Get Mystery Box with random crypto!

آینده مشترک

لوگوی کانال تلگرام sharenovate — آینده مشترک آ
لوگوی کانال تلگرام sharenovate — آینده مشترک
آدرس کانال: @sharenovate
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 5.34K
توضیحات از کانال

شعار ما: «به‌اشتراک بگذار تا آفریده شود!». در این کانال یادداشت‌های من، امیر ناظمی، درباره توسعه و آینده به اشتراک گذارده می‌شود.

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2022-04-18 18:19:05 مطالبات اجتماعی را سیاسی نکنیم!

امیر ناظمی

در یک سال گذشته ۲سرنوشت مختلف برای یک موضوع مشابه روی داده است:

سرنوشت۱: طرح صیانت ابتدا اصل۸۵ شد، اما با واکنش منفی مردم. همین واکنش منفی ابتدا منجر به بهبودهایی جزئی در طرح شد؛ اما نهایتا طرح در میان انبوه مخالفت عمومی، به صحن بازگشت و سپس دیروز با امضاء رییس مجلس از دستور کار مجلس خارج شد و به شورای عالی فضای مجازی رفت.

سرنوشت۲: طرح جوانی جمعیت در همان زمان اصل ۸۵ شد، اما به سرعت به سمت اجرا پیش رفت و در هفته گذشته بخشنامه متوقف شدن غربالگری جنین، با انبوهی از چالش‌های بلندمدت اجتماعی، صادر شد.

هر دو طرح از ابتدا پر هیاهیو بودند، اولی متوقف شد و دومی به صورت کابوس‌واری در حال اجرا است. پرسش کلیدی که برای «توسعه ایران» پیش روی ماست، دلایل تفاوت این ۲ سرنوشت است.

درس‌آموزی۱: جامعه تخصصی
«طرح صیانت»، حوزه‌ی تخصصی «فناوری اطلاعات و ارتباطات» و «طرح جوانی جمعیت» حوزه‌ی تخصصی «بهداشت و سلامت» را هدف قرار می‌داد. هر دو طرح در نگاه نخست، طرح‌هایی تخصصی هستند اما با پیامدهای فراگیر اجتماعی.

اما تفاوت سرنوشت این ۲ طرح را می‌توان در میان دو اجتماع تخصصی جستجو کرد. اجتماع فعالان فناوری اطلاعات و ارتباطات، علی‌رغم آن‌که قدمتی کوتاه‌مدت دارند، دارای هویت تعریف شده‌ای به نام «اکوسیستم استارت‌آپی» هستند. هویتی که در دهه گذشته در قالب رویدادهای استارت‌آپی، نشریات، کنش‌گری شبکه‌های مجازی و نهادهای تخصصی شکل گرفته است. برگزاری کمپین‌های اجتماعی و بشردوستانه هماهنگ و منسجم میان این اکوسیستم به این اجتماع تخصصی، یک هویت متمایزکننده بخشیده است؛ هویتی که از طریق آن فعالان این حوزه قادر به متمایزسازی خود از سایر حوزه‌ها هستند.

در مقابل اجتماع تخصصی بهداشت و سلامت، هم از قدمتی طولانی‌تر، هم از جامعه‌ای بزرگتر و دارای ارتباط بیشتر با شهروندان و هم برخوردار از نهادهایی قدیمی مانند «نظام پزشکی» یا نشریات متنوع است. اما این اجتماع تخصصی به واسطه سیاست‌هایی اشتباه، فاقد هر گونه هویت متمایزکننده در دهه‌های اخیر شده است. پزشکان دارای فعالیت‌های اجتماعی، به دلایل مختلفی مانند هزینه بالای اظهارنظر یا بیش از حد پزشکی‌شدن، از عرصه کنش‌گری کنار گذاشته شده‌اند. متاسفانه «اجتماع پزشکی» در سال‌های اخیر بیشتر صدای صنفی بوده است. صدایی که در بهترین حالت یا معترض فیلم‌ها بوده است یا درگیر مالیات و تعرفه پزشکی و دستگاه پوز! این تصویر از پزشک و پزشکی بیش از همه مورد اعتراض پزشکان بوده است.

به این ترتیب اجتماع پزشکی به مرور ابتدا سرمایه اجتماعی‌اش را از دست داده؛ و در فضای عمومی فعلی نه صدایی دارد و نه کنش‌گرانی که اعتبارشان چیزی بیش از تخصص پزشکی‌شان باشد.

تفاوت کلیدی میان این دو سرنوشت را می‌توان بیش از هر عاملی در تفاوت میان این دو اجتماع تخصصی مشاهده کرد.

درس‌آموزی۲: کارزارهای اجتماعی
کارزار مخالفت با طرح صیانت به خوبی توانست خود را در چارچوب یک حرکت اجتماعی حفظ کند. مخالفان کلیدی طرح صیانت، از میان چهره‌های هم‌سو با هر دو گروه سیاسی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب بودند. این ویژگی کلیدی باعث شد تا به مرور زمان این مطالبه‌گری از رنگ و بوی سیاسی حداکثر فاصله را بگیرد. در حقیقت گفت‌وگو میان افراد، فارغ از دلبستگی‌های سیاسی‌شان، امکان شکل‌گیری یک اجماع تخصصی را فراهم آورده است.

مخالفت با طرح صیانت این ظرفیت را داشت، که به سرعت تبدیل به مطالبه‌ای سیاسی و حتی در تعارض با نظام سیاسی شود. اما همان «اجتماع تخصصی» از تبدیل این مطالبه اجتماعی به یک «مطالبه سیاسی» جلوگیری کرد و همین بزرگترین عامل موفقیت بود.

