Get Mystery Box with random crypto!

من هیچ وقت نتوانستم با شعر رضا براهنی ارتباط برقرار کنم، ذوق ا | سیدمهدی زرقانی

من هیچ وقت نتوانستم با شعر رضا براهنی ارتباط برقرار کنم، ذوق است دیگر چون و چرا برنمی دارد اماهیچکس نمی تواند منکر نقش براهنی در نقد ادبی معاصر شود. نباید آدمها را به یکی از وجوه شخصیتی شان تقلیل داد، این درست اما هم آنها با عملکردشان لایه های شخصیتی شان را برمی سازند و هم ما به عنوان «دیگری» تصویری از آنها برمی سازیم که هر دو تصویر برساخته لایه هایی از شخصیتشان را پر رنگ تر می کند و برای من براهنی منتقد تصویر شفاف تری دارد از براهنی شاعر. در ضمن به این هم توجه دارم که لایه های شخصیتی مذکور چونان دایره های متداخل هستند نه جزایر دورافتاده از هم. استعاره ای که در کتاب چشم انداز شعر معاصر برای براهنی ساخته ام، «نیمکت نشینان ردیف آخر کلاس» است. امروز درست یادم نیست که در دهه هشتاد چرا این استعاره را در توصیف او با کار بردم اما حالا که فکر می کنم ان را از جهاتی مناسب می بینم. برای نسل ما، نیمکت نشینان مذکور هویت و کارکرد متفاوتی داشتند که بارزترین وجهشان «سنت شکنی» بود. آنها تن به قواعد کلاس نمی دادند و خود را در جایگاهی برتر می دبدند. معلمها هم از آنها حساب می بردند. به یمن وجود آنها مثلث قدرتی در کلاس شکل می گرفت که یک ضلع آن معلم بود، ضلع دوم نیمکت نشبنان ته کلاس و ضلع سوم دیگر دانش اموزان کلاس. روابط این سه بسبار پیچیده و متنوع بود و در چهارچوب کلیشه های رفتاری مرسوم جای نمی گرفت. سیستم اموزشی گرچه به روی خودش نمی آورد اما این مثلث را به رسمیت شناخته بود. بعدها که معلم دبیرستان شدم، دریافتم اضلاع این مثلث قدرت به دفتر دبیرستان، که یکی دیگر از مراکز قدرت بود نیز سرایت کرده و در نیمکت نشینان فوق در تصمیمات اهل دفتر نقش و اهمیت خاصی داشتند. گویا بقیه بچه های کلاس هویت جمعی و انبوهی یکسانی داشتند اما انها به فردیتی رسبده بودند که همه را به اسم می شناختند. بدین ترتیب همین تعداد اندک بر جریان کلی تدریس اثر می گذاشتند و نقش خودشان را بازی می کردند. آنها در عین حال، غالبا نماینده طغیان و عصیان علیه سیستم آموزشی هم بودند و با رفتار و گفتار سعی می کردند کلیشه های رسمی و متعارف را بشکنند و به «حریم تابوها تجاوز کنند». درست به این علت بود که طنز، که به تعبیر شفیعی کدکنی دو ویژگی توامان دارد (تجاوز به حریم تابوها و اجتماع هنری نقیضین)، در رفتار و گفتار آنها تعین و تجسم پیدا می کرد و آنها غالبا با استفاده از ابزار خنده (به تعبیر باختین) شکوه کاغذین سیستم اموزشی و نهاد مدرسه را به بازی می گرفتند. خندیدن و خنداندن آنها به بازی گرفتن و متزلزل کردن هژمونی گفتمان مسلط در مدرسه و چیزی بیش از یک خنده معمولی زودگذر بود. معلمها همیشه گوشه چشمی به آنها داشتند و بچه ها، چه انها که موافق نیمکت نشینان ته کلاس بودند و چه آنها که مخالفشان، بعد از کلاس درباره حرکات و سکنات آنها و کنش و واکنش معلم فراوان صحبت می کردند و بدین ترتیب نظمی شکننده در کلاس شکل می گرفت که نقش نیمکت نشینان در آن برجسته بود. این را هم بیفزایم که انها غالبا یک یا دو سال رفوزه شده بودند و همین کبر سن، سطح شان را از سطح کلاس بالاتر می برد اما رفوزه شدن آنها غالبا به علت کند ذهنی نبود. بچه های پخمه، حتی اگر چند سال رفوزه می شدند، در گوشه ای کز می کردند و اهل گفتمان سازی و گفتمان بازی نبودند اما اینها غالبا ذهنهای تیزی داشتند که نظم نمادین نهاد مدرسه را برنمی تابیدند. من در این نوشته سعی کردم، استعاره نیمکت نشینان ته کلاس را کمی بسط دهم و معتقدم براهنی از همین نیمکت نشینانی بود که در کلاس معاصر نشسته بود. او در سه زنگ شاعری، داستان نویسی، نقد ادبی حضور فعال داشت و معلم و بچه ها و نظم نمادین کلاس را به بازی می گرفت. در دفتر مدرسه معاصر، معلمها درباره اش زیاد صحبت می کردند اما در جمعهای عمومی حتی حضورش را به رسمیت نمی شناختند. انگار به رسمیت شناختن سنت شکنان ته کلاس نظم مسلط مدرسه معاصر را به هم می زد و معلمها و ناظمها دوست نمی داشتند این نظم به هم بخورد. براهنی اصلا قواعد مدرسه را قبول نداشت و در هر فرصتی، ریگی پرتاب می کرد و ذهنها را متوجه جنبه ای از کلاس و مدرسه می کرد که نظم مسلط آن را از نظرها دور نگاه داشته بود. او می دانست دیر یا زود پرونده اش را زیر بغلش می دهند و عذرش را از مدرسه ادب معاصر می خواهند. خودش پیسدستی کردو اعلامیه ای به در کلاس چسباند و گفت «چرا دیگر شاعر نیمایی نیست» . طلا را نه در خاک و نه در آب که «در مس» کشف کرد و «کیمیاگری» را نه در آزمایشگاه که در «خاک» جستجو می کرد. او مذکری بود که علیه «تاریخ مذکر» قیام کرد و هر کجا رفت و هر چه نوشت شکستن ساختار استراتژی اصلی او در گفتن و نوشتن و عمل کردن بود. هیچکس نمی تواند منکر نقش برجسته، جریان ساز و اثر گذار او در زنگ نقد ادبی مدرسه ادب معاصر شود حتی اگر مثل من با شعرش ارتباط برقرار نکند.
https://t.me/smzarghani