«حجت» شکست خواهد خورد این را آیین مرگ میداند: همین که پنجره | سایهسار
«حجت»
شکست خواهد خورد این را آیین مرگ میداند: همین که پنجرهمان وا باشد بر هوای سحرگاهی و ماه پستانش را از لای ابرها نشان بدهد و تو ملافه را از روی ران خویش پس بزنی و این پرنده بخواند.
شعر «حجت» اسماعیل خویی بیان منتهای یقین انسانی و منتهای باور بشری است به پیروزی زیبایی بر هر شرّی، در هر مصافی. شاعر شکوهی بیحد را در سادگیای بیحد عیان میکند؛ چنان عقیقی نادر در پنجۀ پنبهای طفلی ساکت.
شعر با گزارهای قاطعانه آغاز میشود، با خبری که میوۀ رسیدۀ ایمان شاعر است: شکست محتوم شر و آگاهی «آیین مرگ» از این باخت رسوا. گواهی شاعر در اثبات مدعایش چیست؟ زیبایی. زیباییای شریف و بیتشریف. سه سطر اول به دو جور قرائت راه میدهد: فاعل (آیین مرگ) شکست خواهد خورد و خود این را میداند. او (فاعل ناشناس) شکست خواهد خورد و آیین مرگ این را میداند. در حالت اول، فاعل هر دو فعل (شکست خواهد خورد و میداند) آیین مرگ است. صورت معیار این جمله چنین است: «آیین مرگ شکست خواهد خورد. این را میداند.» در قرائت دوم، از فاعل فعلِ «شکست خواهد خورد» نامی به میان نیامده است، و صورت معیار جملات چنین است: «(او) شکست خواهد خورد. آیین مرگ این را میداند.» به این ترتیب دو تأویل پیش روی مخاطب گسترده میشود: یا فاعل چنان معرفه است که نیازی به نام بردن مستقیم از او نیست، یا بیشمار است و توسعپذیر.
رضا قنادان حالت اول را مبنای تفسیر خود قرار داده و «آیین مرگ» را استعاره از نظام و آیینی دانسته که دشمن است با هرچه زیبایی؛ از صفای صبحگاهی و موهبت طبیعت گرفته تا تن زن. قنادان مینویسد: «شناخت ما از اسماعيل خويی، آگاهی ما از آنچه در طول بیست سال اخير در ايران و بر ايران گذشته، و بهطوركلی جو حاكم بر حيات روشنفكری جامعه در شمار عواملی هستند كه اشارۀ مورد بحث را به امر واضحی مبدل ساختهاند... اسماعيل خويی انديشۀ حاكم بر شعر "حجت" را با ظريفترين صورت ممكن به بعد سياسی آن پيوند داده است. ميدان تجلی اين پيوند صحنهای است كه اشاره به ملافه و ران معشوق میكند. تجاوز ... به حريم خانواده و تلاش برای نفوذ در خلوتترين قلمروهای زندگی انسانها و نظارت بر خصوصیترين رفتار آنها، واقعيت تاريخی است كه شاعر را به آفرينش صحنۀ مورد بحث واداشته و خواننده صد يا حتـّی دويست سال ديگر كه دور از فضای امروز كتاب شعر اسماعيل خويی را به دست گيرد با آگاه بودن از همين واقعيت تاريخی، هويت "آيين مرگ" و بيان سياسی كل شعر "حجت" را درخواهد يافت... نكتۀ مورد تأكيد اين شعر، شكست بیچونوچرای "آيين مرگ" است چرا كه وجود آن با همۀ اجزا هستی از ريشه در تخاصم است. آيا میتوان امكان استنشاق هوای سحرگاهی را برای هميشه از همگان گرفت؟ يا از پيدايش ماه در آسمان و نمايش "پستان" زيبايش جلوگيری كرد؟ يا بر خصوصيترين قلمرو زندگی انسانها پيوسته نظارت داشت؟ و يا آواز خوش پرنده را از او گرفت؟ میبينيم "آيين مرگ" ركنی از هستی را هدف اقدام ويرانگر خود قرار داده كه با ذات لطيف هريك از اجزا جهان درآميخته است. انسان كه خود وسيلۀ دريافت و معيار تعيينكنندۀ همۀ زيبايیهای عالم است هدف اصلی و نهايی اين هجوم ضد طراوت و ضد ظرافت و ضد لطافت و ضد زندگی است.» (صورت ناچار مثلهشدهای از این نوشتۀ هوشیارانه در کتاب از مشرق پیاله، انتشارات مهرویستا، ۱۳۹۴ نشر یافته است ولی اصل مقاله را اینجا بخوانید: http://poetica.blogfa.com/post/54) ماندانا زندیان نیز در مصاحبهای با خویی این شعر را شعری «غنایی و سیاسی» شناخته است و خویی نیز تحلیل او را رد نمیکند. ( https://www.akhbar-rooz.com/91958/1399/08/20/)
اما فهم من، بیآنکه نقد همهجانبه و ریزبینانۀ قنادان را نفی کند، به قرائت دوم هم راه میبرد تا به شعر با توسعی فلسفی دل ببندد: شر هرگز محدود به یک نگاه و نظام سیاسی نیست؛ امریست علیالدوام. و تن زن هم تاریخاً موجودیتی سیاسی است، نه فعلاً. خویی عامدانه از فاعل نام نمیبرد تا بر عقیدۀ فلسفی خود مبنی بر بقاء شر و ضرورت امیدواری پای بفشرد. امید امری انتزاعی یا حسی نیست، ضرورتی عینی و مبارزاتی است، دقیقاً همچون ران زن و نغمۀ پرنده.
شعر خویی بیان دیگر بیت خواجۀ شیراز است، و بیجهت نیست که «حجت» نام گرفته: بهرغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهرۀ تو حجت موجه ماست.