«فشار از پایین، چانه‌زنی از بالا» راهبرد پایه‌ای اصلاح‌طلبان در چند دهه گذشته بوده است. راهبردی که اگر نگوییم از ابتدا اشتباه بود؛ باید بگوییم تاریخ انقضاء آن سال‌هاست فرارسیده است. این فشار از پایین تبدیل به نوعی فرصت‌طلبی سیاسی در میان اطلاح‌طلبان شده است. آنان در مطالبات مختلف اجتماعی و صنفی، خواسته یا ناخواسته، مساله را تبدیل به یک امر سیاسی می‌کنند. واقعیت سیاسی ایران امروز بیشتر نشان‌گر آن است که همین تبدیل همه‌جانبه امر اجتماعی به سیاسی، واکنش جناح اصول‌گرا به دنبال دارد؛ و این واکنش گاه تا سر حد یک رقابت سیاسی می‌تواند خواست مردم و رفاه عمومی را قربانی کند.

اغلب اصول‌گرا با نگاه منفی به شبکه‌های اجتماعی هر نوع مطالبه‌گری را بلافاصله توطئه‌ای از آمریکا و انگلیس و طرحی براندازنه می‌دانند. همین کژفهمی است که گاه با افزوده شدن اصلاح‌طلبان به صف مخالفان، اصول‌گرایان را مصمم‌تر برای پیشبرد یک اشتباه می‌کند.

شاید توسعه ایران نیاز داشته باشد تا اصلاح‌طلبان با «مسوولیت اجتماعی» در مطالبات اجتماعی مشارکت ورزند. شاید ما برای توسعه نیاز داریم تا در برابر مصادره «مطالبات اجتماعی» توسط سیاستمداران حساس باشیم.
3.8K viewsedited  15:19
باز کردن / نظر دهید
2022-04-13 16:46:51 گران‌کردن اینترنت؛ نابودی یک زیرساخت ملی!

امیر ناظمی

توسعه زیرساخت، ماموریتی دولتی
توسعه‌ی هر بخشی از کشور نیازمند توجه هم‌زمان به هر دو دسته کارکردهای بخش خصوصی و حاکمیتی است. به عبارت دیگر دولت‌های مدرن وظیفه دارند تا به عنوان یکی از وظایف حاکمیتی خود، زیرساخت‌های توسعه فناورانه یا اقتصادی را فراهم آورند. این زیرساخت‌ها امکان و فرصت رشد را برای بخش خصوصی آن کشور فراهم می‌آورد.

آیا بدون زیرساخت ارتباطی گسترده، آمریکا می‌توانست دارنده‌ی بزرگترین پلتفرم‌ها و شرکت‌های اقتصاد دیجیتال جهان باشد؟ همان اندازه که پاسخ این پرسش مشخص است، وظایف دولت‌ها نیز مشخص هستند. دولت‌ها بدون ایجاد زیرساخت‌های توسعه‌ای نمی‌توانند به رشد و توسعه دست یابند. به این ترتیب اگر زیرساخت‌های یک کشور ضعیف شود؛ عملا میزان سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و رشد آن بخش در ادامه متوقف و کند می‌شود و همین نقطه سرآغاز ضعیف‌تر شدن زیرساخت‌ها می‌شود. پس بخش خصوصی بر پایه این زیرساخت‌ها است که تصمیم به سرمایه‌گذاری می‌نماید؛ چرا که زیرساخت‌ها برخی از طرح‌ها را امکان‌پذیر می‌کنند و برخی از طرح‌ها را از امکان‌پذیری اقتصادی خارج می‌کند.

توسعه زیرساخت از جیب چه کسی؟
ایجاد زیرساخت نیازمند سرمایه‌گذاری است و بدون سرمایه‌گذاری فرصت‌های رشد در آینده از یک کشور گرفته می‌شود. اما سوال جدی آن است که هزینه این سرمایه‌گذاری باید از جیب چه کسی پرداخت شود؟ کشورهای موفق که زیرساخت‌های قوی‌تر نیز ایجاد کرده‌اند، بیش از هر عاملی، توانمند در طراحی مدل‌های برنده-برنده برای سرمایه‌گذاری بوده‌اند. کشورهایی که نظام‌های تامین مالی متنوع‌تری داشته‌اند، از فرصت‌های سرمایه‌پذیری نیز بهره بهتری برده‌اند.

ساده‌ترین روش و به همان اندازه اشتباه‌ترین روش برای تامین مالی، تامین آن از جیب مردم است! تن دادن به افزایش نرخ اینترنت یعنی آغاز نابودسازی اقتصاد دیجیتال ایران. در حقیقت بدون شکل‌گیری یک اقتصاد دیجیتال توانمند، نمی‌توان انتظار داشت که منابع مناسب با نیاز کشور، قابل تامین از جیب مردم باشد. سه دلیل اصلی برای «شکست بازار» در زیرساخت‌های فناورانه عبارتند از:
توانایی شناسایی فناوری‌های برنده
ریسک بالای توسعه فناوری
کالای عمومی بودن فناوری

به این دلایل است که دولت‌ها مجوز مداخله برای توسعه زیرساخت دریافت می‌کنند.

