Get Mystery Box with random crypto!

سیمیاگری #جستار_فلسفی_۷۲ به فلسفه‌ ایران باستان برگردیم؟ (۱ | سیمیاگری

سیمیاگری
#جستار_فلسفی_۷۲

به
فلسفه‌ ایران باستان برگردیم؟ (۱)
#فلسفه_و_زندگی

سهروردی(شيخ‌ اشراق)، درباره ايران باستان می‌نویسد؛ در آن دوره، شاخه‌ای از «حکمت حقيقي و جاودانِ خرد» یا «حکمت نوريه» وجود داشته که زرتشت و حکیمان دیگر حامل آن بوده‌اند. و تاکید می‌کند اختلاف همه‌ی عالمان اصیلِ دنیا، فقط به «زبان‌» و الفاظ‌شان‌ برمی‌گردد وگرنه اکثر آن‌ها در مسائل عمده، هم‌نظر هستند و جهان‌های سه‌گانه را می‌پذیرند.

از نگاه سهروردی ما در جهان‌های موازی ِسه‌گانه زندگی می‌کنیم و علاوه بر دو جهان مادی و غیرمادی، عالم سومی داریم که واقعا وجود دارد اما قوانین آن، به کل با این دنیایی که می‌شناسیم تفاوت دارد، جهانی که هَوَرقَلیا یا «شهرِعتیق» می‌نامد، دنیای موازیِ زیبایی که محفوظ در ديوارهاي تو درتوست، پرديسی خرم و برین با گنبدهاي استوار و محل استقرارِ «خسرو»، پيرِ مغان!

ما به این‌که در قفسِ زمانِ دروغین و کمّی اسیر شده‌ایم خودآگاهی روشنی نداریم و نمی‌دانیم که با اسارت‌ در این چاه قیروان، قدرت «تخیل»مان از کار افتاده و وسعت پرواز را از دست داد‌ه‌ایم. فقط گاهی تلنگری می‌خوریم، مثلا اگر نیمه‌های مرداد؛ در فصل بیداد ِگرما ناگهان آشوب بی‌موقع قطره‌های باران را پشت شیشه به تماشا بایستیم، ناگهان با احساس شدیدِ غربت، پازل‌هایی بریده از بینش اساطیری زُروانی و آخرالزمانی پیدا می‌کنیم که از عمق ناخودآگاه مشترک‌ جمعی و از زیر و زبرترین لایه‌ی فراموشخانه‌ی ذهن بالا می‌آید، شعله‌ای می‌کشد و محو می‌شود.

به‌خصوص در این روزهایی که رو به سراشیبی، درون الگوی تکراری ِامید و بن‌‌بست ناامیدی گیر کرده‌ایم.درروزهای دردناک و نمناکی که علاوه بر تجربه‌ی دوصد ناکارآمدی اداره‌ی مملکت در دهه‌های گذشته، نتیجه‌ی عدم‌ ِمدیریت و بی‌کفایتی شدید را در کنترل همه‌گیری شاهدیم. و #کرونا دارد مثل‌ اژدهایی هفت‌سر هر ثانیه یکی از اهالی شهر را می‌بلعد. شاید درون این تنگنا مثل هرانسانی، توهم بزنیم می‌توانیم در قواره‌ی یک تشکیلاتِ دولتی سیستماتیک و دانا فکر کنیم و راهی بسازیم، اما بیش‌تر به این واقعیت آگاهیم که این گوشه‌ی خاورمیانه‌ی تب‌‌آلود، به قول #صادق_هدایت درون این چاهک ِدنیا، هنوز در چنبره‌ی خودخوا‌هی‌های فردی و منافع شخصیِ عده‌ای هیچ و پوچ، اسیریم و همچنان دست‌های پنهانِ خودی و غیرخودی، به خون شهروندان آغشته می‌شود و خاک‌ قبرستان‌ها با مرگ‌های رازآلود و مشکوک، آماس کرده و بالا می‌آید. اما چرا هنوز امیدواریم؟

چون هنوز هم آخرِ قصه‌ی آن بینش فلسفی_اساطیری می‌گوید وقتی این حجم از راز زیر یک خاک جمع شود، زندگیِ‌ درونی پیدامی‌کند، کم‌کم مرگ را از درون خودش عبور می‌دهد، پشت سر جا می‌گذارد و دیگر هرچه به آن اضافه شود،‌ بیش‌تر نمی‌میرد تا بالاخره نیمه‌ی خیرِ مقابلش سربرآورد، شروعی نو و آفرینشی تازه را رقم بزند؛ از بن‌بست نجات‌مان بدهد و راه‌مان را تا دم دروازه‌های #شهر_عتیق هموار و گسترده کند.

حکمت ایران باستان سه سویه‌ی فلسفی، اخلاقی و اساطیری دارد که در تعامل با هم نگاهی کلان می‌سازند همراه با قصه‌ای که طرحی یکپارچه، برای چگونگی رابطه‌ی ما‌ با جهان ارائه می‌کند، و نقشی را که «انسانِ ایرانی» باید در این قصه باید بازی کند، به او می‌دهد. اگر نگاهی گذرا به مبانی فلسفیِ هستی‌شناسانه و معرفت‌شناسانه‌ی آن بیندازیم با اصطلاحات زبانی‌، مثل: مبدئیت نور، تشکیک نور، تجربه‌ی عالم خیال و شهر عتیق، وجود نفس و …مواجه می‌شویم که باز ما را با پیشفرض‌هایی اخلاقی روبه‌رو می‌کنند که به مفاهیم دیگری مثل دانش، رستگاري، روشندلي، مردمي، همت بلند و خوش‌زيستن گره خورده‌اند. این دو سویه‌ی فلسفی و اخلاقی در نسبت با قصه‌ی یکپارچه‌ی اساطیری آن فهمیده می‌شوند، می‌دانیم فلسفه‌ی مغان مادستان ايران در تاريخ فلسفه‌ی یونان، دانش و عرفان قوم‌های شرق و غرب نقش ويژه‌ای داشته و تاثیرگذار بوده است. کِی از آن نگاه کلان فلسفی و قصه‌ی مشترک و جمعی جدا افتادیم؟

پرسش مهم‌تر ‌‌‌این ‌که؛ چرا آن ادبیاتِ غنی و زبان پیچیده در کاربردِ مفاهیم والای انسانی، جای خودش را به ادبیاتی داده که دنيايي ذاتاً ايستا، معلق در زمان، غيرعقلاني و گذشته‌گرا را تبلیغ می‌کند و با ساده سازیِ زبان، خودش را به مفاهیمی مثل «بيگانه‌هراسي»، «تندرويِ افراطی»، «تعصب و سلیقه‌ی شخصی» و «سنت‌پرستي» گره می‌زند و درنتیجه‌ی آن، نه تنها انباشت تجربه و نگاه فلسفی کلان و قصه‌ای انسجام‌بخش نداریم، بلکه همه نگاه‌ها حول “منافع شخصی” و “الگوی دروغ و عوام‌فریبی”، شکلی ازهم گسیخته می‌گیرد تا هرکسی که مهارت بهتری برای قانون‌سواری دارد بدون نیاز به حکمت و تجربه و دانش، صاحب قدرت و منفعت شود؟

۱۴ مرداد ۱۴۰۰
@simiagari

https://bit.ly/3lvoUJi