Get Mystery Box with random crypto!

آینده مشترک

لوگوی کانال تلگرام sharenovate — آینده مشترک آ
لوگوی کانال تلگرام sharenovate — آینده مشترک
آدرس کانال: @sharenovate
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 5.34K
توضیحات از کانال

شعار ما: «به‌اشتراک بگذار تا آفریده شود!». در این کانال یادداشت‌های من، امیر ناظمی، درباره توسعه و آینده به اشتراک گذارده می‌شود.

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-11 09:25:41 امید هیچ معجزه ز مرده نیست ....... زنده باش!
اشکی در خداحافظی سایه (
هوشنگ ابتهاج)

امیر ناظمی

کتاب جدید موراکامی با عنوان «داستان‌نویسی به مثابه شغل» روایتی است از زندگی فردی موراکامی. روایتی از زندگی کسی که شغل‌اش نوشتن است، آن هم در کشوری که آن قدری کتابخوان دارد تا نویسنده‌اش با درآمد آن بتواند زندگی کند. این روایت همان روایت توسعه در ایران است؛ روایتی که به ما توضیح می‌دهد چرا توسعه‌خواهی حتی از دایره‌ی آرزوهای یک ملت پر می‌کشد؛ این‌که چرا درک ما روز به روز از جهان و تغییراتش عقب مانده است.

در ایران نویسندگی یا شاعری شغل نیست؛ شغلی که بشود با آن زندگی کرد. به قول موراکامی این همان نقطه‌ای است که ابتدا آزادی را می‌گیرد و در ادامه اصالت داستان‌ها و شعرها را. موراکامی اصالت و کیفیت نوشته‌هایش را بیش از هر چیزی سپاسگزار آن شهروندی می‌داند که کتاب او را می‌خرد و همین خریدن است که به او اجازه می‌دهد تا بهتر بنویسد.

راه سایه
نظریه تکامل بر پایه حفظ بقاء است که ما را مجبور می‌کند به یافتن راه‌های جدیدی برای تطابق با واقعیت سخت! هوشنگ ابتهاج در برابر این واقعیت که «نویسندگی در ایران نمی‌تواند شغل باشد»، راه خود را ساخته است؛ راهی برای بقاء، که بقاء او در سرودن‌اش بود.

ابتهاج جوان که از همان ابتدا مورد استقبال بزرگان عصر خود قرار می‌گیرد، از همان ابتدا یاد گرفته است تا روی مرز باریکی راه برود. مرزی که در یک سو بتواند شعر بسراید و در حلقه روشنفکران زندگی کند، حتی کمی سیاست بورزد، کمی موسیقی؛ اما در سوی دیگر یک مدیر باشد، مدیر یکی از بنگاه‌های بزرگ زمان خود یعنی سیمان تهران. همین زندگی دوگانه است که به او اجازه داده است تا شعرش را آزاد بسراید، تا شعر او اصالت خود را داشته باشد.

ابتهاج عاشق ریاضی است و اتفاقا مدیری توانمند. او برای نخستین بار «نظام رتبه‌بندی مشاغل» را در ایران اجرا می‌کند، تا نوآوری‌ها و ایده‌هایش تنها ترانه‌های زندگی ما نباشد، بلکه در شکل‌گیری خانه‌های ما هم سهم خود را داشته باشد.

سایه در جامعه‌ای زندگی می‌کرد که «نویسندگی به مثابه شغل» تنها یک آرزوی دور است؛ اما این «آرزوی دور» ریشه افسردگی‌ها و دلمردگی‌هایش نمی‌شود؛ او به شیوه‌ی خودش مساله را حل می‌کند: تفکیک زندگی روشنفکرانه از زندگی حرفه‌ای. شیوه‌ای که توسط بسیاری دیگر نیز تمرین شد، اما ابتهاج یکی از نمونه‌های درس‌آموز ماست.

سایه را ترسیم می‌کنیم در اتاق رییس اداری کارخانه سیمان تهران وقتی بر روی میزش انبوهی از پرونده‌هاست. جای سایه می‌نشینم، جای او دست می‌برم در کشوی میز و سیگارم را بیرون می‌آورم. سیگار را روشن می‌کنم و نگاهم با دود غلیظ می‌رود به سمت آسمان. از خودم می‌پرسم: کدام شعر از کدام دفتر را سایه پشت برگه‌های اداری در جلسه‌ای مدیریتی نوشته است؟

و فکر می‌کنم به محمدعلی موحد عزیز وقتی در اتاق عضو هیات مدیره شرکت ملی نفت نشسته است و در فکرش چه شعرها و چه متن‌ها که رنگ نمی‌گیرد. راهی که ابتهاج و موحد توانستند بسازند، تا آزادی متن خود را حفظ کنند.

گذار از نسل‌ها
موراکامی جایی می‌گوید: «کسانی که از محدوده نسل‌ها عبور نمی‌کنند، از جایی به بعد محو می‌شوند». سایه عزیز و محمدعلی موحد بزرگ (که خدایش عمر دراز دهد) هر دو نزدیک به یک قرن زیستند، نزدیک به یک قرن الگو بودند و نسل‌های مختلف به آنان عشق ورزیدند و از آنان یاد گرفتند. هر دو توانستند از محدوده نسل‌ها عبور کنند.

دوباره به سایه فکر می‌کنم وقتی درگیر محاسبه حقوق و دستمزد بوده است. فکر می‌کنم به کارگری که گلایه‌هایش را برای سایه می‌گوید و تصور می‌کنم مصراع‌هایی که می‌دود میان حرف‌هایش. با خودم می‌گویم شاید راز ماندگاری این دو روشنفکر و حضور همیشگی‌شان در روح یک ملت، همین تداوم ارتباط خالصی بود که با جامعه‌ی خود داشتند؛ ارتباطی بدون روتوش و بدون آداب روشنفکری. به سایه فکر می‌کنم وقتی زخم‌های آن کارگر در شعر سایه درد می‌کشد. به موحد فکر می‌کنم وقتی به قرارداد نفتی با شل و توتال فکر می‌کرد و درد توسعه را گره می‌زد به ادبیات و تاریخ.

آن‌ها به زندگی عادی احترام می‌گذاشتند، آن‌ها تنها به مردم، دردهایشان و خنده‌هایشان به وقت خوشی ننگریستند، بلکه با مردم، به شیوه مردم زیستند تا صدایشان، صدای مردم باشد.

سایه پاسداشت زندگی بود:

به سان رود
که در نشیب دره
سر سنگ می‌زند
رونده باش

امید هیچ معجزه ز مرده نیست
زنده باش!

