بود، لزوما کیکی نیست. الهام قلبی یا شهود باید در کنار سایر شواهد و قرائن مورد بررسی و تحقیق قرار بگیرند و اگر صحت و صدق‌شان معلوم شد، مبنای قبول وجود خدا یا عالم ماوراء یا هر چیزی که شخص مدعی، ادعای اثبات آن را دارد واقع شوند.

مثلا در باور "خورشید به‌دور زمین می‌گردد") وجود یک شاهد (حرکت ظاهری خورشید) کافی نبوده و غلط بودن باور از آنجاست که به همان یک شاهد اکتفا شده و شواهد دیگری جستجو نشده است)- مولوی به‌همین‌ امر اشاره دارد آنجا که می‌گوید صوفی‌ای صبح برخاست و گفت به من الهام شد و مرشدش گفت: خیر، عزیزم، دیشب زیاد دوغ خورده‌ای.
همانطور که شما غالبا به گواهی دوستتان اکتفا نمی‌کنید و در مورد باز یا تعطیل بودن مدرسه در پی شواهد دیگر برمی‌آیید: آیا کس دیگری هم خبر را شنیده است؟ آیا اخبار، چنین چیزی را اعلام کرده است؟ دوستتان طبق تجربه، چقدر راستگوست؟ او چه دلایلی برای سخن خود دارد؟

ادامه در پست زیر

@sasanhabibvand