هم‌زمان نباید فراموش کرد که میزان مصرف اینترنت مهم‌ترین عامل و شاخص رشد اقتصاد دیجیتال است. اگر امروز VODها یا شرکت‌های خدماتی و پلتفرم‌های خرید و فروش دارای ضریب نفوذ بالایی هستند، حاصل ترکیب ۳گانه زیر است:
۱-در دسترس بودن شبکه
۲-استطاعت مالی برای پرداخت هزینه‌های اینترنت
۳-توانمندی و مهارت شهروندان (سواد دیجیتالی)

در مرحله نخست اقتصاد دیجیتال کشور، اولی بر پایه گسترش سریع و افزایش ضریب نفوذ و دومی از طریق ثابت نگه‌داشته شدن تعرفه به دست آمد. سومی نیز حاصل گسترش بی‌رویه آموزش عالی در ایران بود. در دوران اقتصاد دیجیتال همین گستردگی نفوذ استفاده از اینترنت یکی از زیرساخت‌های کلیدی هر کشوری هست وخواهد بود. هر عاملی که از این داشته اصلی بکاهد، در حقیقت کاهش از یک دارایی ملی است. گران کردن تعرفه در دوران فعلی و با توجه به وضعیت اقتصادی سخت مردم، منجر به کاهش روند متداول رشد ترافیک خواهد شد. این کاهش در یک بازه زمانی کوتاه اتفاق خواهد افتاد و به دنبال آن از میزان رشد و پیوستن گروه‌های تازه به فضای اقتصاد دیجیتال و استفاده از اپلیکیشن‌های موبایلی خواهد کاست.

راه‌حل چیست؟
پس چگونه هم سرمایه‌گذاری کرد و هم تعرفه را افزایش نداد؟

سرمایه‌گذاری در حوزه ارتباطاتی برای همه کشورها به همان دلایلی که در بالا گفته شد، مهم بوده است. کشورها همواره این ترس را داشته‌اند که اپراتورها و شرکت‌های مخابراتی به دلیل فقدان انگیزه‌های مالی به دنبال سرمایه‌گذاری (خصوصا در مناطق کمتر برخوردار یا حوزه‌های دارای ریسک بالا) نروند. به همین دلیل از مفهوم «خدمات عمومی الزام‌شده» Universal Service Obligation (USO) استفاده می‌کنند؛ که بر اساس آن دولت‌ها با توافق اپراتورها در سرمایه‌گذاری خود (حوزه‌های با صرفه کم اقتصادی) مشوق مالی دولتی می‌گیرند. یعنی دولت بخشی از سهم خود را از اپراتورها (به دلیل فعالیت نیمه‌انحصاری) را در ازاء سرمایه‌گذاری دریافت نمی‌کند.

به این ترتیب شرکت‌های مخابراتی در صورتی که در توسعه زیرساخت‌ها سرمایه‌گذاری کنند، تا سقف مشخصی (تعیین توسط سازمان تنظیم مقررات) از پرداخت سهم دولت معاف می‌شوند. این روش در ساختار فعلی اداری ایران قابل انجام و از روندی مشابه با طرح USO (اینترنت روستایی) دولت پیش برخوردار است.

تامین مالی توسعه زیرساخت‌ها در وضعیت فعلی باید از منابع مربوط به دولت انجام شود و نه از جیب مستقیم مردم. آینده بلندمدت را نباید منافع کوتاه‌مدت گروه‌های ذی‌نفع کرد.

@ShareNovate
10.5K viewsedited  13:46
باز کردن / نظر دهید
2022-04-07 10:51:10 دانش‌بنیان؛ بنگاه‌محور یا انسان‌محور؟

امیر ناظمی و آزیتا تقوایی

رتبه‌بندی نوآورترین کشورها
رتبه‌بندی کشورهای نوآور جهان به ما نشان می‌دهد که در میان ۴ کشور برتر نوآور جهان، دو کشور سوییس و سوئد به عنوان کشورهای سوسیال-دموکرات و دو کشور امریکا و انگلیس به عنوان کشورهای لیبرال، در رتبه‌های ۱ تا ۴ قرار دارند.

شاید همین رتبه‌بندی کافی است تا در خصوص برخی از سیاست‌های مشوق نوآوری و نظام ملی نوآوری این کشورها، پرسش‌هایی جدی طرح شود.

در واقع تفاوت سیاست‌های نوآوری در این کشورها، علی‌رغم تفاوت‌های جدی‌شان، نتایج کم و بیش مشابهی به بار آورده است، البته بیشتر به نفع سوسیال-دموکرات‌ها!

سیاست نوآوری در نظام‌های اقتصادی-اجتماعی
اگرچه توسعه نوآوری در کشورهای امریکا و انگلیس، و بر اساس منطق آزادسازی اقتصادی و بیشینه‌سازی منفعت فردی، اغلب بر پایه ارائه مشوق‌ها به افراد نوآور و حفاظت از حقوق مالکیت فکری آن‌ها و تشویق بنگاه‌ها به فعالیت تحقیق و توسعه (R&D) استوار است؛ اما کشورهای سوسیال-دموکرات با تمرکز بر سویه‌های دیگری از تشویق نوآوری توانسته‌اند تا گوی رقابت را در سال‌های اخیر بربایند.

در سوئد و سوییس سیاست‌ها بر پایه منطق تامین رفاه اولیه برای عموم مردم است. به عبارت دیگر این کشورها با تامین و تضمین حداقلی از رفاه عمومی این پیام را به جامعه نوآور خود می‌دهد که آنان می‌توانند با نگرانی‌هایی کمتر به سمت نوآوری و شناکردن در خلاف مسیر آب، اقدام نمایند. فراموش نکنیم که همواره نوآوری دو سو دارد، سوی بازنده آن جایی که است هراس اصلی انسان‌های نوآور است. انسان نوآور همواره ترس شکست دارد و همین ترس شکست مانعی می‌شود برای نوآوری.

