اگر روزی مانند من تنها شدی؛ آنقدر تنها که گوشهای از بیسر و | شهراد میدری
اگر روزی مانند من تنها شدی؛ آنقدر تنها که گوشهای از بیسر و سامانی دلت را سامانهی پربارشترین گریههای جهان هم نتوانستند آرامش ببخشند؛ اگر مانند من دلخسته از آدمها خیس نمنمهای باران دو پلکت را برهم گذاشتی و با دستانی لرزان و قلبی بیتاب از ژرفای بیانتهای وجودت خدا را خدا را خدا را صدا زدی؛ اگر خدای مهربان تو را آبیتر از آسمانها در آغوش گرفت و دست نوازش بر سرت کشید و گفت غصه نخور فرزندم چیزی به روشنای سپیدهدم آرزوهایت نمانده؛ آنروز به دیدارم بیا تا در عصری رنگینکمانی با رقص مرغان دریایی بر لب ساحل خلیج عشق و موسیقی، نشسته رو در روی هم رسیدنمان به جاودانگی را جشن بگیریم؛ در آلاچیقی که عطر قهوه و شعر و خیزاب و توتون ناخدایان برنگشته را میدهد... ⚘️ http://telegram.me/shahradmeidary