Get Mystery Box with random crypto!

جامعه شناسی مردم مدار ، قدرت اجتماع علمی و مسئله‌ زنده یاد هال | جامعه شناسی مردم مدار

جامعه شناسی مردم مدار ، قدرت اجتماع علمی و مسئله‌ زنده یاد هاله لاجوردی(۱)

از سال ۱۳۵۴ دانشجوی جامعه شناسی هستم در ۲۰ ساله اخیر به عرصه‌ای از جامعه شناسی تعلق خاطر دارم که امروزه به پیشنهاد مایکل بوروی، درکنارسه عرصه های جامعه شناسی: حرفه ای، انتقادی و سیاستگزار، به عنوان جامعه شناسی مردم مدار شناخته می‌شود .

به گمان من ،جامعه شناسی مردم مدار، حداقل برچهار پیش فرض استوار است:

اول _پدیده های اجتماعی تاریخی دارند، در طول زمان شکل می‌گیرند ودگرگون می شوند. بدون درک این فرایند زمان مند ، به خوبی قابل فهم نیستند.

دوم_ پدیده های اجتماعی را در کلیت شان نمی توان فهم کرد.برای درک پیچیدگی آن کلیت ، ضروری است، با کمک مفاهیم مناسب، گام به گام، با انتزاع منطقی پیش رفت وبه مفاهیم پایه ای در آن عرصه دست یافت.
در فرایند بازگشت، این بارهمان کلیت به کمک مفاهیم ، این باردر شکل اندیشیده اش بازآفرینی می شودو کلیت درفرایند شکل گیری و امکان دگرگونی اش قابل درک می شود.

سوم_ گروه های ذینفع مرتبط با پدیده های اجتماعی، در میدان های قدرت متفاوتی زیست وعمل می کنند. درک این میدان های قدرت برای فهم پدیده اجتماعی وراه های دگرگونی آن ضروری است.

چهارم_پدیده های اجتماعی را با مشارکت موثر و تلاش در جهت تغییر شان بهتر می‌توان شناخت، تحلیل انتزاعی واز راه دور، به ارائه تصویری ساده‌انگارانه و ناقص می ‌انجامد.


زنده یاد هاله لاجوردی رااز نزدیک نمی شناختم با پیام یکی از همکاران در گروه هیئت‌ مدیره انجمن جامعه شناسی ایران، از "واقعه" مطلع شدم.

به گروه تاریخ شفاهی جامعه شناسی که به ابتکار دکتر آزاد ارمکی راه اندازی شده است مراجعه کردم.
یک همکلاسی سابق توضیحاتی داده بود که یک عبارتش کلیدی بود:
«نمی توان به تمامی هر آنچه بر او رفته است را بازگو کرد».
در پاسخ به پست ایشان این متن را قرار دادم:

احتمالا اگر خانم هاله لاجوردی دراین گروه حاضر بود. ازشما می پرسید:
«چرا حتی امروز نمی توان به تمامی آن چه برمن رفته را روایت وبازگونمود؟»

و اگر ژانت آفاری حاضر بود، می گفت: حداقل بخشی از لکنت زبان ما، در ۱۲۵ سال اخیر نتیجه سکوت خودخواسته و به رنگ جماعت درسرای قدرت، درآمدن ما،با منفعت ویا بی منفعت بوده است .

و من می گویم ای کاش کتاب انقلاب مشروطه ایران خانم آفاری را دوباره و به یاد خانم لاجوردی بخوانیم و از خودمان و از یکدیگر بپرسیم :
تاچند ، تاچند...

درهمان گروه ودر پستی دیگر، یکی از اعضای هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران توضیحاتی داده بود و به نقش "وتویی" گروهی از دانشجویان در اخراج ایشان از دانشگاه اشاره داشت، در پاسخ به پست مذکور این متن را قرار دادم:

تاکیدشما بر نقش وتویی دانشجویان در وضعیت زنده یاد خانم لاجوردی، برپایه تجربه زیسته من قابل تایید است.
حضورموثرو دخالت دانشجویان نزدیک به قدرت، پایه دانشکده علوم اجتماعی از سال ۱۳۵۹ را شکل داده است
.از ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۸ دانشجوی این دانشکده بودم وشاهد اخراج اساتید، بی فرصت دفاع و رسیدگی عادلانه بودم، دوره ای که به انقلاب فرهنگی شناخته می شود. از آن جمله: اخراج زنده یاد دکتر منوچهر راد، دکتر ادیبی، دکترایزدی و دکتر نیک گهر.

پیشنهادم این است:
امروز هر کدام از حاضران درگروه، فعال و یا منفعل در آن رویدادها سخن بگوییم.
با این هدف که بتوانیم ببخشیم، بخشیده شویم، تا فراموش نکنیم .

که اگرما این مهم را، دیروز انجام داده بودیم، شاید دیگرامروز دانشجوی با قدرت وتویی نمی داشتیم و شاید امروز زنده یاد خانم لاجوردی هم دراین گروه حاضر و ناظربود.

فرد دیگری در گروه مذکور از نقش قبیله گرایی جو همفکران و همقطاران در وضعیت زنده یاد لاجوردی می‌گوید.

در پاسخ به پست ایشان نوشتم:
به نظرم شاید ایده یاسپرس که می گوید: دانشگاه سه پایه دارد آموزش، پژوهش و نقد، برای فهم این وضعیت مفیدباشد.

وقتی قدرت همواره نقد جدی و اصولی به ویژه درعرصه اجتماعی را برنمی تابد و منتقدان را در نظام دانشگاهی اهل شیطنت می نامد و محدود ومرعوب می کند .فضای دانشگاه برای همه ناامن و رقابت برای باقی ماندن اصل می شود.
هانا آرنت درجایی گفته، (نقل به مضمون)
هرکس درخلوت خودش فکر می کرد نوبت او نخواهد رسید، اشتباه می کردند.

همکاری دیگر، درهمان گروه ضمن اشاره به ضرورت نقد روال های طرد و حذف در دانشگاه تاکید کرد که باید از آب ریختن به آسیاب کسانی که میخواهند از دانشگاه مشروعیت زدایی کنند خود داری کنیم و مهربان تر و انسانی تر برخورد نماییم با این تاکید که خون را با خون نمی شویند.
@siamakzandrazavi