Get Mystery Box with random crypto!

من و خواهرم خونه هامون تو یه کوچه است.چند سال پیش شوهرمن رفت ش | سوتی لند😅😉

من و خواهرم خونه هامون تو یه کوچه است.چند سال پیش شوهرمن رفت شمال قرارشد خواهرم شبا بیاد پیش من و پسرم بخوابه.این خواهر من ازمن قدش کوتاه تر و موهای خیلی پر ولی وز وزی داره مثل کلاه گیس. حالا ما شب خوابیدیم با اینکه تابستون بود خواهرم سرماییه و همیشه باید یه پتو کلفت روش باشه. خلاصه ما خوابیدیم و این خواهری هم رفت زیر پتوش.یه چند ساعتی گذشت نصف شب من بیدارشدم و یه نگاه کردم دیدم پتو خواهرم قلمبه است و زیرش خوابیده.تا چرخیدم دیدم یااااا ابوالفضل تو تاریکی آشپزخانه یه مرد قد کوتاه با موهای پف کرده تو آشپزخانه وایساده یعنی بخدا قسم چنان تکونی خوردم فکرکنم یه سکته ناقصی زدم و همینطور نشسته توجام میلرزیدم و فقط به این فکر میکردم این مرد چه طوری با درو پنجره بسته اومده طبقه سوم.زبونم بند اومده بود وهیچ حرکتی نمیتونستم بکنم تا یهودیدم مرد حرکت کرد واومد اومد من قشنگ میلرزیدم دیدین وقتی میترسیم صدامون ازگلو در نمیاد .من مثل ماهی دهنم بازوبسته میشد ولی صدا نمیدادم.خلاصه مرد اومد یه نگاه به من کرد و پتو رو تا زد کنار بخوابه دیدم اینکه خواهرررمه تازه یک کم تو جاش نشست و گفت تشنه ام بود .چته پس؟؟بخواب. و راحت گرفت دوباره خوابید. من بیچاره تا یکساعت هنوز بدنم قفل بود و لال شده بودم تا صبح که نتونستم بخوابم. صبح که برای خواهرم تعریف کردم اینقدر خندید .گفتم بیمعرفت نکردی ببینی من چمه حداقل یک کم آب بریزی دهن من بینوا. حالاهم هرباری یادش میکنیم و باهم میخندیم