سایه به شیوه خودش زنده ماند، به شیوه خودش معجزه کرد!

پی‌نوشتی در یک سوگ
در ایران ما اما اگر به ازاء هر یک از پست‌هایی که در شبکه‌های مجازی در سوگ شاعران و نویسندگان منتشر می‌شد، یک کتاب از نویسندگان بزرگ خریداری می‌شد، شاید ایران ما می‌توانست رمان‌ها، ایده‌ها، ترانه‌ها، موسیقی‌ها و فیلم‌های بهتری را تجربه کند. اما ما هنوز تا رسیدن به شغل شاعری و نویسندگی فاصله داریم.
@ShareNovate
3.7K viewsedited  06:25
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 09:42:24 تحریم، یک درد مزمن!

امیر ناظمی


تحریم‌ها برای نزدیک به دو دهه همراه همیشگی ما شده است؛ تا برای یک جامعه، اصلی‌ترین مساله، کلیدی‌ترین عدم‌قطعیت و مهم‌ترین دغدغه رفع تحریم‌ها باشد.

برای نسل متولد دهه ۵۰ و ۶۰ بازار کار از دهه ۱۳۸۰ آغاز شد، دهه‌ای که با تحریم‌ها همراه بود، و این نسل از ایرانیان تقریبا تمامی دوران کاری‌شان همراه با تحریم بوده است؛ گویی آن‌ها زندگی کاری‌شان با یک درد مزمن متولد شده است.

نیروی کار امروز ایران (که غالبا متولدین این دو دهه هستند) خسته از یک مساله است، مساله‌ای که انگار هیچ‌وقت حل نمی‌شود. این بزرگترین چالش تحریم است، چالشی که فراتر از اقتصاد و سیاست، امید اجتماعی را هدف قرار گرفته است. تحریم امروز دیگر مساله‌ای سیاسی یا اقتصادی نیست، بلکه مساله‌ای اجتماعی است که نشانه‌های آن را می‌توان در مهاجرت نیروهای توانمند یا واکنش‌های عصبی و خشن در کوچه‌خیابان یا شبکه‌های اجتماعی هم ردگیری کرد.

تحریم به مثابه درد مزمن

اما صرف نظر از هر تحلیلی، چه سیاسی باشد، چه اقتصادی یا اجتماعی، آن چه در حال از دست دادن آن هستیم زمان است. در حقیقت در دنیای سیاست ایرانی آن‌چه فراموش شده است ارزش زمان است.

این که تحریم نعمت بوده است یا فلج‌کننده، اهمیتی کمتر دارد نسبت به آن‌که «تحریم‌ها فرصت و زمان توسعه و امید را از ایران ربوده است». این که دو دهه یک جامعه مشغول پرداختن با یک مساله باشد، یعنی آن مساله نه تنها حل نشده است، بلکه تبدیل به یک بیماری مزمن شده است.

هر مساله‌ای اگر حل نشود، به مرور تبدیل به «درد مزمن» می‌شود. «درد مزمن» فرد بیمار را زودرنج، تحریک‌پذیر و بی‌حوصله می‌کند. در حقیقت آسیب اصلی «درد مزمن» همین همیشگی بودن آن است که باعث می‌شود فرد به مرور زمان، توان تصمیم‌گیری‌اش کاهش یابد، چون او زودتر از حد کم‌حوصله شده است، چون هر چیز کوچک و خردی می‌تواند او را تحریک کند.

دردی که در دو دهه همواره در بالای هر فهرستی از مسائل روز یک جامعه می‌نشیند، یک «درد مزمن» است، و به مرور تبدیل به بخشی از تعریف وضعیت موجود می‌شود. تبدیل تحریم‌ها به یک «درد مزمن» سیاستی است که راهبرد اصلی رقباء و دشمنان ایران است. این راهبرد در ایران امروز البته طرفدارانی نیز در میان تندروان دارد.

تصور کنید یک سردرد مقطعی داشته باشید، دردی که احتمالا شما را نخواهد کشت یا شما را راهی بیمارستان نمی‌کند. قاعدتا تحمل این درد، نیاز به توان عجیبی ندارد. اما کافی است همین سردرد تبدیل به یک «درد مزمن» و ماندگار شود. همان دردِ قابل تحمل، پس از مدتی تبدیل به یک مشکل بزرگ می‌شود.

یک درد کوچک و بی‌اهمیت کافی است تا به یک «درد مزمن» تبدیل شود، آن وقت فرد بیمار دیگر تحمل درد را از دست می‌دهد. آن‌چه در تحلیل تحریم‌ها فراموش شده است، تحلیل سیاست‌های تحریم در بستر زمان است.

طولانی شدن وجود یک مساله اجتماعی یا سیاسی می‌تواند آن را به یک «درد مزمن» تبدیل کند؛ و همین «درد مزمن» است که می‌تواند ما را کم‌توان‌تر از بسیاری بیماری‌های سخت کند.

درج تاریخ انقضاء
داگلاس نورث، نوبلیست نهادگرای اقتصادی، می‌گوید: «بی‌تعارف می‌گویم: بدون درکی عمیق از زمان، عالمان سیاسی بدی خواهید بود».

در حقیقت هیچ سیاستی نیست که همیشه خوب یا همیشه بد باشد. سیاست بیش از هر عاملی تابع زمان است. سیاستی در زمانی (یعنی در یک موقعیت خاص تاریخی و بافتاری) خوب است و در زمان دیگری بد.

به این ترتیب سیاست در ترکیب با زمان است که معنا می‌یابد و قابل سنجش است که آیا خوب است یا بد. به همین دلیل هم هست که هر سیاستی مانند هر محصول غذایی، مانند شیر یا پنیر، دارای تاریخ انقضاء است. سیاست‌ها نیز مانند محصولات تاریخ تولید و تاریخ انقضاء دارند.

این که دو دهه سیاست‌هایی نتوانسته باشند به یک مساله پاسخ دهند، یعنی
اولا به جامعه این پیام داده شده است که آن موضوع (مساله) تبدیل به یک «درد مزمن» شده است و
ثانیا سیاست (راه‌حل آن مساله) نیز مدت‌هاست تاریخ انقضایش سر آمده است.

این که مساله امروز چگونه حل شود، بازمی‌گردد به تنوعی از گزینه‌های پیش رو و انتخابی که سیاستمداران انجام می‌دهند.

این یادداشت نه در پی ارائه راه‌حل است و نه در پی ریشه‌یابی مساله تحریم. این یادداشت تنها یک هشدار است در خصوص یک «درد مزمن» که حالا یک جامعه و یک نسل را بی‌حوصله‌تر، تحریک‌پذیرتر و زودرنج‌تر کرده است.