به عبارت دیگر کشورهای طرفدار بازار آزاد بیشتر حامی برندگان هستند و این حمایت پایه سیاست‌های نوآوری‌شان است؛ در حالی که کشورهای سوسیال-دموکرات بیشتر کاهش‌دهنده هزینه‌های شکست هستند، تا با کاهش این هراس زمینه‌ساز توسعه نوآوری شوند.

نرخ بالای مالیات در کشورهای اسکاندیناوی و سوسیال-دموکرات‌ها اگرچه در نگاه نخست می‌تواند یکی از موانع توسعه فناوری و نوآوری به نظر برسد، اما با کاهش هزینه‌های شکست جامعه خلاق و نوآور می‌تواند آن‌ها را به نوآوری بیشتر تشویق نماید.

نگاه به انسان نوآور، نه بنگاه نوآور
این واقعیت که «نوآوری و توسعه فناوری تولیدکننده ارزش افزوده برای بنگاه‌ها هستند و عامل اصلی افزایش تفاوت میان هزینه تولید و درآمد است» در بسیاری از کشورها مبنای سیاست‌های تشویقی معافیت‌های مالیاتی مانند سیاست اعتبار مالیاتی تحقیق و توسعه (R&D Tax Credit) شده است. در حقیقت بسیاری از نظریه‌های نوآوری که برآمده از نگاه‌های بازار آزاد هستند، وزن بالایی به این نوع از سیاست‌ها می‌دهند. نمونه ایرانی و البته پراشتباه داخلی آن نیز می‌شود: معافیت مالیاتی دانش‌بنیان!

به عبارت دیگر آن‌چه در این نگاه بازار آزاد کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، نگاه به انسان نوآور است. در سیاست بازار آزاد نوآوری از منظر بنگاهی بیش از منظر انسانی (که در نگاه سوسیال-دموکراسی وجود دارد) مورد توجه است.

برخی از شواهد اقتصادی نیز این موضوع را بیش از گذشته زیر ذره‌بین قرار می‌دهد. به عنوان نمونه در سوئد با وجود درآمد بالایی که نوآوران دارند، اما حاضر به پرداخت مالیاتهای سنگین نیز هستند، بدون آن‌که تصمیم به تغییر مکان جغرافیایی شرکت خود بگیرند. برای مثال مالکان شرکت‌های نوآور ایکیا و اریکسون، این سیاست مالیاتی در کشور خود را تاب می آورند و حاضر به پرداخت مالیاتهای سنگین هستند، بدون آن‌که تصمیم به تغییر ملیت یا تغییر دفتر مرکزی خود بگیرند. آن‌ها اکوسیستم و جامعه خود را بخشی از جریان نوآوری می‌دانند و به همین دلیل منافع حضور در کشوری با مالیات بالا را بر کشورهای رقیب، بالاتر می‌دانند.

این رتبه‌بندی به ما هشدار می‌دهد که توسعه نوآوری و آن‌چه امروز در ایران با نام دانش‌بنیان سر زبان‌ها افتاده است، به اندازه‌ای که نیازمند بسته‌های تشویقی بازار آزاد مانند اعتبار مالیاتی برای نوآورها باشد، نیازمند بسته‌هایی رفاهی و عمومی‌تر برای انسان‌های خلاق و نوآور است. بسته‌هایی که نیازهای این جامعه خلاق را مد نظر قرار دهد، بسته‌هایی که اجازه نوآوری، متفاوت اندیشیدن و خلق جهانی دیگر را میسر کند.

در واقع این پیچیدگی که کشورهای سوسیال-دموکرات هم‌زمان که به دنبال تامین حداقل‌ها برای عموم مردم هستند، در حال تضمین دادن به نوآوران شکست‌خورده هم هستند؛ نیاز به ادراکی امروزی‌تر دارد.

انسان محور اصلی دانش و خلاقیت است و هر سیاستی بدون توجه به انسان و خواسته‌های او نمی‌تواند ما را به نوآوری یا دانش‌بنیان بودن برساند.


به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
4.4K views07:51
باز کردن / نظر دهید
2022-04-02 13:25:36 توسعه‌ فوتبالی (۱)

امیر ناظمی

بیش از فوتبال
دنگ شیائوپینگ معمار توسعه‌ی چین بود. او که سالها به خاطر دیدگاه‌های سیاسی متفاوتش، کنار گذاشته شده بود، روزی برای دیدن بازی تیم ملی فوتبال چین به ورزشگاه و در میان مردم رفت. سیاستمدار کنارگذاشته شده آنچنان مورد تشویق تماشاگران قرار گرفت و به سمت ردیف نخست هدایت شد که این حادثه جرقه‌ی بازگشت دنگ به عرصه‌ی سیاست بود. او چند سال بعدتر نماد سیاست‌های توسعه‌خواهانه شد.

او از پینگ‌پونگ نماد توسعه‌ی چین را ساخت؛ و نماد آنچه «سیاست درهای باز» نامیده می‌شود. پینگ‌پونگ ظرفیتی بود برای فهم سیاست؛ برای مذاکره، برای آغاز رابطه با آمریکا.

وقتی دنگ به آمریکا رفت تیم پینگ‌پونگ را با خود برد و این بازی ورزشی، شد نماد رفت و برگشت‌ها، نماد بازی در عرصه‌ی سیاست! ورزش‌ها ظرفیت نمادینی دارند، که آن‌ها را تبدیل به زندگی می‌کند.

فوتبال و کشتی برای ما چنین ظرفیتی دارند. داستان فوتبال ما هم روایتی دارد قابل تکرار برای توسعه صنعت و فناوری.

