سیمیاگری #جستار_فلسفی_۷۱ پایه و بنیادِ انسانیت و فردیت ما چ | سیمیاگری
سیمیاگری #جستار_فلسفی_۷۱
پایه و بنیادِ انسانیت و فردیت ما چیست؟ (۱) #فلسفه_و _زندگی
هر جوابی به این سوال بدهیم در قدم اول، با آن میتوانیم نقطهی اتکا و جایگاهمان را برای شروع تحقیق و مطالعهی سیر تفکر فلسفی خودمان پیدا کنیم؛ و اما از طرفی چون نمیدانیم کجا باید دنبال جواب بگردیم، چنین جوابی در قدم دوم، به ما کمک میکند تا حدودی به یک «روش و شیوه»ی فلسفی برای تحقیق و مطالعه برسیم و با آن به توصیف نقاط عطف تاریخی بپردازیم و روی «زمینه»های جداگانه و متفاوتی تامل کنیم که به رشد و توسعهی «فلسفه» درغرب، و ایستاییِ آن در جامعهی خودمان منجر شده است.
ممکن است بپرسید: مطالعهی سیر تفکر فلسفی خودمان و به طور کلی «فلسفه» چه فایدهای دارد؟ شاید بتوان این جواب را داد که با «فهم نحوهی سیر تفکر فلسفی»مان میتوانیم به نگاه کلانِ خاص و متناسب با عصر امروز برسیم. و فقط با چنین نگاهی از شرّ قفسِ زمانه، و غل و زنجیر آزاد میشویم، بنابراین «رهاییبخشی»، مهمترین فایدهی فلسفه است.
اما به سوال اصلی برگردیم اگر بخواهیم با تکیه بر یکی از جریانهای فلسفیِ مهم امروز به آن جواب بدهیم؛ باید بگوییم که اساس و ریشهی آدمیت و فردیت ما «زبانِ» ماست. اما چرا و چهطور؟
#براین_مگی در مقدمهی گفتوگو با #جان_سرل میگوید به باور برخی فیلسوفان؛ آنچیزی که ما را قادر میکند که به راههای موجود با دنیا رابطه برقرار کنیم بیش از هر چیز، توان «تفکرِ انتزاعیِ» ماست و امکانِ آن را «زبان» فراهم میکند، ما از طریقِ اکتساب زبان، «خویشتنی» پیدا میکنیم و «خود» میشویم. بنابراین «زبان» پایه و بنیادِ آدمیت و فردیت ماست. جان سرل، «زبان» را محور فلسفه میداند و میگوید؛ فلسفه به معنایی، تحقیقی بسیار مهم است و برخلاف تصور رایج، تجربههای ما از جهانی مستقل از زبان بهدست نمیآیند، بلکه مفاهیم و مقولات زبانی به شکل دادنِ تجربهی ما از جهان، کمک میکنند.
اما اگر «فلسفه» یک تحقیق مهم باشد و «زبان» اساسِ تفکر انتزاعی و بنیادِ آدمیت و فردیت ما، فلسفهورزی روی «زبان» به چه معناست و چه طور میتوان با آن، سیر تفکر فلسفیِ یک جامعه را مطالعه کرد؟
جان سرل میگوید؛ «زبان» و «زندگی» و فعالیتهایمان را باید در تعامل و تداخل با هم ببینیم و روی این موضوع که در اصل دیدگاه و رأی #ویتگنشتاین است تاکید زیادی میکند، این که:
«زبان» را باید به عنوان شکلی از رفتارِ انسانی و «شکلی از زندگی» مطالعه و بررسی کرد.
از این رو، مفهوم ما از «واقعیت و آنچه هست» بر محور مقولات لفظی و زبانی ما شکل میگیرد، بنابراین فلسفهورزی روی «زبان» به معنیِ تحقیق در ساختارِ تجربهی ما از زندگی است؛ در شقوق و شئون مختلفِ زیستنِ زندگی یا حتی «بودن».
اما «زبان» دقیقا به چه معنا بنیادِ تفکر انتزاعی، فردیت و آدمیت ماست؟
به همان معناکه، _البته با تکیه بر ویتگنشتاین_«زبان» شکلی از رفتارِ انسانی و «شکلی از زندگی» ماست. پس مشخص است تحقیق فلسفی روی آن، یعنی چه. بررسی آن، یعنی تحقیق روی زندگی خاصِ روابط جمعی و خویشتنِ فردی خودمان. افلاطون از قول سقراط گفته است: زندگیِ بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد!
بنابراین هدف از تحقیقِ فلسفی روی «زبان»، بررسی و مطالعهی «شکل زندگیِ» داده شده و روابط پیچیدهی درون آن است و «زبانِ» عجین با آن، که با نقش محوری، در حال شکل دادن به تجربه، هویتِجمعی و فردیت ماست. اما این تحقیق و مطالعه را از کجا شروع کنیم؟
از مفروضاتِ پذیرفته شده و پیشفرضهایی که بدون تحقیق، پنداشتهایم درستاند! @simiagari