همین ویژگی‌هاست که ما را تبدیل به «جامعه‌ای در آستانه» کرده است، جامعه‌ای که می‌تواند در آستانه هر چیزی قرار گیرد؛ هر چیزی که حتی ما امروز انتظارش را نداریم.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
2.5K views06:42
باز کردن / نظر دهید
2022-06-03 20:53:10 ما خستگان زیر آوار

امیر ناظمی

ساختمانی در آبادان فرومی‌ریزد و جسد شهروندانی بی‌گناه از زیر آوار بیرون آورده می‌شود تا مردم آبادان این روزها بغض‌شان تبدیل به اعتراض شود.

اعتراض‌ها مدت‌هاست که در بخش‌های مختلف خبری خودنمایی می‌کنند. اما اعتراض آبادان مشابه اعتراض‌های صنفی یا اعتراض‌های مربوط به گرانی نیست؛ اعتراضی است از نوعی دیگر!

اعتراض و مواجهه دولت‌ها
تاریخ مهم‌ترین آزمایشگاه سیاست‌گذاری در جهان است. اغلب سیاست‌ها کم‌وبیش در جایی از دنیا و در زمانی، اجرا شده‌اند تا پیامدهای مطلوب و نامطلوبشان برای انسان امروز آشکار باشد.

مواجهه دولت با اعتراض‌های مردمی قدمتی دارد به اندازه عمر دولت‌ها، به این ترتیب عجم‌اوغلو و رابینسون ردپای مواجهه دولت‌ها با اعتراضات را در تاریخ بررسی کرده‌اند. در کتاب «ریشه‌های اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی» سناریوهای مختلف مواجهه با اعتراض‌ها در سه دسته تقسیم شده است:

برخورد تند: این نوع مواجهه، اگرچه انتخاب اولیه دولت‌ها بوده است، اما در بلندمدت آنها را با چالش‌های غیرقابل‌جبرانی مواجه می‌کند، چالش‌هایی که می‌تواند به آینده یک جامعه آسیب بزند و آنان را در دام چرخه‌ای از بازتولید خشونت گرفتار کند.

امتیازدهی: دولت‌ها گاه در مقابل اعتراض‌ها رویه امتیازدهی به معترضان را پیش می‌گیرند تا مردم به خانه‌هایشان بازگردند. این شیوه مواجهه ظرفیت‌هایی برای ظهور پوپولیسم فراهم می‌آورد.

در حقیقت حل بسیاری از مشکلات صنفی نیازمند اصلاحات جدی اقتصادی است، ولی برخی از سیاست‌مداران تلاش می‌کنند در این‌گونه اعتراض‌ها از طریق امتیازدهی، بدون توجه به مصالح ملی، چهره‌ای مردمی از خود ارائه دهند. به این ترتیب است که نطفه شکل‌گیری سیاست‌مدار پوپولیست گذاشته می‌شود.

دموکراتیک‌شدن: اما مواجهه برخی دولت‌ها، رفتن سراغ تصحیح و اصلاح فرایندهای سیاست‌گذاری، ارزیابی و بازبینی آن است. در این منظر است که هر تهدید اعتراضی را می‌توان به فرصت اصلاح و بازبینی فرایندهای تصمیم‌گیری و اداره امور تبدیل کرد.

تفاوت اعتراض آبادان با اعتراض‌های گذشته در همین دسته‌بندی خلاصه می‌شود. اعتراض‌های صنفی (مانند افزایش حقوق) شاید راه امتیازدهی داشته باشند، اما اعتراض مردم آبادان از جنس امتیازدهی نیست. در حقیقت زنده‌کردن جان‌باختگان این فاجعه شاید تنها خواسته عمومی باشد، چیزی که از دست دولت‌ها خارج است.

مواجهه توسعه‌ساز
مردم معترض آبادان، به صورت نمادین در حال اعتراض به فسادها، بی‌قانونی‌ها، نفوذ فراداستان، نادیده‌گرفته‌شدن جانشان و هجوم سرمایه‌داری به زندگی خود هستند؛ چراکه ساختمانی که فروریخت، پیامد مشکلات بزرگ نظام حکمرانی است:
ازبین‌رفتن مفهوم نظارت (دورزدن نظام مهندسی ساختمان)،
فقدان سازوکارهای حکومت قانون (دورزدن شهرداری)،
فساد اداری (دورزدن دستگاه‌های نظارتی) و... .

اگر این فهرست مشکلات نبود، امروز نه ساختمانی ریخته بود و نه اعتراضی در خیابان‌ها دیده می‌شد. به همین دلیل نیز پاسخ درخور به اعتراض‌ها، ایجاد سازوکارهایی است، اولا برای محاکمه مقصران و ثانیا ایجاد سازوکارهایی برای اصلاح فهرست مشکلاتی مانند شفافیت، حاکمیت قانون، کاهش نفوذ صاحبان قدرت و ثروت در زندگی مردم و پاسخ‌گویی مسئولان و این همان چیزی است که می‌شود «دموکراتیک‌شدن».

این فاجعه قطعا نیازمند دادگاهی علنی و با حضور هیئت منصفه است تا پاسخ نخست داده شود. دادگاهی با بالاترین حد شفافیتی که در ایران تجربه شده است. دادگاهی که هیئت منصفه‌اش با فرایندی شفاف انتخاب شده باشند. اما پاسخ دوم باید در قالب بسته‌ای از اصلاحات عمومی باشد. بسته‌ای از سیاست‌هایی که بتواند سرمایه اجتماعی را به جامعه بازگرداند و تضمینی باشد برای عدم تکرار. فقدان انبوهی از سازوکارهای تجربه‌شده در جهان است که هرازگاهی منجر به فاجعه‌ای دلخراش می‌شود. تنها دو نمونه از این سازوکارها عبارت‌اند از:

مطالبه‌گری آنلاین(ePetition) که امکان اعتراض مردمی و الزام پاسخ‌گویی مدیران را داشته باشد. همین سازوکار می‌توانست منجر به توقف ساخت این سازه انسان‌کش شود.

سوت‌زنی (whistle-blower) که براساس آن هر فسادی که توسط شهروندان اعلام می‌شود، نه‌تنها برای او مصونیت قضائی دارد، بلکه درصدی از فساد کشف‌شده نیز جایزه اوست.