فوتبال ما چه دارد که در صنعت، اقتصاد یا سیاست نداریم؟
فوتبال ما خودش را با واقعیت جهان تطبیق داده است. این بازاندیشی همان چیزی است که امروز در سایر حوزه‌ها نیز نیاز داریم. ما در فوتبال اینگونه بودیم:

لژیونر: توسعه‌ی فوتبالی از لژیونرها شروع شد. لژیونر بودن یک آرزو بود برای ما. ناصر حجازی که در «محمدان بنگلادش» مربی بود، سال ۶۵ پرسپولیس را در یک قدمی صعود شکست داد؛ و گل را بیژن طاهری زده بود، یک ایرانی دیگر! ما اما از ناصر حجازی کینه به دل نگرفتیم؛ ما اصول جهانی را پذیرفته بودیم!

صنعت هم لژیونر می‌خواهد؛ لژیونری که برود خارج از مرزها، ولو شرکت ما را شکست بدهد. ما در سیاست هم لژیونر می‌خواهیم وقتی بر صندلی سازمانی بین‌المللی بنشیند یا یک ایرانی که در کشوری با تابعیت دوم‌اش سیاستمدار می‌شود.

مربی خارجی: سال‌ها غرورمان لکه‌دار می‌شد از آمدن یک مربی خارجی؛ مثل انگلیسی‌ها که تا ۲۰۰۱ که اریکسون سوئدی مربی‌اش شود، از خارجی‌ها پرهیز داشت. اما پذیرفتیم مربی خارجی یعنی استفاده از دانش خارجی!

ما نمی‌توانستیم درهای یک کشور را ببندیم و تنها اتکا کنیم به مربیان داخلی که به کلاس آموزشی می‌روند. حالا همان ما باید یاد بگیریم که با تحقیق و توسعه داخلی تنها نمی‌توانیم تیمی جهانی شویم. ما نیاز داریم تا بفهمیم گاهی لازم است تا یاد بگیریم!

یاد بگیریم از مشاور خارجی استفاده کنیم! از شرکت‌های پیشروی خارجی دعوت کنیم! ما برای چشم زاغ یا اسم لاتین‌شان دعوتشان نمی‌کنیم؛ ما برای یادگیری و ظرفیت‌سازی نیاز به تعامل با آن‌ها داریم.

بازیکن‌های خارجی در لیگ: تا سال‌ها استفاده از بازیکن خارجی در لیگ ایران یا ممنوع بود یا غیرتمان اجازه نمی‌داد از بازیکن خارجی بهره بگیریم. منطق ما ساده بود: برای حمایت از بازیکن ایرانی، راه ورود خارجی‌ها را می‌بستیم.

اما برای توسعه، ما فهمیدیم نیاز به لیگی حرفه‌ای‌تر داریم. ما خوب فهمیدیم این منطق ساده کار نمی‌کند. باید برای تعداد این بازیکنان محدودیت گذاشت؛ اما نباید درها را بست!

در صنعت هم «کالای داخلی» باید در لیگ داخلی به رقابت محدود با خارجی‌ها برخیزد؛ نه آنکه خارجی را ممنوع کنیم. منطق ساده‌ی ما نه برای فوتبال کار کرد و نه برای صنعت کار خواهد کرد!

داور: وقتی فنایی کمک داور فینال جام جهانی۹۴ شد، یعنی فوتبال ما توسعه یافته بود. فوتبال هم مانند صنعت یک زنجیره از بازیکنان، تیم‌ها، داوران، حامیان مالی و شرکت‌های تبلیغاتی است.

نمی‌شود تنها بر بازیکنان سرمایه‌گذاری کنیم، و دل خوش کنیم به توسعه. توسعه یعنی همه‌ی اجزاء زنجیره را با هم دید و با هم توسعه داد. حالا فغانی ادامه‌ی روند فنایی است.

رسانه: عادل فردوسی‌پور یک اتفاق رسانه‌ای بود. فردوسی‌پور به اندازه‌ی هر یک از آن اجزاء زنجیره‌ای که گفتیم در توسعه‌ی فوتبالی ما نقش داشت. فردوسی‌پور یک رسانه‌ی پاک بود، او فهم عمومی را رشد داد، بدون ترس به زشتی‌ها و اشتباهات تاخت. بارها مورد تهاجم هر یک از اجزاء بالا قرار گرفت.

صنعت و سیاست ما امروز رسانه ندارد، صدا، شفافیت و منتقد ندارد! ما به برنامه‌ی ۹۰ هم برای توسعه نیاز داریم.

ایرانی‌های خارجی: ما گشتیم دنیا را به دنبال دوملیتی‌های خودمان. دنبال کسانی که فارسی هم خوب حرف نمی‌زدند، مثل زندی! ما از آن‌ها تست تعهد نگرفتیم! ما یاد گرفتیم هر کس در زنجیره‌ی خدمت به کشور باشد، دعوتش می‌کنیم.

ما نیاز داریم بفهمیم تا تمامی نخبگان صنعت و سیاست خارج از ایران، ایرانی‌اند؛ تنها اگر عامل توسعه‌ی ایران باشند!

فوتبال را نمی‌شد با محدود کردن توسعه داد؛ پس: بیایید فوتبالی باشیم!

پ.ن.:این یادداشت مربوط به صعود ایران به جام‌جهانی ۲۰۱۸ است که بازنشر می‌شود.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
3.7K viewsedited  10:25
باز کردن / نظر دهید
2022-03-31 13:16:39
متن در یادداشت بالا
2.2K views10:16
باز کردن / نظر دهید
2022-03-31 13:10:03
نظام حکمرانی ایران را در فوتبال عریان ببینید!

