بخشی از یک غم نامه: یک عمر خزان پشت خزان بود و نمردیم . در سینه ی مان داغ جوان بود و نمردیم . این داغ بنا بود ، غریبانه نباشد . این خانه بنا بود ، که ویرانه نباشد . این کیسه بنا بود که سوراخ نباشد. در مملکت کوخ نشین ، کاخ نباشد. از باغ شنیدیم ، که گندم بفروشید؟. هر بار هم از کیسه ی مردم بفروشید؟. از ننگ بمیرید ، که این عدل علی نیست. این شهر پر از روضه ی خلخال یهودیست. #شهاب_مرادی #فقر #شعر_اعتراض 208 views20:33