کمترین سوگواری برای جان‌باختگان، جلوگیری از تکرار فاجعه‌های مشابه است. ما نیازمند تصحیح‌ها و اصلاح‌های به‌تعویق‌افتاده هستیم، تا حادثه مشابهی روی ندهد. هر حادثه‌ای می‌تواند درس‌آموزی یک نظام حکمرانی باشد برای توسعه آن کشور، همان اندازه که می‌تواند زخمی شود بر انبوه زخم‌ها. رفتار و انتخاب دولتمردان است که بعدترها مشخص می‌کند آنها توسعه را برگزیده‌اند یا گزینه‌های دیگر را.


پ.ن.: آوار بهتر از تو و من می‌‌داند
با خسته‌‌ی نشسته
چه رازی است

(حسین منزوی)

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
2.8K viewsedited  17:53
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 19:15:47 سؤالاتی درباره مهارت‌آموزی

محمد فاضلی - جامعه‌شناس

پرسشنامه‌ای بسیار مختصر با ۶ سؤال ساده درباره مهارت‌آموزی و ۵ سؤال درباره مشخصات فرد پاسخ‌دهنده تهیه کرده‌ام.

پاسخ دادن به این سؤالات حدود دو یا سه دقیقه وقت شما را می‌گیرد و از این جهت بسیار سپاس‌گزار می‌شوم اگر با جواب دادن به این پرسشنامه در بررسی موضوع مهارت‌آموزی و اشتغال کمک کنید.

برای پاسخ‌گویی از لینک زیر استفاده کنید.
https://panel.porsall.com/Poll/Show/9c8cf71d832242d

پیشاپیش از همکاری شما سپاس‌گزارم.

(اگر می‌پسندید به اشتراک بگذارید.)

@fazeli_mohammad
1.6K views16:15
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 17:09:17 اینجا کسی موفق نیست!

امیر ناظمی

مهم نیست که «اصغر فرهادی» باشی یا «پرویز پرستویی»، مهم نیست یکی از طلایی‌های المپیکی باشی یا «رضا براهنی» یا «محمدرضا شجریان» یا حتی یک شرکت استارت‌آپی موفق، همه این‌ها در سال‌های اخیر در یک هم‌دستی عجیب میان براندازان و تندورهای داخلی چنان مورد هجوم و آزار قرار گرفته‌اند، که بعد از مدتی ترجیح داده‌اند تا در سکوتی تلخ، ناامیدانه شاهد لجن‌مالی نام و اعتبار خود شوند!

ما شاهد سریالی بی‌پایان از یک راهبرد خطرناک هستیم: حذف هر کسی که اندک اعتبار اجتماعی در ایران امروز دارد!

پدیده پرتکرار این روزهای ایران یک چیز است: القاء این تفکر که همه آنانی که در ایران مانده‌اند؛ یا بازنده‌اند یا بی‌اخلاق!

نظریه‌ای برای چارچوب‌بندی
هیرشمن (Hirschman) کتابی دارد با نام «خروج‌، اعتراض و وفاداری» (Exit, Voice & Loyalty) در حوزه‌ی اقتصاد-سیاسی. او در این کتاب ماندگار، کنش‌گران سیاسی و سیاستی را در طیفی ۳گانه قرار می‌دهد که در یک سوی آن «وفاداری» به نظام موجود قرار دارند و در سوی دیگر طیف طرفداران «خروج» (Exit) هستند. «خروج» راهبرد گروه‌هایی است که به دلایل مختلف کنش‌گری خود را در تقابل و مواجهه مستقیم با نظام مستقر قرار داده‌اند. در میانه‌ی این دو نیز راهبرد «اعتراض» (Voice) قرار دارد. راهبردی که گروه‌های مخالف با نظام مستقر که البته اصلاح و بهبود نظام مستقر را امکان‌پذیر می‌دانند، قرار دارند.

البته «نظام مستقر» می‌تواند از یک «نظام حکمرانی» ملی (در سطح کلان) تا «وضعیت مدیریت ساختمان در یک آپارتمان کوچک» (در سطح خرد) را شامل شود. حتی در همان ساختمان فرضی که گروهی مدیریت ساختمان را بر عهده دارند، دیگر ساکنان آن ساختمان، دارای یکی از این ۳ وضعیت هستند: وفاداری، اعتراض یا خروج.

«خروج» می‌تواند ناشی از گسترش این باور باشد که «اصلاح و بهبود امکان‌ناپذیر است» یا ناشی از تعارض منافع میان گروه‌های رقیب باشد، مانند زمانی که گروهی اصلاح را امکان‌پذیر می‌داند، اما چون سهمی برای خود در وضعیت اصلاح‌شده نمی‌بیند؛ به جمع خروج‌کنندگان می‌پیوندد.

بر این اساس می‌توان یک «نظام باز» را نظامی دانست که تلاش دارد تا از طریق سازوکارهایی مانند مشارکت دادن در تصمیم‌گیری‌ها، خروج‌کنندگان را ابتدا به معترض تبدیل کند و معترض‌ها را نیز به وفادار. بر خلاف آن نیز یک نظام بسته یا محدود است، که ترس از مشارکت دادن دیگران دارد یا هر نوع بازخوردی را یک توطئه می‌داند، به صورت وارون، به مرور این وفادارانش هستند که به معترض تبدیل می‌شوند و معترضان نیز به خروج‌کنندگان.

در حقیقت رقابت اصلی میان یک نظام مستقر با مخالفانش را می‌توان رقابت سازوکارهایی دانست که برخی به نفع وفاداری است و برخی به نفع خروج.

سازوکارهای خروج
بر اساس چارچوب‌بندی هریشمن، گروه‌های مخالف نظام سیاسی مستقر یا آن‌چه در ادبیات سیاسی ایران با نام «برانداز» شناخته می‌شوند، همان «خروج‌کنندگان» هستند. عقلانی آن است که خروج‌کنندگان تمام تلاش خود را در جهت افزایش تعداد و قدرت خروج‌کنندگان پیش گیرند؛ جرا که آنان نیازمند هم‌تیمی‌های بیشتر و توانمندتری هستند.

خروج‌کنندگان، تلاش می‌کنند تا سازوکارهایی طراحی کنند که مطلوبیت خروج را برای افراد بیشینه کنند. اما به دلیل آن‌که ایجاد مطلوبیت در موضوعات حساسی مانند وطن و میهن تقریبا ناکارآمد است؛ تحریک وطن‌دوستان و کنش‌گران اجتماعی بر اساس وسوسه «منفعت فردی» خیلی کارآمد نیست.