چرا باید بازی #تیم_ملی #فوتبال در #مشهد باشد؟
چرا باید جلوی ورود #زنان گرفته شود؟
چه کسی دستور ممنوعیت ورود داده است؟ بر اساس کدام قانون یا فرایند قانونی؟
اگر قرار بر عدم ورود بوده است، چرا به زنان بلیط فروخته شده؟
زنان را راه ندادید، چرا گاز فلفل شلیک می‌کنید؟

هر وقت به این سوالات پاسخ داده شد یعنی پیشرفت‌های زیر محقق شده است:
وجود #شفافیت در فرآیندهای قانونی
وجود توازن میان #مسوولیت و #اختیار در #نظام_اداری
احترام به #پاسخ‌گویی
احترام به #حقوق_شهروندی
احترام به #مشارکت اجتماعی و مشارکت اجتماعی زنان به طور خاص

در حقیقت فوتبال چیزی مجزا و مستقل از سایر امور کشور نیست، بلکه فوتبال تنها وضعیت واقعی ما را برایمان آشکار ساخته است؛ بدون روتوش و عینی‌شده. فوتبال دارد وضعیت فاصله‌دار ما با #توسعه و مولفه‌های #حکمرانی_خوب را برایمان اشکار می‌کند، اما این بار نه در مستطیل سبز، بلکه در حاشیه آن.

خودمان را فریب ندهیم، ماجرای دیروز فوتبال برای همه قابل #پیش‌بینی بود، کسی که ادعا می‌کند برایش عجیب بوده است، بدون شک #ایران_امروز و نظام حکمرانی‌اش را نمی‌شناسد.

پس پرسش واقعی‌تر شاید این است:
چرا با وجود پیش‌بینی‌پذیری این اتفاقات باز هم به استقبال محرومیت و تعلیق از #فیفا رفته‌ایم؟


‌این جا است که مدام باید به خوب نهیب بزنیم: همان اندازه که باید مواظب باشیم تا دچار #توهم_توطئه نشویم، #واقع‌بینی خود را نیز از دست ندهیم.

اما همه این نشانه‌ها به من می‌گوید کسانی عامدانه به استقبال تعلیق فوتبال رفته‌اند. محرومیت شاید دست آنان را برای برگزاری یک #لیگ_برتر فوتبال خارج از قواعد فیفا باز می‌گذارد. شاید همه این حرف‌ها یک توهم باشد، اما گاهی بد نیست به عنوان یک فرضیه به آن نگاه کنیم، تا ببینیم در آینده چه چیزهایی مشخص می‌شود. تا مشخص شود که این فرضیه توهم بوده است یا نقشه‌ای برآمده از همان #جلسات_محفلی که تاریخ ما با آن آشنا است.

به هر حال شاید برخی راه نجات را در تعلیق فوتبال ایران دیده باشند، که اگر چنین باشد، باید به همه آن مولفه‌های حکمرانی یک ویژگی دیگر را هم اضافه کنیم: ارتقاء احمق‌ها در #نظام_تصمیم‌گیری!

پ.ن.: شعار طرفداران سپاهان در حمایت از حضور زنان
2.4K viewsedited  10:10
باز کردن / نظر دهید
2022-03-09 20:12:02 می‌خوام لش کنم!

امیر ناظمی

پیش از خواندن، این کلیپ طنز را ببینید.

پیش‌بینی‌پذیری پیش‌نیاز توسعه
«حرف برنامه‌ریزی با من نزن» این جمله‌ی کلیدی کلیپ است، یعنی نوعی وادادن به شرایط مبهم و عدم‌قطعیت‌های هر روزه. عدم‌قطعیت یعنی ایستادن در جایی که نمی‌دانیم چه می‌شود! ممکن است شما فکر کنید آینده بهتر یا بدتر می‌شود. پیش‌بینی‌ناپذیری یعنی زیستن در شرایطی که می‌تواند به هر چیزی ختم شود؛ و عدم‌قطعیت یعنی احتمال اینکه چه خواهد شد نیز مشخص نیست!

اما واقعیت زندگی آن است که در زندگی، شما برای به دست آوردن هرچیزی نیاز به سرمایه‌گذاری دارید؛ یا دارایی‌هایتان سرمایه شماست یا ایده و زمانی که می‌گذارید.

سرمایه‌گذاری، یعنی هزینه کردن در امروز به امید بازگشت بیشتر در آینده. حالا می خواهد پول تان را سرمایه گذاری کنید یا اعتبارتان را یا زمان تان را. به همین دلیل است که سرمایه‌گذاری همیشه بر پایه‌ برآورد ما از آینده است!

مشکل اصلی توسعه در ایران دقیقا چنین است: چگونه می‌توانیم برای آینده برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری کنیم؛ وقتی هیچ چیز پیش‌بینی‌پذیر نیست؟

به این ترتیب است که ما جامعه ایرانی این دهه‌ها، همیشه در آستانه‌ی هر چیزی هستیم! ما همان‌قدر که در آستانه‌ی توسعه‌ی اقتصادی هستیم، در آستانه‌ی رکود هم هستیم! همان‌قدر که در آستانه‌ی یک جهش بزرگ؛ در آستانه‌ی یک جنگ بزرگ! ما همان‌قدر که در آستانه‌ی پیوستن به جهان پسابرجامی هستیم، در آستانه‌ی شکست برجام هم هستیم! ما اصولا همیشه در آستانه‌ی هرچیزی هستیم!

