روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم.در سراسر تاریخ عرفان ایرانی اگر دو سه چهرهٔ نادر و استثنایی ظهور کرده باشند، یکی از آنها بایزید بسطامی است و این کتاب حرفها و حکایات اوست. سرسری از کنار آن نباید گذشت. میتوان آن را به یک سوی نهاد و گفت: «بی فایده است.» ولی اگر قرار باشد که خوانده شود نوع خواندن آن با خواندن رمانهای دانیل استیل قدری متفاوت خواهد بود.
وقتی در معراج بایزید میخوانیم:
روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم
[تذکرة الاولیاء]
باید بپذیریم که اصل گفتار بایزید به زبان فارسی بوده است که چنین بیان نقيضی oxymoron و شیوایی دارد و اگر
«خاموشی» در فارسی این دو وجه معنایی را نداشت، چنین بیان دلکشی حاصل نمیشد و به همین دلیل هم ترجمهای از اینگونه عباراتِ فارسی مقاماتِ بایزید، در روایات عربی موجود دیده نمیشود.
از چنین نقطهٔ عزیمتی است که میتوان به نقد روایات تاریخی زندگینامهٔ بایزید پرداخت و پذیرفت که آنچه در کتاب النور آمده است به حقیقت تاریخ نزدیکتر است تا آنچه دیگران نوشتهاند. بنابراین به تصریح سهلگی در كتاب النور بایزید در فاصلهٔ ۲۳۴–۱۶۱ میزیسته است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
دفتر روشنایی
صص ۵۹ و ۳۵