راه ساده‌تری نیز وجود دارد: هزینه «وفاداری» یا «اعتراض» بالا باشد؛ تا از این طریق بازیگران مختلف تمایل به خروج بیابند. در حقیقت خروج‌کنندگان به دنبال آن هستند که اگر کسی که معترض شد، در جا او را تشویق به خروج کنند.

نکته قابل توجه آن است که این راهبرد براندازان (به عنوان خروج‌کنندگان) هم‌سو با گروه عمده‌ای از تندروهای افراطی (به عنوان وفاداران) است. تندورهای افراطی نیز به دلیل صبر و آزاداندیشی پایینی که دارند، توان تحمل معترضی را ندارند و همه تلاششان آن است که هر معترضی را برچسب‌زنی‌های مختلف (از غربزده گرفته تا نئولیبرال و ...) به سرعت به سمت خروج راهنمایی و هدایت کنند!

پاس‌کاری دوطرفه
گروه‌های خروج‌کننده (براندازان) و گروه‌های وفادار افراطی (تندورها) اکنون دو تیغه یک قیچی برای از بین بردن الزامات توسعه ایران هستند.

تندورهای افراطی هم‌زمان فکر می‌کنند با بی‌اعتبار کردن رقباء سیاسی داخلی می‌توانند خود جانشین آن‌ها شوند. به این ترتیب بر خلاف انتظار اولیه، تندورهای افراطی (وفاداران) با هم‌دستی کامل با براندازان (خروج‌کنندگان) بر تخریب هر کسی که اندک اعتبار اجتماعی دارد، در حال از بین بردن هرگونه سرمایه اجتماعی هستند. همان چیزی که برای توسعه یک الزام است.
5.0K viewsedited  14:09
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 17:08:32
‌‌
این روزها در یک هماهنگی کامل شاهد حمله به کسی هستیم که اعتبار اجتماعی دارد، به #محمدرضا_شجریان خواننده حکومتی و رانتی می‌گویند، تا #اصغر_فرهادی با ان همه جوایز بین‌المللی که مورد تهاجم قرار می‌گیرد که چرا بیانیه سیاسی نمی‌دهد علیه حاکمیت، تا استارت‌آپ‌های موفق مانند #ابرآروان که بر اساس دروغی عامدانه مجری #فیلترینگ و قطع #اینترنت معرفی می‌شود تا بسیاری دیگر و همه این‌ها با این هدف است که جامعه علیه این گروه معترض اما موفق و دارای #سرمایه_اجتماعی بخروشد، خشم پیدا کند و به مرور سرمایه اجتماعی‌شان نابود شود.

این سناریو اتفاقی نیست، بلکه نقطه تلاقی هر دو سر طیف است، براندازان مشغول جا انداختن این ایده هستند که «ایرانیان مانده در ایران یا شکست‌خورده‌اند یا بی‌اخلاق».

در سوی دیگر نیز وفاداران انقلابی و افراطی هم مشغول این ایده که «هر اعتراضی به ساختار حکمرانی همان براندازی است، اما در ققالب نرم یا نفوذی».

هر دو ایده در حذف معترضان از صحنه جامعه هم‌دست هستند. این یادداشت سرمقاله شرق امروز در مورد همین هم‌دستی براندازان و انقلابی‌های تندرو است.
2.1K viewsedited  14:08
باز کردن / نظر دهید
2022-05-16 18:04:42 دوره‌ت گذشته مربی!
مساله‌های از رده خارج و راه‌حل‌های از رده خارج!

امیر ناظمی

برداشت اول:
نمایندگان مجلس طرح «استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنج‌ها» این روزها روی میز تصمیم‌گیری دارند. طرحی که ادعا دارد از طریق ایجاد بازاری برای خرید و فروش اشیاء باستانی و گنج‌ها به دنبال تبدیل شدن ایران به هاب منطقه‌ای خرید و فروش آثار باستانی و ورود ارز به کشور» است. در حقیقت محدودیت‌های مربوط به خرید و فروش اشیاء تاریخی برداشته می‌شود.

این طرح اما در جامعه باستان‌شناسی و میراث فرهنگی واکنش‌های شدیدی را برانگیخت. ترس خبرگان آن بود که این قانون زمینه‌ساز خروج آثار باستانی از ایران شود. ترسی که با توجه به توانمندی ساختار بوروکراسی ایران کاملا به جاست.

برداشت دوم:
چهار موزه اصلی ایتالیا برنامه خود را برای انتشار و فروش آثار خود به صورت توکن NFT اعلام کردند. موزه هرمیتاژ (Hermitage) سن‌پترزبورگ نیز با همکاری بایننس (Binance) اقدام به عرضه توکن آثاری از داوینچی و مونه نمود.

موزه‌های بزرگ دنیا در دو سال اخیر و با گسترش بازار «توکن‌های غیرقابل معاوضه» یا NFT اقدام به استفاده از این فناوری در عرضه آثار خود کرده‌اند.

مهارت نو شدن
توسعه فناوری‌های نوین منجر به بازتعریف تمامی مفاهیم قدیمی شده است و به این ترتیب همراه با زایش هر فناوری، ابزارهای بشر و فهم او از پدیده‌ها نیز تغییر می‌کند. نه تنها ابزارهای جدید می‌تواند تغییراتی در مدل‌های کسب‌وکار یا نحوه بهره‌برداری از یک اثر را تغییر می‌دهد؛ اما بالاتر از آن مفاهیم جدیدی است که با هر فناوری زاییده یا بازتعریف می‌شود.

حقوق مالکیت فکری (IPR) یکی از همان مفاهیم کلیدی است که در دنیای اینترنت در حال پوست انداختن و تحول و در نهایت بازتعریف است. ابزارهایی مانند «توکن‌های غیرقابل‌معاوضه» (NFT) در سال‌های آینده مهم‌ترین ابزار حفاظت از حقوق مالکیت فکری خواهد بود.

در حقیقت موزه‌های بزرگ دنیا به دلایل مختلفی مانند موارد زیر سخت در حال یافتن راه‌هایی برای بهره‌گیری از ظرفیت‌های فناوری‌های جدید مانند NFTهستند:
امکان حفاظت از مالکیت‌های فکری آثار خود
امکان عرضه آثار ملی در بازار جهانی، بدون واگذاری مالکیت آن اثر به دیگری
زمینه‌سازی برای بهره‌گیری از آثار ملی در محصولات فناوری اطلاعات مانند بازی‌های رایانه‌ای
ایجاد کانال درآمدی جدید برای موزه‌ها
توسعه سازوکاری جدید برای اصالت‌سنجی آثار

به این ترتیب موزه‌ها نیز مانند سایر نهادها نیاز به نو شدن دارند. درست در زمانی که موزه‌های پیشروی جهانی در حال یافتن زمینه‌های جدید هستند، قانون‌گذاران و سیاست‌گذاران ایرانی در حال بررسی طرحی هستند که صرف نظر از درست بودن یا نادرست بودن‌اش، اساسا تاریخ انقضاء این تصمیم‌گیری‌ها مدت‌هاست که سر رسیده است.