پیش‌بینی‌ناپذیری یعنی زیستن در شرایطی که می‌تواند به هر چیزی ختم شود؛ و عدم‌قطعیت یعنی احتمال اینکه چه خواهد شد نیز مشخص نیست! اما در زندگی، شما برای به دست آوردن هرچیزی نیاز به سرمایه‌گذاری دارید؛ یا دارایی‌هایتان سرمایه شماست یا ایده و زمانی که می‌گذارید.

اما هر سرمایه‌گذاری، یعنی هزینه کردن در امروز به امید بازگشت بیشتر در آینده. به همین دلیل است که سرمایه‌گذاری همیشه بر پایه‌ی برآورد ما از آینده است؛ و "ما که همیشه در آستانه زندگی می‌کنیم!"، چگونه می‌توانیم آینده را پیش‌بینی می‌کنیم؛ وقتی هیچ چیز پیش‌بینی‌پذیر نیست.

کدام یک از شما قطعا می‌داند که سال آینده برجام هست یا نه؟ کدام یک از شما قطعا می‌داند سال آینده ما تحریم هستیم یا نیستیم؟ کدام‌یک از شما قطعا می‌داند که ما سال آینده درگیر یک جنگ هستیم یا نیستیم؟ این‌ها یعنی «ما در آستانه زندگی می‌کنیم!» در آستانه‌ی همه‌ی این‌ها!

ما و کاهش عدم‌قطعیت‌ها
پیش‌بینی‌پذیری فردی: اگر ندانیم وقتی همسر ما عصبانی می‌شود، چه کاری می‌کند؟ ما را می‌کشد؟ یا می‌زند؟ یا قهر می‌کند؟ یا برایمان می‌نویسد؟ آن‌وقت نمی‌توانیم زندگی کنیم؛ چون زندگی برایمان پیش‌بینی‌ناپذیر می‌شود.

مطالعات مختلف نشان می‌دهد: پیش‌بینی‌ناپذیری و عدم‌قطعیت منجر به افزایش تشویش و به دنبال آن افزایش نفرت افراد به همدیگر می‌شود. وقتی در جامعه‌ای پیش‌بینی‌ناپذیری تبدیل به ارزش می‌شود یعنی افراد به نفرت‌پراکنی تشویق شده‌اند.

شاید بهترین هدیه‌ای که هرکسی به اطرافیانش می‌دهد، اطمینان است و اطمینان یعنی پیش‌بینی‌پذیرتر باشیم.

پیش‌بینی‌پذیری شرکتی و سازمانی: یکی از دلایلی که کسب‌وکارهای نو در زمان کوتاهی توانست کاربر جدی بگیرد؛ همین پیش‌بینی‌پذیری‌شان بود. وقتی تاکسی می‌گرفتی و نمی‌دانستی قیمت چقدر خواهد بود، وقتی خرید می‌کردی و نمی‌دانستی می‌شود تعویض کرد یا نه؟ یعنی خدمت پیش‌بینی‌پذیر نبود؛ یعنی ما همیشه فکر می‌کنیم همان کسی هستیم که کلاه سرمان می‌رود.

پیش‌بینی‌پذیری ملی: وقتی در سطح ملی تا این اندازه پیش‌بینی‌ناپذیر باشیم، یعنی سرمایه‌گذاری از یک تصمیم‌گیری منطقی به یک قمار تبدیل شده است. یعنی دل بسته‌ایم به شگفتی‌سازها!

البته برای گریز از بیماری «صبر کن ببینیم چه می‌شود!» یا «حرف برنامه‌ریزی با من نزن»، بیش از هر چیزی نیاز داریم به پیش‌بینی‌پذیری ملی و سیاست‌هایی که ثبات را می‌آورند.

پیش‌بینی‌ناپذیری یعنی عقلانیت!
برای توسعه یافتن باید پیش‌بینی‌پذیر شویم. تنها آن کشورهایی که برای مردم خود و جهان پیش‌بینی‌پذیر هستند؛ می‌توانند سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی را جذب نمایند؛ همانطور که تنها افراد پیش‌بینی‌پذیر برای دیگران قابل اعتماد.

پیش‌بینی‌ناپذیری تنها یک تاکتیک نبرد است، نه شیوه حکمرانی!

شبکه توسعه
@I_D_network

@ShareNovate
2.8K views17:12
باز کردن / نظر دهید
2022-03-09 20:06:56
4.8K views17:06
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 22:12:31
‏در خیابان اگر کودکی‌ام را دیدی
دستش را بگیر 
ببوس‌اش
و از ازدحام تانک‌ها
به آغوشی تنها
مهمان‌اش کن

وقتی سیاستمدارها
خشم شلیک می‌کنند
به جهانی
و گلوله‌ای
به کودکی!

‎#اکراین
‎#NoWar
4.0K views19:12
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 16:59:34 پیش‌انگاره‌های مهندسی در فرهنگ ایرانی
روز مهندس مبارک

امیر ناظمی

فرهاد، همان فرهاد معروف عاشق شیرین، از نخستین کسانی است که در ادبیات ایران به عنوان مهندس شناخته شده است. این یادداشت روایت مهندس و مهندسی است در ادبیات ایران.

به قدمت ادراک ما
هر واژه‌ای در هر جامعه‌ای قدمتی دارد به اندازه ادراک آن جامعه. واژه‌های طبیعی مانند خورشید و ماه و باران به دلیل آن‌که نخستین مواجهه‌های بشر با دنیای پیرامونش هستند، واژه‌هایی هستند به قدمت خود زبان. اما واژه‌ای مانند مردم‌سالاری یا دموکراسی قدمتی کمتر دارد، چرا که بشر قرن‌ها گذشت تا بتواند این مفهوم را بفهمد و بعد نیاز به واژه‌ای برای بیان آن بیابد.

