اینجا کسی موفق نیست! امیر ناظمی مهم نیست که «اصغر فرهادی» ب | آینده مشترک
اینجا کسی موفق نیست!
امیر ناظمی
مهم نیست که «اصغر فرهادی» باشی یا «پرویز پرستویی»، مهم نیست یکی از طلاییهای المپیکی باشی یا «رضا براهنی» یا «محمدرضا شجریان» یا حتی یک شرکت استارتآپی موفق، همه اینها در سالهای اخیر در یک همدستی عجیب میان براندازان و تندورهای داخلی چنان مورد هجوم و آزار قرار گرفتهاند، که بعد از مدتی ترجیح دادهاند تا در سکوتی تلخ، ناامیدانه شاهد لجنمالی نام و اعتبار خود شوند!
ما شاهد سریالی بیپایان از یک راهبرد خطرناک هستیم: حذف هر کسی که اندک اعتبار اجتماعی در ایران امروز دارد!
پدیده پرتکرار این روزهای ایران یک چیز است: القاء این تفکر که همه آنانی که در ایران ماندهاند؛ یا بازندهاند یا بیاخلاق!
نظریهای برای چارچوببندی هیرشمن (Hirschman) کتابی دارد با نام «خروج، اعتراض و وفاداری» (Exit, Voice & Loyalty) در حوزهی اقتصاد-سیاسی. او در این کتاب ماندگار، کنشگران سیاسی و سیاستی را در طیفی ۳گانه قرار میدهد که در یک سوی آن «وفاداری» به نظام موجود قرار دارند و در سوی دیگر طیف طرفداران «خروج» (Exit) هستند. «خروج» راهبرد گروههایی است که به دلایل مختلف کنشگری خود را در تقابل و مواجهه مستقیم با نظام مستقر قرار دادهاند. در میانهی این دو نیز راهبرد «اعتراض» (Voice) قرار دارد. راهبردی که گروههای مخالف با نظام مستقر که البته اصلاح و بهبود نظام مستقر را امکانپذیر میدانند، قرار دارند.
البته «نظام مستقر» میتواند از یک «نظام حکمرانی» ملی (در سطح کلان) تا «وضعیت مدیریت ساختمان در یک آپارتمان کوچک» (در سطح خرد) را شامل شود. حتی در همان ساختمان فرضی که گروهی مدیریت ساختمان را بر عهده دارند، دیگر ساکنان آن ساختمان، دارای یکی از این ۳ وضعیت هستند: وفاداری، اعتراض یا خروج.
«خروج» میتواند ناشی از گسترش این باور باشد که «اصلاح و بهبود امکانناپذیر است» یا ناشی از تعارض منافع میان گروههای رقیب باشد، مانند زمانی که گروهی اصلاح را امکانپذیر میداند، اما چون سهمی برای خود در وضعیت اصلاحشده نمیبیند؛ به جمع خروجکنندگان میپیوندد.
بر این اساس میتوان یک «نظام باز» را نظامی دانست که تلاش دارد تا از طریق سازوکارهایی مانند مشارکت دادن در تصمیمگیریها، خروجکنندگان را ابتدا به معترض تبدیل کند و معترضها را نیز به وفادار. بر خلاف آن نیز یک نظام بسته یا محدود است، که ترس از مشارکت دادن دیگران دارد یا هر نوع بازخوردی را یک توطئه میداند، به صورت وارون، به مرور این وفادارانش هستند که به معترض تبدیل میشوند و معترضان نیز به خروجکنندگان.
در حقیقت رقابت اصلی میان یک نظام مستقر با مخالفانش را میتوان رقابت سازوکارهایی دانست که برخی به نفع وفاداری است و برخی به نفع خروج.
سازوکارهای خروج بر اساس چارچوببندی هریشمن، گروههای مخالف نظام سیاسی مستقر یا آنچه در ادبیات سیاسی ایران با نام «برانداز» شناخته میشوند، همان «خروجکنندگان» هستند. عقلانی آن است که خروجکنندگان تمام تلاش خود را در جهت افزایش تعداد و قدرت خروجکنندگان پیش گیرند؛ جرا که آنان نیازمند همتیمیهای بیشتر و توانمندتری هستند.
خروجکنندگان، تلاش میکنند تا سازوکارهایی طراحی کنند که مطلوبیت خروج را برای افراد بیشینه کنند. اما به دلیل آنکه ایجاد مطلوبیت در موضوعات حساسی مانند وطن و میهن تقریبا ناکارآمد است؛ تحریک وطندوستان و کنشگران اجتماعی بر اساس وسوسه «منفعت فردی» خیلی کارآمد نیست.
راه سادهتری نیز وجود دارد: هزینه «وفاداری» یا «اعتراض» بالا باشد؛ تا از این طریق بازیگران مختلف تمایل به خروج بیابند. در حقیقت خروجکنندگان به دنبال آن هستند که اگر کسی که معترض شد، در جا او را تشویق به خروج کنند.
نکته قابل توجه آن است که این راهبرد براندازان (به عنوان خروجکنندگان) همسو با گروه عمدهای از تندروهای افراطی (به عنوان وفاداران) است. تندورهای افراطی نیز به دلیل صبر و آزاداندیشی پایینی که دارند، توان تحمل معترضی را ندارند و همه تلاششان آن است که هر معترضی را برچسبزنیهای مختلف (از غربزده گرفته تا نئولیبرال و ...) به سرعت به سمت خروج راهنمایی و هدایت کنند!
پاسکاری دوطرفه گروههای خروجکننده (براندازان) و گروههای وفادار افراطی (تندورها) اکنون دو تیغه یک قیچی برای از بین بردن الزامات توسعه ایران هستند.
تندورهای افراطی همزمان فکر میکنند با بیاعتبار کردن رقباء سیاسی داخلی میتوانند خود جانشین آنها شوند. به این ترتیب بر خلاف انتظار اولیه، تندورهای افراطی (وفاداران) با همدستی کامل با براندازان (خروجکنندگان) بر تخریب هر کسی که اندک اعتبار اجتماعی دارد، در حال از بین بردن هرگونه سرمایه اجتماعی هستند. همان چیزی که برای توسعه یک الزام است.