همین که مجلس قانون‌گذاری سرگرم مساله‌ای است که به زمانه‌ی حال ارتباطی ندارد؛ به اندازه کافی تاسف‌برانگیز است. آنان به اندازه‌ای از فهم دنیای جدید دور هستند که هنوز خیال می‌کنند تا با آزادسازی خرید و فروش آثار باستانی می‌توانند هاب منطقه‌ای شوند!

آنان هنوز متوجه نشده‌اند که روندهای جهانی در این حوزه بیش از هر چیزی بر پایه فناوری است.

چارچوب‌بندی
سیاست‌گذار ایرانی نه تنها ارتباطش را با جامعه از دست داده است، بلکه ارتباطش را با فناوری و نوآوری نیز از دست داده است، آن هم در عصر فناوری. در روزگاری که تصمیم‌گیری پیرامون اغلب موضوعات دارای جنبه‌های فناورانه است، سیاست‌گذار ایرانی هنوز فناوری را وارد تحلیل‌هایش نکرده است.

در حقیقت مروری بر همین طرح استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنج‌ها» کافی است که نشان دهد، بیش از ترس از خروج آثار باستانی و کهنه، باید از تفکرات باستانی و کهنه ترسید. تفکراتی که همواره سرگرم «مساله‌هایی قدیمی» با «راه‌حل‌های قدیمی» هستند. این نگاه‌های از رده خارج‌شده بیش از طرح‌هایی که می‌بینیم خطرناک هستند. نگاه از رده خارج است که هر روز به اسم یک طرح، در حال نادیده گرفتن آینده ایران و توسعه ایران است.

پیشنهاد می‌شود که وزارت میراث به سرعت پیش‌نویس لایحه انتشار NFT آثار باستانی ایرانی را منتشر کند. شاید زمان آن رسیده است که به جای پرداختن به مساله‌های قدیمی، هر طرح از رده خارج‌شده‌ای را بهانه‌ای کنیم برای کمی نگاه رو به جلو و کمی نگاه بلندمدت‌تر!

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
2.6K viewsedited  15:04
باز کردن / نظر دهید
2022-05-02 12:26:11 هلال پیش‌بینی‌ناپذیری

امیر ناظمی

ساعت ۲۲:۳۰ شب اعلام می‌شود که فردا عید فطر نیست. مدیران کسب‌وکارها و مدیران منابع انسانی حالا حتی نمی‌دانند فردایشان تعطیل است یا نه.
ساعت ۲۳ سخنگوی دولت اعلام می‌کند که فردا تعطیل نیست. حالا مدیران شرکت‌های خصوصی باید اطلاعیه صادر کنند، باید جلسات ۴شنبه را کنسل‌شده فرض کنند،

اما برای فردا صبح می‌توان برنامه‌ریزی یا بهره‌وری انتظار داشت؟

ما با توسعه‌یافتگی فاصله‌ای دور داریم، چون هنوز ساده‌ترین اصول سیاست‌گذاری در نظام حکمرانی جایگاهی ندارد!

پیش‌بینی‌پذیری پیش‌نیاز زندگی
توسعه‌یافتگی محصول برنامه‌ریزی است. توسعه نه با شانس پدید می‌آید و نه با آرزو کردن و شعار دادن. برنامه‌ریزی و توسعه‌یافتگی حاصل از آن، اما به پیش‌نیازهایی وابسته است، که باید محیط مناسب توسعه را شکل دهند؛ و یکی از مهم‌ترین پیش‌نیازها «پیش‌بینی‌پذیری» است.

تا زمانی که بدیهی‌ترین موضوعات زندگی دچار عدم‌قطعیت باشد، توسعه دور از دسترس است. پیش‌بینی‌پذیری است که امکان برنامه‌ریزی را فراهم می‌کند. نظم و قانون به عنوان پیش‌نیازهای برنامه‌ریزی و توسعه نیز وابسته به همان پیش‌بینی‌پذیری هستند. اگر نتوانیم گام‌های پیش روی خود را پیش‌بینی کنیم، در عمل هیچ برنامه‌ای قدرت پیش بردن توسعه را نخواهد داشت.

فقدان پیش‌بینی‌پذیری یعنی تشدید عدم‌قطعیت، یعنی بالا رفتن هزینه ریسک، یعنی افزایش احتمال شکست، یعنی کاهش بهره‌وری، یعنی ... و همه این‌ها یعنی توسعه برای ما پشیزی اهمیت ندارد!

انبوهی از تغییرات جزیی
عید فطر تا سال ۱۳۹۰ یک روز تعطیلی بود؛ اما از آن سال تعطیلات عید فطر ۲ روز شد. این ۲ روز شدن نه برای کاهش عدم‌قطعیت بود و نه اساسا نگاهش رو به توسعه و برنامه‌ریزی بود! ۲ روز شده بود با همان عدم‌قطعیت دیدن هلال!

حالا تقریبا یک هفته‌ی کاری را از دست می‌دهیم برای همان قانونی که هدف‌اش نه توسعه بوده و نه رفاه مردم! قانون طبق نظر و برای گروهی تدوین شده است که اساسا نه کسب‌وکاری را مدیریت می‌کنند و نه دغدغه‌ای برای برنامه‌ریزی و توسعه دارند!

کافی بود در قانون مجلس «روزهای اول و دوم شوال یا در سال‌هایی که ماه مبارک رمضان ۳۰ روزه است، تعطیلی به ۳۰رمضان و اول شوال» تغییر می‌یافت. همین اندازه آینده‌نگری و دغدغه‌ی توسعه داشتن کافی بود تا در مجلس قانون درست، قانونی که چشم‌انداز توسعه دارد و قانونی که پیش‌بینی‌پذیری را افزایش می‌دهد تصویب می‌شد. اما نه نمایندگان و نه دیگران نه دغدغه توسعه دارند و نه به دنبال پیش‌بینی‌پذیری هستند، برای همین در هر قانون جزیی یا فراگیری، تنها چیزی که آزاردهنده می‌شود همین بی‌توجهی‌ها، همین بی‌برنامه بودن‌ها و همین عدم‌قطعیت‌زایی‌ها است.