واژه مهندس به پیش از نظامی گنجوی و به شاهنامه نیز می‌رسد؛ هرچند در شاهنامه این صفت برای شخصیت‌های شاهنامه به کار نرفته است. در شاهنامه ۲ بار از این واژه استفاده شده است؛ و در معنایی مشابه فهم امروز. به عنوان نمونه خسروپرویز برای ساخت «ایوان مداین» مجموعه‌ای از مهندسان را از روم، هند، چین و ایران فرامی‌خواند تا برایش قصری (ایوانی) بسازند.

اما در داستان نظامی گنجوی، فرهاد مهندسی را در چین خوانده است و در آن زمان به ایران بازگشته. فرهاد هم‌کلاسی شاپور بوده است در چین؛ و پس از بازگشت به ایران در دستگاه خسرو منزلتی دارد؛ چیزی مشابه وزیر.

شاپور که پیام‌رسان پنهانی خسرو به شیرین است؛ متوجه مشکلی می‌شود. شیرین که غذای اصلی‌اش شیر است، بابت سختی‌هایی که به پرستاران و همراهانش بابت تهیه شیر می‌دهد، دل‌نگران و آزرده است. به همین دلیل شاپور تصمیم می‌گیرد تا مهندس فرهاد را به او معرفی کند؛ برای طراحی و ساخت سازه‌ای جهت انتقال و جمع‌آوری شیر از محل نگهداری حیوانات تا اقامتگاه او.

در داستان «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی در مورد فرهاد چنین آمده است:
هست اینجا مهندس مردی استاد
جوانی نام او فرزانه فرهاد

به این ترتیب فرهاد نخستین بار با زیردستان‌اش به حضور شیرین پذیرفته می‌شود.

نگاه به مهندس و مهندسی
یافتن پیش‌فرض‌ها و زمینه‌های نگاه فرهنگ ایرانی به مهندس و مهندسی بر پایه روایت فردوسی و نظامی را می‌توان در گزاره‌های زیر خلاصه کرد:

احترام به دانش: مهندسی دانش است، نه بر پایه فره ایزدی و نگاه خداوندی می‌آید و نه تنها بر پایه خودآموختگی. پادشاه می‌داند که با شهود و فره ایزدی‌اش نمی‌تواند سازه بسازد و باید برای بقای حکمرانی‌اش به دانش احترام بگذارد.
به وقت هندسه عبرت‌نمایی
مجسطی‌دان اقلیدس‌گشایی

جذب نخبگان: هرچند در شاهنامه، ایران چیزی است مشابه مرکز جهان، اما مهندسین توانا در سراسر کشورهای پیشرو پراکنده‌اند. در حقیقت دانش و فناوری در انحصار ایران و ایرانی نیست؛ و برای بزرگ شدن و ساخت سازه‌ای مناسب، چاره‌ای نیست جز جذب این نیروهای دانشی. برای همین است که خسروپرویز توانمندترین مهندسان را از چین و روم و هند و ایران فرامی‌خواند.

یادگیری دانش از دیگران: دانش مهندسی در جهان گسترده است و برای یادگیری آن رفتن به کشوری دیگر بدیهی است. به همین دلیل است که شاپور و فرهاد به چین می‌روند برای یادگیری مهندسی. شاپور می‌گوید:
که ما هر دو به چین همزاد بودیم
دو شاگرد از یکی استاد بودیم

در ادامه:
بود هر کار بی‌استاد دشوار
نخست استاد باسد، وانگهی کار

خلاقیت هنر و صنعت: در زبان فارسی صنعت تا پیش از صنعتی‌شدن و حتی تا اوایل دهه ۱۳۰۰، به معنای هنر امروزین به کار می‌رفته است؛ مانند واژه «صنایع مستظرفه» که به جای «هنرهای زیبا» (Fine Art) به کار می‌رفته است. در حقیقت هنر و صنعت هم از جنبه اشتراک واژگانی و هم از جنبه نوع فعالیت، از یک ریشه دانسته می‌شده است؛ یعنی خلاقیت. نظامی گنجوی از زبان شاپور که نقاشی زبردست بوده است، می‌گوید:
چو هر مایه که بود از پیشه برداشت
قلم بر من فکند، او تیشه برداشت

محیط زیست: تصور قالب ایرانیان آن است که شیرین برای فرهاد شرط می‌گذارد تا بیستون را تبدیل به دیوارنگاره کند؛ اما این تصوری نادرست است. شرط میان خسرو و فرهادی، نوعی دوئل است؛ و آن ساخت گذرگاهی در کوه است؛ که هر دو می‌پذیرند. اما دیوارنگاره‌ها روی کوه برای چیست؟


فرهاد برای آن‌که کوه (نماد طبیعت) شرمسار نشود (از بابت آن‌که بخشی از آن کنده می‌شود) تصمیم به ایجاد دیوارنگاره می‌گیرد.
نخست آزرم آن کرسی نگه داشت
بر او تمثال‌های نغز بنگاشت
به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ
چنان بر زد که مانی نقش ارژنگ

در حقیقت دیوارنگاره‌ها احترام به طبیعت بوده است؛ تا کوه (طبیعت) نیز بر او آسان گیرد.

این ۵ ویژگی پایه‌های ادراکی ما ایرانیان است از مهندسی؛ ویژگی‌هایی که هنوز هم رهایی‌بخش هستند.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
6.9K viewsedited  13:59
باز کردن / نظر دهید