Get Mystery Box with random crypto!

سیمیاگری #جستار_فلسفی_۸۶ وقتی کلمه‌ها آوار می‌شوند و ویران | سیمیاگری

سیمیاگری

#جستار_فلسفی_۸۶

وقتی کلمه‌ها آوار می‌شوند و ویران می‌کنند!(۱)


حیرت انگیز است که بسیاری از متفکران «واقعیت زندگی» را به سیستم و نظام تعریف می کنند و در بهترین حالت، تصویری ساکن از محیطی که ما را دربرگرفته ارائه می‌کنند و نامش را می‌گذارند:«ساختار»

من هم مثل خیلی‌ها، با کمی تساهل می‌توانم درک کنم که هر کدام از ما درون شبکه‌ای درهم تنیده از سیستم‌های خانواده، و نظام‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و حکومتی و البته طبیعی، پرتاب شده‌ایم.

اما مگر تصوری که من از این مجموعه دارم کافی‌ست که بتوانم آن را به بیان منطقی و نظم زبانی بکشم و در ساختار یا ساختارهایی ایستا و مرده توضیح‌اش بدهم، با این هدف مهم که ریشه‌ی مشکلات و بحران‌ها را پیدا کنم؟

زندگیِ جمعیِ درهمِ اجتماعی، اقتصادی، سیاسیِ و طبیعی ما اگر ساختاری شسته و روشنِ ماشین‌وار داشت که متفکران می‌توانستند ایرادهای ریز و درشت را در موتور، سیستم برق یا هر جای دیگر آن را پیدا کنند و با این آگاهی و تشخیص، خیل عظیمی از مکانیک‌های میدانِ زندگی را به درمان آن فرابخوانند و هر روز سرمنشأ تحولات عظیم در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی بشوند و آن را به سمت نظام‌های جدید و متناسب با نیازهای روز حرکت بدهند.

با همین نگاه است که بیش‌تر دوست دارم تجسم کنم ما را «پدیده‌ها» دربرگرفته‌اند و تک تک‌مان تحت حکومتِ پدیدارها و در اسارت‌شان هستیم. واژه‌ی «پدیدار» از کلمه‌ی «ساختار» زنده‌تر است و موجودی جاندار را تجسم می‌بخشد و هویدا می‌کند که بی‌پروای من و شما، به ارتزاق روزانه‌اش ادامه می‌دهد و برای زندگی‌اش تلاش می کند.
پس از این زاویه ببینیم که پدیدارهای بی شماری به محیط زندگی‌مان فرم می‌دهند و پیوسته در حال ساختنِ ساختارهای موقت و لغزان هستند؛ در این میان، اگر درخت و کبوتر وغیره پدیده‌های طبیعی‌اند و جان‌دار هستند. «رانت»، «انحصار» و «فساد» هم پدیده‌های اجتماعیِ زنده و هوشمند هستند، زاییده‌ی بستر رود خروشان و در جریانِ جنبده‌ای که فرم زندگی ما را پدیدار کرده و می‌کند. وقتی پلاسکو در آتش می‌سوزد، یا دست‌های نحسِ نااصلی به هواپیمای خودی موشک می‌زند، یا زمانی که به همت کشت و کشتار کرونایی، قبرستان‌ها آباد می‌شود تا ایمنی گله‌ای از راه برسد و تازه واکسن‌های نوشدارو بعد از مرگ سهراب با کُندیِ کشنده به عرصه بیایند و آن لحظه‌ای که متروپل فرو می‌ریزد و خشمی عمیق در عمق جانِ بازماندگان فاجعه می‌کارد دست‌های آلوده‌ی همان پدیده‌هایی درکارند که برای ادامه حیات و بقا، ویران می‌کنند تا زنده بمانند.

این «شکل زندگیِ» مطلق‌گرا و انحصارپرورست که «رانت‌خوار» می‌زاید. هر چه قدر هم ما اعتراض کنیم و با زورگویی وانحصارگرایی گلاویز شویم ساختاری دارد مدام آن را تولید می‌کند و این محصول را بیرون می‌دهد و برای بقای خودش می‌جنگد. چرا که بستر این طور فراهم شده، تا از میان هزاران امکان، مدام نسخه های مختلفی از این ساختار بر زندگی جمعی ما حاکم شود و طی قرون متوالی در شکل‌های مختلف از نو ظاهر شود و استقلال و هویت جمعی و فردی ما را تهدید کند و با خطر جدی مواجه سازد، هر چه قدر هم نترس و شجاع باشیم بالاخره در جنگی نابرابر با پدیده‌ای که حاکم شده و قدرت در دستان اوست، می بازیم که در دفاع از خودش، حتی حاضرست طناب دار را به گردن‌مان گره کند. مگر عظیم‌ترین و قوی‌ترین نیروی این زندگی و هستی، میل به بقا نیست؟ تمام پدیده‌ها، میل شدیدی به بقا و حفظ حیات و قدرت‌شان دارند.

اینجاست که حتما می‌پرسیم ریشه‌های اصلی این پدیده‌های انحصاگرِ ویرانگر که بی‌وقفه و شبانه‌روزی به بدیهی‌ترین حقوق شهروندان تجاوز می‌کنند، کجاست؟ در کدام نقطه می‌توانیم نطفه‌ی نابسته‌ی آن‌ها را در ابتدای خط تولیدشان بیابیم و از بُن خشک کنیم؟

به نظرم برای پیدا کردن جواب این پرسش مهم و حیاتی، باید تفکر کرد، جدی تفکر کرد و بسیار تفکر کرد!
@simiagari