توسعه نیاز به انسان‌های توسعه‌یافته و دغدغه‌مندی دارد که در هر چیز جزیی نشانه‌ای برای توسعه را می‌یابند تا مسیر توسعه را سنگفرش کنند. دریغ هم اما همین انسان‌ها هستند. وقتی هر صندلی سیاست‌گذاری با معیارهای مختلفی به افرادی تخصیص می‌یابد که توسعه برایشان شوخی است، سرنوشت ما همین است.

حالا دانش‌آموز مدرسه بزرگترین نشانه‌های ناامیدی را خوب می‌فهمد: او در کشوری زندگی می‌کند که هیچ چیز برنامه ندارد!

حالا او هم می‌فهمد این پیش‌بینی‌ناپذیری نه ارتباطی با دین دارد و نه با انقلاب؛ تنها با یک چیز ارتباط دارد: ضدتوسعه بودن و نابلدی سیاست‌گذاری‌های ساده!

ما برای صدها نفری که بر بام‌ها و کوه‌ها منتظر رویت هلال ماه هستند، بودجه می‌بینیم، بودجه‌ای در حدود ۱۴ میلیارد تومان سالیانه. اما تغییر قانون، آن هم بدون هزینه، فقط حساسیت سیاست‌گذاری می‌خواهد را فراموش می‌کنیم؛ چون کسی برای توسعه نیامده است!

برای توسعه ما راهی طولانی‌تر از تصور ساده‌اندیشانه فراگیر در جامعه داریم. ما برای توسعه نیاز به تغییر چارچوب‌های ذهنی داریم؛ نیاز به حساس بودن در برابر هر آنچه ما را پیش‌بینی‌ناپذیر می‌کند!

قانون تعطیلی عید فطر نشانه‌ای است از عدم توجه به پیش‌بینی‌پذیری و توسعه، همان‌طور که عدم‌قطعیت‌های سیاسی (مانند برجام) روی دیگری از همین بی‌توجهی به پیش‌بینی‌پذیری است!

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
5.8K viewsedited  09:26
باز کردن / نظر دهید
2022-04-25 15:28:00 امنیت‌کشی به بهانه امنیت!

امیر ناظمی، آزیتا تقوایی

در سال‌های اخیر سیاستگذاران فضای مجازی، فیلترینگ یا محدودسازی شبکه های اجتماعی را مهمترین راه و شاید تنها راه برقراری امنیت ملی در این فضا دانسته‌اند؛ همان رویه «فناوری‌هراسی» که در تاریخ صد سال گذشته شاخص‌ترین رفتار سیاست‌گذاران ناکاربلد بوده است. یعنی در مواجهه با هر فناوری ابتدایی‌ترین ایده‌ای که تولید و اجرا می‌شود یک چیز است: محدودسازی دسترسی! درست همان‌گونه‌ای که از رادیو (۱۳۰۸) تا ویدیو و ماهواره و تماس تصویری تکرار شد، تا رسید به شبکه‌های اجتماعی.

سیاست اولیه همواره چنین بوده است: محدود کردن دسترسی کاربران به سایتها و شبکه های اجتماعی که محل تولید، تبادل و بازنشر محتوا هستند.

سیاست ضدامنیتی فیلترینگ
«سیاست فیلترینگ» و محدود کردن دسترسی‌ها، بر خلاف تصور اولیه سیاستگذاران امر، نه تنها منجر به امنیت نمی شود، بلکه خود عامل کاهش #امنیت_کاربران خواهد بود. محدودسازی عملا رفتار کاربران را دچار دستکاری می‌کند؛ چون با هر مسدودسازی دو اتفاق پدید می‌آید که هر دو امنیت ملی را کاهش می‌دهد:

۱.تمرکز جمعیت در پلتفرم‌های مجاز: این که با مسدودسازی هر شبکه اجتماعی، کاربران با یک کوچ اجباری به پلتفرم‌های باقی‌مانده، در یک یا چند پلتفرم مجاز متمرکز می‌شوند.

۲.استفاده گسترده از فیلترشکن‌ها (و VPNها) که اغلب کارکردهای جاسوس‌افزاری از گوشی‌ها دارند و هم آن‌که گاه به عنوان ابزاری نیابتی اقدام به حمله به هدف خاص و از گوشی‌های تعداد زیادی از کاربران می‌کند. (کارکرد زامبی برای این اپ‌ها که حملات مختلف مانند DDOS گسترده و از IPهای مختلف را امکان‌پذیر می‌کند)

در حقیقت هر مسدودسازی و فیلترینگ، در عمل منجر به کاهش امنیت ملی سایبری می‌شود. امری که پس از فیلترینگ تلگرام به صورت خاص منجر به کاهش امنیت سایبری ملی ایران شد.

روانشناسی اجتماعی فیلترینگ: جامعه لایک‌پسند!
اما به غیر از دو دلیل بالا که نشان می‌دهد «سیاست فیلترینگ» چگونه امنیت سایبری را از لحاظ فنی کاهش می‌دهد، اما می‌توان به جنبه دیگری از مساله نیز توجه کرد. سیاست فیلترینگ می‌تواند به صورت غیرمستقیم شوق حضور در فضای مجازی و نوعی اغراق در حضور در شبکه‌های اجتماعی را نیز جستجو کرد.

نظریه «اثر شبکه‌ای» (network effecting) به ما نشان می‌دهد که «فراگیری استفاده از یک محصول/خدمت، ارزش افزوده آن را افزایش می‌دهد بدون آنکه تغییری در کیفیت آن محصول اتفاق افتد».

به عبارت دیگر با افزایش تعداد مصرف کنندگان، ارزش آن محصول بالا و بالاتر می‌رود. مثلا زمانی که همه عضو یک شبکه اجتماعی باشند، به دلیل حضور دوستان و همکاران شما، و بدون اینکه آن شبکه دارای کارکردهای خاصی باشد، اما ارزش افزوده استفاده شما از آن را افزایش می‌دهد. واتس‌اپ نمونه خوبی برای تشریح این ویژگی است. اگرچه واتس‌اپ هیچ ویزگی خاص فنی ندارد، اما به دلیل آن که اغلب دوستان و همکاران شما عضو آن هستند، شما از آن استفاده می کنید؛ هرچند از لحاظ فنی برای شما آزاردهنده باشد.

