Get Mystery Box with random crypto!

‍ چرا اجتماع در ایران رو به افول رفت؟ @solati_mehran مهر | مهران صولتی

‍ چرا اجتماع در ایران رو به افول رفت؟

@solati_mehran

مهران صولتی


عبدالمحمد کاظمی پور و محسن گودرزی در مقاله تحقیقی و ارزشمند؛ " افول اجتماع در ایران؛ روایتی گاه شمارانه" ( پیوست)، کوشیده اند تا از منظر آن چه الکسی دو توکویل از آن به " حیات انجمنی" امریکا در قرن نوزدهم یاد می کند و قوام این کشور را در رشد فزاینده پیدایش انجمن های مدنی و داوطلبانه در حوزه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و خانوادگی می داند نگاهی بر ایران پنجاه ساله اخیر افکنده و سیر تطور اجتماع را مورد ارزیابی جامعه شناختی قرار دهند. البته یک و نیم قرن بعد رابرت پاتنام استاد برجسته هاروارد در کتاب" بولینگ یک نفره" کوشید تا از افول اجتماع در امریکا سخن گفته و مبداء آن را آغاز دهه ۱۹۶۰ معرفی کند.

کاظمی و گودرزی در این مقاله سعی کرده اند تا با رصد داده های مربوط به حضور ایرانیان در انجمن های مدنی، تعداد پرونده های قضایی، قتل عمد، ضرب و جرح، میزان مهاجرت، نسبت ازدواج به طلاق، نرخ باروری خانواده ها، تعداد چک های بی محل، اعمال منافی عفت و روند تغییر نام های انتخابی برای کودکان، از واقعیتی به نام "افول اجتماع" در پنجاه سال اخیر ایران سخن بگویند. به باور ایشان این افول از نیمه دوم دهه ۱۳۶۰ آغاز شده و تا نیمه نخست دهه ۱۳۸۰ به طول انجامیده است. از آن پس هم با فراز و فرودهایی روند گذشته تداوم یافته است. یعنی در چشم اندازی پنجاه ساله جامعه ایران در عمل دچار افول اجتماع شده است.

کاظمی و گودرزی البته در مقاله ذکر شده به چرایی افول اجتماع در ایران نپرداخته و بیشتر کوشیده اند تا توصیفی از این واقعیت اجتماعی ارائه نمایند ولی در عمل با این مقاله فرصتی را برای گمانه زنی پیرامون علل پدید آمدن این افول تدارک دیده اند. از همین رو در ادامه می کوشم تا به برخی از دلایل شکل گیری این پدیده اجتماعی اشاره نموده و به این پرسش پاسخ دهم که چرا" اجتماع" در ایران رو به افول رفت؟

فقدان گذار موفق از جامعه توده ای به جامعه مدنی: با پایان جنگ ایران و عراق جامعه به تدریج از شکل توده ای خارج شد. رهبری کاریزماتیک به پایان رسید، توسعه به اولویت کشور تبدیل شد، مناسبات اجتماعی ویژگی رسمی، عقلانی و منفعت جویانه یافتند و هژمونی ارزش های دینی رو به افول نهاد. در چنین شرایطی مقاومت حکومت مانع از شکل گیری کامل جامعه مدنی با محوریت رونق فعالیت تشکل ها، رسمیت یافتن اخلاق مدنی، افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی شدند!

فقدان تمایز ساختاری و چیرگی سیاست: با پایان جنگ و فرا رسیدن دوران جدید انتظار می رفت که جامعه شاهد تمایز ساختاری و استقلال نهادهای؛ سیاست، اقتصاد، فرهنگ و خانواده بر اساس منطق ذاتی هر عرصه باشد. اما آن چه در عمل اتفاق افتاد عبارت از سیطره حوزه سیاست با منطق " قدرت" بر سایر پهنه ها بود. این چیرگی از یک سو سایر نهادها را طفیلی قدرت ساخت و از سوی دیگر آن ها را به دلیل همین وابستگی به شکلی کاملا ناکارآمد درآورد!

شکل گیری انسداد سیاسی و عدم امکان تغییر: در پنجاه ساله اخیر به جز برخی رویدادهای انبساطی مانند انقلاب ۵۷ و دوم خرداد ۷۶، عرصه سیاست در ایران سیری آرام و با دوام به سوی انقباض ساختاری داشته است. در این میان نظارت استصوابی هم به عنوان موثرترین ابزار برای یک دست کردن عرصه سیاست و پالایش کارگزاران حکومت عمل کرده است. به موازات گسترش این نظارت ایرانیان امید به انجام تغییرات را از دست داده و دچار احساس ناامیدی ناشی از بی قدرتی سیاسی شده اند!

فقدان توازن میان جامعه و حکومت: توسعه‌ یافتگی را محصول وجود یک جامعه قوی (پویا، متمایز و سازمان یافته)، و یک حکومت قوی (کارآمد، شفاف و پاسخگو) دانسته اند. در چهل سال گذشته در ایران اما جامعه ای توده وار و تشکل نیافته در مقابل حکومتی ناکارآمد و مداخله گر قرار گرفته است. در چنین وضعیتی حکومت کوشیده است تا منطق خود (قدرت و اجبار) را بر جامعه تحمیل کرده و با نظارت حداکثری، مناسبات اجتماعی را کنترل پذیر سازد. حاصل اما غفلت حکومت از وظایف ذاتی خود مانند تامین رفاه و آسایش، و شکل گیری جامعه ای رها شده، بی تفاوت و فاصله گرفته از حیات انجمنی بوده است!

@solati_mehran

#اجتماع
#گودرزی
#جامعه
#حکومت