@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
اسماعیل گفت:مادرم را از حال من خبر نکنی! ابراهیم کارد از آستین برون گرفت، اسماعیل گفت: «ای پدر سه چیز ترا وصیت کنم: یکی آنکه مرا دست و پای سخت ببندی که مبادا که در حَرّتِ موت دستی یا پایی باز زنم قطرهای خون بر تو چکد آن بی حرمتی باشد،
دیگر آنکه مرا بر روی افکنی مبادا که چشمت بر روی من افتد دستت کار نکند به کشتن من آنگه در فرمان خدای تقصیر افتد،
سدیگر آنکه مادرم را از حال من خبر نکنی زیرا که دل مادران تنکتر بود مبادا که جزعی کند مزد این قربان از وی بشود.»
تفسیر سور آبادی، قرن پنجم هجری
جلد سوم، سوره صافات، ذیل یا أَبتِ اِفعلْ ما تُؤمَر، ص٢١٠٣
تصویر: برگی از یک نسخهٔ خطی، نگارهٔ داستان ذبح اسماعیل علیه السلام