سیاست فیلترینگ منجر به تقویت اثر شبکه‌ای برای شبکه‌های اجتماعی فیلتر نشده می‌شود! بدین ترتیب که بعد از مدتی که مردم به دلیل محدودیت دسترسی به #شبکه‌های_اجتماعی مختلف، مجبور به ورود و فعالیت در یک یا چند شبکه محدود می‌شوند، در نتیجه تمرکز کاربران و داده‌ها در آن شبکه بالا رفته و لذا در آن جامعه قدرت و اعتبار آن شبکه در مقایسه با سایر جوامع که در آنها امکان دسترسی کاربران به شبکه‌های دیگر وجود دارد، با دستکاری افزایش پیدا می‌کند.


به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
3.8K viewsedited  12:28
باز کردن / نظر دهید
2022-04-25 06:32:45 پروفسور بالتازار دروغ بود!
دکتر مجتبی لشکربلوکی

کارتون شیرین و در عین حال احمقانه پروفسور بالتازار را یادتان می‌آید؟ مشکلی که پیش می‌آمد، مسئولین یا مردم شهر به سراغ دانشمند ریزه و محبوب شهر، پروفسور بالتازار می‌رفتند. جناب پروفسور، شروع می کرد به راه رفتن و با فکر کردن و فکر کردن و فکر کردن، یکباره یک فکر بدیع به سرش می‌زد و می‌رفت چهار تا دکمه را می‌زد و یک ماشین بزرگ شروع می‌کرد به کار، و آخرش یک ماده شیمیایی یا یک ماشین دیگری بیرون می‌داد که مسئله را، هرچه که بود، حل می‌کرد. نگاه خیلی از مردم و مسئولین ما به مقوله علم و تکنولوژی نگاهی پروفسور بالتازارانه است! (برداشت از کانال جناب گاو)


تحلیل و تجویز راهبردی:
جوان تر که بودم فکر می کردم که همه چیز «یک» جواب علمی مشخص دارد که باید آن را کشف کرد. دانشمندان، دکترها و متخصصان، برای من مانند یک بت بزرگ بودند که جواب درست را در آستین شان دارند.
این روزها، هرچند همچنان به علم به عنوان ابزاری برای اداره عاقلانه جوامع معتقدم، اما این بت های قبلی برای من فرو ریختند به چندین دلیل که سه دلیلش را اینجا می نویسم:
۱. اگر علم واقعا دقیق و قطعی است. چرا متخصصان یک رشته یک حرف واحد نمی زنند. خاطرم هست روزی یکی از وزرای اقتصاد می گفت که اگر دو اقتصاددان در یک اتاق باشند معمولا دو نظریه از آن بیرون می آید و گاهی هم سه نظریه!! فقط اقتصاد هم نیست، فیزیوتراپ ها، متخصصین علوم اعصاب، جامعه شناس ها و موزیسین ها هم نظرات و نظریات متفاوتی دارند. بنابراین آن قدرها که ما فکر می کنیم علم (یا دست کم نمادهای علم) قطعی و دقیق نیست.

۲. فهمیدم علوم انسانی و اجتماعی که بیشتر مرتبط با کشورداری و توسعه هستند اصلا به میزان علوم پایه و مهندسی دقیق نیستند. محاسبات نیوتونی، استاتیک و مقاومت مصالح در ساختن یک پل در سان فرانسیسکو و سبزوار یکی است. اما مدیریت دو شرکت همسایه در یک شهر چه سان فرانسسیسکو باشد چه سبزوار متفاوت است و غیرقابل تقلید.

۳. فهمیدم در کشورداری و اداره سازمان، اصلا ما با مسایل شسته رفته سروکار نداریم. مسایلی هستند که چندبعدی اند (مثلا هم جنبه اقتصادی دارد هم جنبه اجتماعی) و هم ساختارنایافته (هیچ کس به درستی نمی تواند تمام ابعاد مساله را ببیند و درک کند) و هم مانند یک موجود زنده عمل می کنند (وقتی راه حلی را اجرا می کنی مساله به شکل دیگری در می آید).

به پیش بینی های غلط و تجویزهای اشتباه همان بت های سابق دیگر اشاره نمی کنم.

چه باید کرد؟

تا اطلاع ثانوی به این جمع بندی رسیده ام که برای اداره کشور و سازمان باید از فرمول زیر پیروی کنم.

۱. بالتازاری به دنیا نگاه نکنم. فکر نکنم که با صرف تفکر آن هم به صورت فردی می شود به راه حل رسید. بلکه اولا بخشی از راه حل احتمالا حاصل آزمایش، سعی و خطا، پایلوت کردن (اول اجرا بعد تفکر) است و دوم اینکه هیچ کس از ما عقل کل نیست! بنابراین باید با کوششی جمعی به حقیقت رسید.

۲. بپذیرم که چون موضوعات بین رشته ای هستند، همه اطلاعات نزد یک فرد نیست و همه راه حل ها به ذهن یک فرد نمی رسد. بنابراین مهم ترین تکنولوژی/متدولوژی حل مساله، «گفتگو» است. هنر رهبران کشورها و سازمان ها ایجاد فضایی برای گفتگوی آزاد فراگیر است. کسانی که با من مخالفت می کنند بزرگ ترین خدمت را می کنند چون سوراخ های احتمالی راه حل را بدون هزینه به من نشان می دهند. مخالفان را به سکوت نکشانم.

۳. تا آنجا که می توانم باید حساب و کتاب کنم. تحلیل هزینه-منفعت کنم. عدد و رقم و تحلیل باید مبنای کار من باشد اما چون ما نمی توانیم مطمئن باشیم که به جواب قطعی و بهینه رسیده ایم، بسیاری از تصمیمات توافقی است و نه انتخاب بهینه. بنابراین اقناع و اجماع بین ذینفعان کلیدی برای حل مسایل جمعی بسیار مهم است. ترکیبی از عقلانیت ابزاری و عقلانیت تفاهمی (به تعبیر هابرماس فیلسوف معاصر).

حل مساله در کشور و سازمان یعنی ترکیبی از اقدام، تست، آزمایش، تحلیل، ایده یابی، بحث، نقد و گفتگو و نه فقط فکر کردن و پژوهش علمی. حل کردن مساله ملی یعنی بررسی بین رشته ای، اجماع و توافق جمعی روی معقول ترین و حساب شده ترین گزینه ها نه فقط اینکه یک فرد یک مساله را معجزه وار حل کند. باور کنیم پروفسور بالتازاری وجود ندارد. کشورداری بالتازاری و مدیریت بالتازاری یک توهم است. اگر در جستجوی توسعه هستیم نگاهمان را در مورد علم، دانشمندان، حل مسائل ملی، اهمیت گفتگو و اجماع روزآمد کنیم.

شبکه توسعه (@I_D_network)
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)
1.9K views03:32
باز کردن / نظر دهید